دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۲۲:۲۵

دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۲۲:۲۵

انتظار ایران از مذاکرات
این که آقای ترامپ می گوید «فقط می خواهم ایران سلاح هسته ای نداشته باشد» نباید ما را گمراه کند. هر توافقی با امریکا، چه برجامی چه فرابرجامی، غیرممکن یا...
۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: فرخ نگهدار
نویسنده: فرخ نگهدار
سوسیالیستی که می خواهد حزبش را به یک برند تبدیل کند
شوردتنر از چپ می خواهد که در آینده به گونه ای متفاوت و اساسی تر درباره چنین پرسش هایی صحبت کند. او به حزب خود توصیه می کند که واژگان...
۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
فراخوان گروه‌های حقوق بشری علیه موج اعدام‌ها در ایران
ما همه مردم آزادیخواه را فرامی‌خوانیم تا در این کارزار ده روزه که همزمان است با سالگرد اعدام بچه های خانه اصفهان، با حضور در خیابان‌ها، میدان‌ها یا هر شکل...
۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
حزب کارگران کردستان, انحلال خود و پایان مبارزه مسلحانه را اعلام کرد
برای چندین دهه، حزب کارگران کردستان( پ ک ک) علیه دولت ترکیه جنگیده است. هدف آنها ایجاد منطقه کردستان مستقل بود. اکنون این حزب انحلال ساختار تشکیلاتی خود را اعلام...
۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
چگونگی تأثیر کاهش حمایت از اسرائیل بر سیاست در ایالات متحده!
مایکل آریا، خبرنگار موندو وایس آمریکا، با پیتر فلد، مشاور سیاسی، در مورد کاهش حمایت از اسرائیل در طیف‌های سیاسی و گروه‌های سنی مختلف و تأثیرات گسترده آن بر سیاست...
۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: مایکل آریا
نویسنده: مایکل آریا
تغییر مسیر لوایح حجاب و حمایت از زنان در برابر خشونت؛ حدود اختیارت مجلس تا کجاست؟
لایحه‌ای که نه‌تنها نام آن با حذف واژه "خشونت" به لایحه "حفظ کرامت و حمایت از زنان و خانواده" تغییر یافت، بلکه از حیث محتوا نیز به دلیل حذف تعدادی...
۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: مهراوه خوارزمی
نویسنده: مهراوه خوارزمی
سلطنت‌طلبان: نیروی نیابتی اسراییل در لباس اپوزیسیون؟
سلطنت‌طلبان شاید امروز، همچون رجوی در گذشته، ادعا کنند که این انتقادها بخشی از جنگ روانی مخالفین است. اما تاریخ همیشه قضاوت خود را کرده است. در نهایت، این مردم...
۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده

طعم تلخ، همراە خونابە

در تله افتاده بود. سلاح آماده را کشید. از دوطرف کوچه در محاصره بود. شلیک کرد و قبل از آنکه بتوانند جلو بیایند سیانور داخل دهان را که مدتها بود در قسمت راست فک پائین کنار آخرین دندانها جا خوش کرده بود لای دو دندان گرفت، فشار داد. کپسول شیشه‌ای کوچک داخل دهانش خرد شد. طعم تلخ، همراه خونابه.


به بهانه سالگشت حادثه سیاهکل

   

امسال پنجاە سال از تولد جنبشی در تاریخ مدرن سیاسی ایران می گذرد کە ارکان دیکتاتوری پهلوی را بەلرزەدرآورد و مبشر دوران نوینی از مبارزە علیە استبداد و سرکوب برای رهائی مردم میهن ما، بویژە کارگران و زحمتکشان، از قید بی عدالتی بود.

بە همین مناسبت گروە بزرگداشت پنجاه سال جنبش فدائیان خلق ایران سلسلە مصاحبەهائی را با فعالین طیفهای مختلف سیاسی و مدنی ترتیب دادەاست کە بتدریج در اختیار خوانندگان کارآنلاین قرار خواهندگرفت. متن پیش رو مصاحبەای دیگر از سلسلە مصاحبات نامبردە می باشد کە در آن با ابوالفضل محققی بە گفتگو نشستەایم.

