زمانی روزنامە نیویورک تایمز در دوران انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و پیروزی ترامپ نوشت کە هدف اصلی ترامپ احیای صنعت آمریکاست. تحلیلی درست کە هم با شخصیت ترامپ بعنوان یک شخصیت تجاری می خواند و هم با شرایط بد اقتصاد آمریکا کە از لحاظ رشد دوران خوبی را تجربە نمی کند.
اما رشد اقتصادی و احیای صنعت، لازمەاش از جملە رشد و تعمیق مناسبات با دنیاست. و بە همین خاطر بود کە ترامپ از عزمش برای شکست تروریستها و نیز عادی سازی روابط با روسیە بعنوان کشوری قدرتمند و تاثیرگذار گفت. حال با گذشت چندین ماە از ریاست جمهوری ترامپ و کارهای نسبی ای کە او در سوریە در رابطە با شکست داعش انجام دادە است، و نیز تقویت نیروهای آمریکائی در افغانستان و هشدار بە دولت پاکستان درخصوص همکاری با طالبان، ظاهرا در زمینە تروریسم توانستە سیاستهای خود را بنوعی بە پیش ببرد. اما عادی سازی روابط با روسیە با تصویب قاطع قانون تشدید تحریمها علیە روسیە، ایران و کرە شمالی، تیر او علیرغم اعتراضاتش بە قانون جدید و با امضای ناگزیر آن، بە سنگ خورد، و عملا دولت کنونی آمریکا در همان خط عمومی ستیز با روسیە بە پیش می رود.
ترامپ کە می خواست از طریق نزدیکی بە روسیە، خط کنترل ایران را پی بگیرد و این کشور را بە عقب نشینی های مهمی در منطقە و سیاستهای خود وادار کند، در این زمینە عملا شکست خوردە، اما همزمان بعلت عدم اعتقاد بە سیاستهای دولت اوباما در خصوص منطقە، و نیز عدم توانائی در پیشبرد سیاستهای اعلام شدە خود، عملا در یک حالت برزخی و تعریف نیافتە باقی ماندە است. واقعیت این است دولت ترامپ نتوانستە هنوز خطوط عمدە استراتژیک خود را آنچنانکە باید و شاید برای برون رفت از وضعیت فعلی تعریف کند.
ترامپ کە نمی خواهد ایران را بعنوان یک قدرت منطقەای بە رسمیت بشناسد و در برنامەهائی کە درخصوص روسیە داشت می خواست یک ایران ضعیف را وادار بە دادن امتیازهای اقتصادی و سیاسی در برابر خود بکند، هم اکنون ماندە است کە بالاخرە با ایران چە سیاستی را بە پیش ببرد.
اگر مبنا همان سخنان نیویورک تایمز در مورد تلاش ترامپ برای احیای صنعت آمریکا باشد، بە ظاهر ما نباید شاهد هیچ حرکت جنگی از طرف دولت او علیە ایران باشیم، اما با شکست برنامەهای او در خصوص روابط با روسیە و تشدید وخامت روابط با این کشور، آمریکا کماکان باید نە اولویتهای اقتصادی بلکە اولویتهای سیاسی را در نظر داشتە باشد و بدین ترتیب ترامپ باید بنوعی ادامە دهندە همان سیاست سنتی آمریکا در خصوص خاورمیانە باشد.
البتە ترامپ قادر بە ابداع های ویژە خود در این خصوص شدە است. ایجاد اختلاف میان دول عربی، بستن قراردادهای میلیاردی نظامی با عربستان سعودی بە یمن بزرگ کردن خطر ایران، توانستە برای این کشور درآمدهای سرشار مالی تامین کند. ولی واقعیت این است کە با باج خواهی نمی توان رونق اقتصادی را برگرداند. اقتصاد فراتر از تزریق پول، بە مکانیسمهای دیگری برای رشد خود احتیاج دارد.
اگر مبنا برگرداندن رشد صنعتی بە آمریکاست، این امر از طریق عادی کردن روابط و گسترش آن با کشورهای مختلف در سطوح گوناگون می گذرد. پس ترامپ قاعدتا باید بر عنصر دیپلماسی تاکید داشتە باشد تا بر عنصر نظامی. هر چند آمریکا بلحاظ تاریخی دوست داشتە است تا با کشورهای معینی در جهان با برجستە کردن امر حقوق بشر، آزادی و غیرە، داشتن روابط اقتصادی را بە مراحل پایین تر براند و با آنها از در تخاصم درآید.
اما آیا گاە آن نرسیدە است کە داشتن روابط اقتصادی و فعال شدن دیپلماسی را بعنوان اهرمی مهم در جهت رشد دمکراسی و آزادی تعریف کرد؟ آیا با توجە بە توان زرادخانەای کشورهای جهان و بالارفتن خطرناک توان تکنولوژی جنگی، نباید یک بار برای همیشە از عنصر نظامی و تهدیدات برای گسترش دمکراسی و آزادی و یا بدست آوردن منافع اقتصادی دست شست؟