در تاریخ اسلام همیشە ما با ادعای جریانات مختلف اسلامی بر سر رهبری جهان اسلام روبرو بودەایم، امری کە در دوران مدرن هم ادامە داشتە و هر از گاهی ما شاهد سر برآوردن جریانی هستیم کە با نفی دیگری در صدد اثبات ادعای خود در این خصوص است.
با قدرت گیری دوبارە طالبان در افغانستان و تسخیر دستگاە دولت، ادعای ولی امر بودن مسلمانان جهان دوبارە جانی نسبتا تازە گرفتە و بە یکی از مدعیان صحنە با مختصات نو اضافە شد. حال ما در جهان اسلام لااقل با پنج جریان در این خصوص روبرو هستیم: جمهوری اسلامی، عربستان سعودی، ترکیە، داعش و افغانستان. البتە هر کدام با فراز و نشیبهای خاص خود. از جملە اینکە در یکی تعبیر شیعی و ناسیونالیسم ایرانی برجستە است، در دیگری وهابی گری و پان عربیسم، و در یکی دیگر تلفیقی از عثمان گرائی و پان ترکیسم. اما کیست کە می تواند انکار کند ادعای اسلام گرائی و رهبر مسلمین جهان بودن از جملە فاکتورهای جنبندە آنهاست. وجود جمعیت عظیمی از باورمندان بە اسلام پاندول طمع آنان را دهەهاست بە حرکت درآوردەاست.
اما قرار بود کە ادعای ولی مسلمین جهان کردن بە یکپارچگی و یگانگی جهان اسلام منتج شود، اما نە تنها این امر حاصل نشدە بلکە جهان بە اصطلاح اسلامی بیش از پیش بە تفرق و چندپارچگی گرایش دارد و جنگ و رقابتی کە میان این طیفهای گوناگون وجود دارد تقریبا در هیچ کجای جهان یافت نمی شود. در واقع خدای واحد و کتاب واحد در طول تاریخ نە تنها بە امت واحد منتج نشد، بلکە با ظهور مداوم رهبران مدعی، جهان اسلام بیشتر از هر زمان دیگری دچار تفرقە و بدبختی گردیدەاست.
فارغ از این سئوال آنتولوژی کە چرا خدای واحد و کتاب واحد منجر بە امت واحد نشد، این موضوع مطرح است کە آیا با ظهور یک ولی دیگر در افغانستان، کشور ما با آن چە خواهدکرد؟
جمهوری اسلامی خوشحال از شکست آمریکا و احتمال سربرآوردن چنین رویدادی، بی گمان بنوعی خود را برای آن آمادە کردەبود، اما پیچیدگی اوضاع مانع از آن است کە بتواند خیلی سریع عواقب شکست آمریکا را بە نفع خود تغییر دهد. همان ادعای ولی مسلمین بودن جهان، کە افغانستان را بە تعبیر خاصی از اسلام و نیز بە اسلامی بودن صرف کشور می راند، خود مانع بزرگی برای ایجاد دولت فراگیر در این کشور است. پدیدەای کە از بدو انقلاب بهمن در ایران هم تعقیب شد، و کشور را بە فاجعە کنونی سوق داد.
جمهوری اسلامی کە از قدرت گیری و تثبیت اسلام طالبانی کە رقیب و دشمن خودش است می ترسد، تلاش دارد با تشکیل اجلاس تهران و با شرکت کشورهای همسایە افغانستان بە اضافە روسیە، با اجبار طالبان بە سهیم کردن هزارەها، تاجیکها و شیعیان در هرم قدرت سیاسی، هم از عروج یک دولت سنی مدعی جلوگیری کردەباشد و هم داعیە ولی مسلمین جهان بودن طالبان را خنثی کردەباشد.
اما از قدیم گفتەاند در همسایە را نزن کە درت را خواهند زد! و این حکایت ماست. جمهوری اسلامی هیچ وقت نخواست قدرت سیاسی را در کشور، آنچنانکە در مورد همسایە می گوید، با جریانهای سیاسی و قومی و فرهنگی خود تقسیم کند، اما حال وحشت زدە از قدرت گیری یک نیروی سنی ارتجاعی، با ایدە پلورالیسم کە اساسا ایدەای غربی و مدرن است می خواهد بە جنگ چنین شرایطی برود.
سیاست جمهوری اسلامی در مورد افغانستان، بر مبنای همان استدلالات و قاموس سیاسی خودشان، غربزدە است؛ و این منش ماکیاولی دولتی است کە همانگونە کە خمینی گفت اصل برایشان ماندگاری نظام است!