***

سئوالات:

۱ـ شما جزو رفقائی بودی کە در خانەهای تیمی حضور فعال داشتی. بی گمان خاطرات زیادی از آن دوران در ذهن شما باقی ماندەاست. میشە یکی از آنها را برای خوانندگان کارآنلاین تعریف کنی؟

ابوالفضل محققی:

واضح است خانه تیمی مامن چریک بود. در اینجا من خاطرەای را تعریف می کنم کە در آن سالها در یکی از این خانەها اتفاق افتاد.

عاشق حیاط کوچکی بود. تنها با یک اطاق نسبتا بزرگ که پرده ضخیم و بلندی آن را به دو قسمت تقسیم می کرد. این خانه یک خانه تیمی بود. وقتی رفیق دختر را به خانه آوردند شب بود. هیچ در وهمسایه‌ای آمدن او را ندید. قرار بود چند مدتی در این خانه مخفی باشد. طبق معمول نامی سازمانی برای او نهاده بودند. اما قرار نبود که حتی نامش نیز گفته شود. نامش “رفیق دختر چشم بسته” بود! که در آن سوی پرده آرام و بی‌صدا می نشست و برای خودش کتاب می خواند. البته در برنامه‌ریزی هفتگی برای او نیز شرح وظایف نوشته شده بود. این طرف پرده دو تن از افراد نسبتاً قدیمی مخفی جای داشتند که آنها نیز تنها چند روز پیشتر از این برای هم چشم‌باز شده بودند. وقتی قرار شد که رفیق دختر به این خانه بیاید آنها را به هم چشم‌باز کردند. سه ماهی می شد که دو سوی پرده می نشستند، زندگی می کردند. شبها هرکدام روی رخت‌خوابشان دراز می کشید، از هر دری سخن می گفتند. هر دو ساعت یکی نگهبانی می داد. به خروپف یکدیگر عادت کرده بودند. آشپزخانه متحرکی داشتند؛ یک چراغ سه فتیله کوچک که گاه این طرف و گاه آن طرف پرده قرارمی گرفت. آشپزی چندانی هم نداشتند بیشتر کتری آب بود که می جوشید و لیوان چائی که از زیر پرده رد و بدل می شد. صبح وعصر ورزش می کردند. هر از چندی یکی از آنها برای اجرای قراری، برای زدن علامت سلامتی و خرید حداقل مایحتاج از خانه خارج می شد. هر زمان که یکی می خواست هوائی تازه کند و یا به دستشوئی برود قبلا اعلام می کرد. آن دیگری از کنار پنجره دور می شد تا او بازگشتش را اعلام کند. کتاب‌خوانی مشترک داشتند، یکی آن طرف پرده می خواند و دیگری گوش می کرد. گاه جلد طپانچه می دوختند. گاه کپسول‌های کوچک سیانور می ساختند. اواخر با هم شوخی می کردند. لطیفه های زیادی بلد نبودند. گاه داستان یا کتابی که قبلا خوانده بودند برای هم تعریف می کردند. طی این سه ماه طوری به هم نزدیک شده بودند که پرده‌ای احساس نمی شد. حضور ذهنشان چنان قوی عمل می کرد که کمبود ندیدن چشم را پر می ساخت. بی‌آنکه سخنی بگویند کوچکترین دلگیری یا بی‌تابی هم را درک می کردند. وقتی مسئولشان گفت که امروز یک رفیق دختر چشم‌بسته‌ای به خانه می آید و شما به هم چشم باز خواهید شد‌، انگار حادثه شگرفی در زندگیشان اتفاق افتاد. ماه‌ها کنجکاوی ناخواسته نسبت به شناختن و دیدن همدیگر؛ چشم در‌چشم شدن با کسی که ماه‌ها به او اخت گرفته‌ای بی آنکه او را ببینی! هر زمان که یکی از خانه بیرون می رفت آن دیگری مانند پدری دل نگرانش شده تا بر گردد. به نفسش عادت کرده‌ای، به ترس مشترک دریک خانه تیمی و پشت گرمی به هم. هر کدام بی آنکه به دیگری بگوید ناخودآگاه تصویری برای خود ساخته بود، از خصوصیات هم حتی از چهره هم! از خندیدن و دلگیرشدن از مکث‌کردن و در فکرفرورفتن. وقتی به هم چشم باز شدند، هم یکدیگررا می شناختند وهم بیگانه بودند! نام یکی علی بود و دیگری بهرام. حال قرار بود رفیقی (بیگانه‌ای) دیگر وارد شود. یک رفیق دختر که حضورش در هر خانه تیمی به آن خانه اعتبار و ویژگی خاصی می داد. هرچند نه به تمامی اما بخشی از عاطفه و دنیای زنانگی را با خود به آن خانه می آورد. صدای ظریفی داشت، با حرارت صحبت می