هنری کیسینجر در اندیشکدە مک کین، در همایشی بە مواردی اشارە کردە کە قابل توجەاند. او گفتە:
ـ تیرەشدن روابط چین و آمریکا بزرگترین مشکل برای آمریکا و جهان است،
ـ خطر بروز جنگ سرد وجود دارد،
ـ آمریکا نیاز بە طرز فکری جدید دارد تا بفهمد کە جهان پیچیدەتر از آن است کە یک کشور بتواند بە برتری یک جانبە از لحاظ راهبردی و اقتصادی دست یابد.
جهان تا بە یاد دارد عرصە رقابت قدرتها برای تحمیل خود بر دیگران بودەاست، و این رقابت در جهان مدرن با شدت و حدت بیشتری ادامە داشتەاست. رشد و توسعە تکنولوژی، بویژە در قرن بیستم، آن را وارد فاز کاملا نوینی کردە کە بوضوح خود را از جهان قدیم جدا می کند.
اما بە نظر می رسد در لحظەای کە ما بسر می بریم، حتی در درون خود نظام سرمایەداری آمریکا، هستند سیاستمداران کهنەکار و با تجربەای کە با توجە بە توسعە اقتصادی و نظامی کشورها کە تعدادی از آنها را بە غولهای جدید عصر ما تبدیل کردەاست، دیگر امکان قدرقدرتی یکی بر دیگران را امکان پذیر نمی دانند و توصیە می کنند کە باید بە سیستم دیگری اندیشید کە کاملا دگرگونە است. سیاستمدارانی کە بە احتمال قوی تعداد آنها رو بە فزونی هم برود.
اما آیا می توان جهانی را متصور شد کە در آن نظامهای سیاسی با روبناهای متفاوت بە رقابت مسالمت آمیز در همە عرصەها دست یابند؟ آیا نظم لیبرال دمکراسی می تواند با نظم اقتدارگرائی در یک جو دمکراتیک و مسالمت جو رقابت کند؟ آیا نظامهائی کە در درونشان دمکراسی و آزادی وجود ندارد، می توانند بە پلورالیسم در سطح جهانی پایبند باشند، و یا برعکس؟
البتە مشکل آنجاست کە نظم لیبرال دمکراسی در مقابل رشد اقتصادی اقتدارگرایانە چینی دارد قافیە را می بازد. چین مدل دیگری از رشد را ارائە می دهد کە دارد بر مدل لیبرال دمکراسی فائق می آید و همین بحران سرمایەداری مدرن و لیبرال دمکرات را افزایش دادە و آن را با خطر فروپاشی مواجە می کند. نظمی کە لااقل از لحاظ روبنائی بر نظم چینی می چربد و در مختصات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود پیشرفتەتر است. براستی چە شدەاست کە لیبرال دمکراسی در مقابل اقتدارگرائی دارد می بازد؟ آیا این خبر بدی برای جهان نیست؟
مهمترین مشکل لیبرال دمکراسی این بودەاست کە نتوانستە بە گسترش مدل خود در جهان دست یابد، و نظمی بودە عمدتا مختص بە خود کشورهای غربی. اگر این مدل می توانست بە کشورهای جهان نە صرفا بعنوان بازار و منبع دسترسی بە مواد خام و غیرە، بلکە بعنوان جوامعی هم می نگریست کە می بایست بنوعی مدل لیبرال دمکراسی در آنجا پیادە می شد، شاید چین امروزە بە نیروئی تهدیدکنندە تبدیل نمی شد. متاسفانە نگاە غرب بە جهان بیرون از خود نگاهی بودە کە بە ترتیب از کلونیالیسم، نئوکلونیالیسم و نئولیبرالیسم نشات گرفتە و عبورکردە و همیشە دنیا را بمثابە دیگری فرض کردەاست. بە بیانی دیگر، غرب نتوانست پیام انقلاب بورژوا دمکراتیک فرانسە را بە جهان برساند، پیامی کە عمدتا در همان چند کشور غربی محصور ماند و با تعرض خود برای دسترسی بە بازار و مواد خام، جهان بیرون از خود را بە نوبە خود بە دنیائی پر از فجایع مبدل ساخت.
بنابراین اگر گفتە هنری کیسنجر را مبداء قرار بدهیم باید گفت کە آمریکا بە جای تیرەتر کردن روابط با چین، کە دنیا را در معرض خطر جدی قرار می دهد، بهتر است همراە با کشورهای غربی دیگرعملا بە ایدەهای انقلاب فرانسە و خود انقلاب آمریکا بازگردند و بە جای تقویت دیکتاتورهای نزدیک بە خود و استثمار دنیا، مدل لیبرال دمکراسی را توسعە دهند. غرب اگر می خواهد چین را متوقف کند و از گسترش اقتدارگرائی در جهان جلوگیری کند، راە دیگری بە غیر از این ندارد.
نظم لیبرال دمکراسی هنوز برای کشورهای دیگر سخن دارد و ایجاد آن در سطح جهانی، اقتدارگرائی را بە عقب می راند. نگاە اقتصادی غرب بە جهان باید جایگاە خود را بە نگاهی بدهد کە حامل اندیشەهای دمکراسی، آزادی و عدالت (در سطح سوسیال دمکراسی) هم باشند.
در نظم لیبرال دمکراسی، هم ایدەهای اقتدارگرایانە سنتی بە عقب راندە می شود و هم امکان حضور چپ دمکرات و آزادیخواە فراهم می آید.