یکی از وجوە استراتژیک جمهوری اسلامی در بعد سیاست خارجی در منطقە، تحت عنوان مقاومت علیە حضور آمریکا و تلاش برای خروج آنها از پایگاههای متعددشان در سراسر حوزە تحت پوشش سنتکام تعریف می شود. اگرچە در مقاطع حملە ایالات متحدە علیە حکومت بعث عراق و طالبان، حاکمان تهران با این کشور همکاری داشتند و از فروپاشی دو رژیم تندرو پشتیبانی کردند، اما این عمل بیشتر منطق تاکتیکی داشت و هدف از آن آزادسازی پتانسیل شیعی در عراق، و از قدرت ساقط کردن یک نیروی تندرو سنی در افغانستان بود کە بشدت گرایشات ضد شیعی داشت.
اما رویدادها نشان می دهند کە نگاە جمهوری اسلامی نسبت بە طالبان عوض شدەباشد. روابط آشکار و نهان با این جریان و تلاش برای مدیریت تفاهم میان دولت مرکزی و طالبها، از جملە تحرکات جمهوری اسلامیست کە تشدید هم شدەاند. با توجە بە تاکید مقامات تهران بر بیرون راندن آمریکائی ها از منطقە، تضعیف آنها جهت کاستن فشارها بر خود و نیز ضعف دولت در کابل و قدرت گیری بیشتر طالبان، مقامات ایرانی بازی خود را شتاب بیشتری بخشیدەاند کە در آن تلاش می شود رئالیسم بیشتری نسبت بە قدرت یابی این نیرو در آیندە افغانستان پیرو شود. جمهوری اسلامی می کوشد از طریق ایجاد رابطە بیشتر با طالبان، راە را برای تامین منافع و امنیت خود در مرزهای شرقی باز کند.
حاکمان اسلامی کە بعد از سقوط طالبان طرفی از جمهوری اسلامی افغانستان برنبستند، و رژیم کابل در وجوە غالب خود وابستە بە آمریکا باقی ماند، ماندگاری قدرت حاکم بر کابل را زیاد بە نفع خود ارزیابی نمی کردند و با توجە بە ضعف دولت مرکزی در ادارە کشور و کمبود شدید تسلط میدانی بر خاک افغانستان، تصامیم دیگری اتخاذ کردند. و شاید راەاندازی سد کمال خان (و فشار آبی بر ایران) کە در جریان افتتاح آن، اشرف غنی از موضع بالا با حاکمیت ایران سخن گفت، مقامات کشور را بە این مسیر رهنمون شد کە در صورت قدرت گیری بیشتر نظام حاکم بر کابل، ایران با مشکلات روزافزونی در آیندە روبرو خواهد شد.
هم اکنون طالبان با قدرت مانوری کە در میان همسایگان خود، بجز چین، برخوردار است؛ می رود کە با فتح مناطق بیشتر بە نیروی غالب مبدل شود. شاید همسایەها متوجە این امر شدەاند کە دولت آیندە در این کشور، در حداقل وجوە ممکنە خود، با اکثریت طالب ایجاد خواهد شد، و بنابراین با گسترش روابط خود با آن درصدداند کە در آیندە این کشور جای پای محکمی برای خود ایجاد کنند. در این میان بە نظر می رسد روسیە نقش پیشتازتری دارد کە در آن ضمن استفادە از دشمنی میان آمریکا و طالبان، درصدد انتقام گیری از رقیب بین المللی خود از شکست در جریان جنگ افغانستان در دهە هشتاد میلادیست.
اما پیشروی بیشتر ایران در استراتژی شکست آمریکا در منطقە، شاید در مقاطعی دستاورهای نسبی داشتەباشد، اما بە هیچ وجە بە معنای وجود آلترناتیوی بهتر برای کشور نیست، کما اینکە نیروی تندروی مانند طالبان کە بنیان وهابی گری و شیعی ستیزی دارد، در میان مدت و درازمدت، و بە محض احساس تثبیت می تواند بە رقیب جدی جمهوری اسلامی در منطقە تبدیل شود.
و شاید یکی از علل اصلی خروج ایالات متحدە از افغانستان همین باشد. ایجاد مناطق تشنج از جملە در کنار مرزهای ایران، در شرایطی کە می توانند با کمک نیروی هوائی دولت را در کابل سر پا نگهدارند، دومینوی بدی نیست. بویژە اینکە حاکمیت دوگانە در افغانستان می تواند بە مراودات اقتصادی موجود میان ایران و افغانستان ضربە زدە و بە این ترتیب بیش از پیش وضعیت اقتصادی ایران را آشفتەتر کند.
همچنین از یاد نبریم کە پیشروی طالبان بە معنای ترفیع عربستان و پاکستان در منطقە است؛ امری کە نمی تواند خوشایند رژیم حاکم بر ایران باشد. در واقع طالبان نشان دادەاست کە پیش از آنکە جریانی پراگماتیست باشد، از بنیانهای عمیق ایدئولوژیک برخوردار است و همین بانی قطب بندی جدیدی در سطح منطقە خواهد شد.
گمانی در این نیست کە با پیشروی طالبان ما وارد دوران جدیدی در آرایش سیاسی موجود در خاورمیانە خواهیم شد، آرایشی کە بە هیچ وجە بە نفع کشور نیست. بە قدرت رسیدن یک نیروی تندرو اسلامی در مرزهای شرقی ایران، باعث تشدید گرایش تندرو و امنیتی در ایران شدە و دلیلی دیگر بر لزوم تراژیک عروج بیشتر تندروها و جریانات امنیتی در ساختار قدرت سیاسی کشور خواهد افزود