کرد. پا به پای دو رفیق دیگر ورزش می کرد. تلاش می کرد صدای تند نفسهای خود را در آخر ورزش پنهان کند. هیچوقت نمی گفت خسته شده‌ام، اما از پشت پرده می شد این خستگی را حس کرد. چائی بعد از ورزش و لذتی که در این سو و آن سوی پرده شکل می گرفت و به نوعی، بخشی از زندگی به داخل خانه تیمی می آمد. یک چای، یک گپ دوستانه و تکیه‌ای بر بالش. قرار شد که مرضیه صدایش کنند. خودش این نام را دوست داشت. بعضی وقتها اگر کسی شعری بلد بود می خواند و او شعر مرضیه احمدی اسکوئی را می خواند: “من مادرم، من خواهرم، من همسری صادقم، من یک زنم… زنی که دست‌هایش را کار، برای گرفتن سلاح پروده است.” بسیار پر شور می خواند. بعضی شبها که سایه‌اش روی پرده می افتاد، می شد نقش گیسوی بافته‌اش را دید. آرام غذا می خورد. یک سفره پلاستیکی که نیمی از آن این طرف پرده بود و نیمی دیگر آنطرف. به خنده می گفت:” آرام خوردن، لذت غذا را بیشتر می کند. حتی نان خالی. مگر پشت سر شما لشگری ایستاده است؟” وقتی دست دراز می کرد ظرف غذا یا فنجان چائی را می گرفت نفسش را حس می کردی. دستی کشیده و ظریف. به هم عادت کرده بودند. علی با او بیشتر اُنس گرفته بود. بخشی از ذهنش را پر می کرد. خود را بیشتر آن سوی پرده می دید. از او نقشی ساخته بود با دستانی ظریف، گیسوانی بافته، با قدی نسبتاً بلند؛ شاید این سایه‌اش بود که او را بلندتر نشان میداد. وقتی او غذا درست می کرد خانه حال و هوای واقعی به خود می گرفت. غذا لذیذتر می شد. چند بار که همراه رفیق مسئول از خانه بیرون رفت تا بازگشتش علی در التهاب بود. “اگر درگیر شد؛ اگر کشته شد؛ اگر بر نگشت؛…” قلبش به درد می آمد. به نفسش، به حضورش عادت کرده بود. داشت حسی فراتر از یک رفیق به او پیدا می کرد. وقتی از پشت پرده صحبت می کرد صدای طپش قلب خودش را می شنید. حسی زیبا که وجودش را پرمی ساخت. چند بارتصمیم گرفت به مسئولش بگوید که او را از این خانه ببرد. اما نتوانست، جرئت نکرد. می دانست که دارد عاشق می شود. و این شکستن قاعده زندگی در خانه تیمی بود. یک روز که برای اجرای قراری رفته بود، قبل از قرار در بازار چرخی زد؛ دلش می خواست هدیه‌ای برای او بخرد. نهایت یک بسته کوچک سنجاق سر با دو روبان سرخ خرید. دختر رویاهای خود را همیشه با دو روبان سرخ بر گیسوان تجسم می کرد. شب که به خانه برگشت، نتوانست هدیه خود را به او بدهد. چنین رسمی نبود، از برملا شدن رازش می ترسید. روبان‌ها همراه با بسته سنجاق‌سردر جیبش بود. قراری برایش گذشته بودند، باید علامت می زد و بعد رفیقی را می دید و بسته‌ای را تحویل می گرفت. همه چیز سر جای خود بود. از داخل تاکسی علامت سلامتی روی تیر سیمانی را دید. اندکی بالاتر پیاده شد. نبش یک کوچه که دو خروجی داشت. علامت دوم روی آجر نیش کوچه را نیز دید. با خیال راحت در امتداد کوچه راه افتاد. همه چیز آرام و ساکت بود. سکوتی که نگرانش می کرد. حسی که نمی دانست از کجا می آمد. صدای قدمهای تندی را شنید. در تله افتاده بود. سلاح آماده را کشید. از دوطرف کوچه در محاصره بود. شلیک کرد و قبل از آنکه بتوانند جلو بیایند سیانور داخل دهان را که مدتها بود در قسمت راست فک پائین کنار آخرین دندانها جا خوش کرده بود لای دو دندان گرفت، فشار داد. کپسول شیشه‌ای کوچک داخل دهانش خرد شد. طعم تلخ، همراه خونابه. “کسی نمی تواند مرا زنده دستگیر کند. کسی نمی تواند خانه مخفی ما را پیدا کند” به زمین افتاد، دست داخل جیبش کرد. بسته سنجاق سر را همراه با دو روبان سرخ در دست فشرد. خداحافظ بهرام، خداحافظ مرضیه، کاش صورتت را می دیدم!” و … چشم فرو بست.

تاریخ انتشار : ۲ بهمن, ۱۳۹۹ ۸:۵۱ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!

هشتاد سال پس از پیروزی بر فاشیسم در شرایطی که راست‌گرایی افراطی و نژادپرستی، بیگانه‌ستیزی در بسیاری کشورها دوباره سربرآورده‌ و جنگ‌های تازه یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شوند،گرامی‌داشت یاد و نام این قهرمانان که بسیاری از آنان گمنام مانده‌اند، فقط ادای احترام نیست، بلکه خود نوعی مقاومت است: مبارزه علیه فراموشی و هشداری است برای بازداشتن فاشیست‌های امروزی از تکرار جنایت‌های دیروز، این‌بار در چهره‌هایی دیگر.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!

هشتاد سال پس از پیروزی بر فاشیسم در شرایطی که راست‌گرایی افراطی و نژادپرستی، بیگانه‌ستیزی در بسیاری کشورها دوباره سربرآورده‌ و جنگ‌های تازه یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شوند،گرامی‌داشت یاد و نام این قهرمانان که بسیاری از آنان گمنام مانده‌اند، فقط ادای احترام نیست، بلکه خود نوعی مقاومت است: مبارزه علیه فراموشی و هشداری است برای بازداشتن فاشیست‌های امروزی از تکرار جنایت‌های دیروز، این‌بار در چهره‌هایی دیگر.

مطالعه »
پيام ها

جان شما، جان ایران و سوگ شما، سوگ ایران است!

سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) وقوع این فاجعۀ شوم را به مردم میهن‌مان، به شهروندان بندرعباس و خانواده‌های داغ‌دار و آسیب‌دیده تسلیت می‌گوید. ما در این لحظات سخت همراه و هم‌دوش مردم  بندرعباس سوگوارِ جان‌های از دست رفته و نگران و چشم‌به راه بهبود زخمی‌های این حادثه‌ایم.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

انتظار ایران از مذاکرات

سوسیالیستی که می خواهد حزبش را به یک برند تبدیل کند

فراخوان گروه‌های حقوق بشری علیه موج اعدام‌ها در ایران

حزب کارگران کردستان, انحلال خود و پایان مبارزه مسلحانه را اعلام کرد

چگونگی تأثیر کاهش حمایت از اسرائیل بر سیاست در ایالات متحده!

تغییر مسیر لوایح حجاب و حمایت از زنان در برابر خشونت؛ حدود اختیارت مجلس تا کجاست؟