به بهانه سالگشت حادثه سیاهکل
امسال پنجاە سال از تولد جنبشی در تاریخ مدرن سیاسی ایران می گذرد کە ارکان دیکتاتوری پهلوی را بەلرزەدرآورد و مبشر دوران نوینی از مبارزە علیە استبداد و سرکوب برای رهائی مردم میهن ما، بویژە کارگران و زحمتکشان، از قید بی عدالتی بود.
بە همین مناسبت گروە بزرگداشت پنجاه سال جنبش فدائیان خلق ایران سلسلە مصاحبەهائی را با فعالین طیفهای مختلف سیاسی و مدنی ترتیب دادەاست کە بتدریج در اختیار خوانندگان کارآنلاین قرار خواهندگرفت. متن پیش رو مصاحبەای دیگر از سلسلە مصاحبات نامبردە می باشد کە در آن با تقی رحمانی بە گفتگو نشستەایم.
***
سئوالات:
١ـ اولین مواجهە شما با واقعە سیاهکل چە تاثیری در شما باقی گذاشت؟
٢ـ امروز در پنجاە سالگی جنبش فدائی نظر شما در بارە تاثیر این جنبش بر روندهای تاریخی میهن ما چیست؟
تقی رحمانی:
١- قربانیان قهرمان
فدائی کلمەای شورانگیزی است وقتی که برای مردم باشد دیگر شعف انگیز است. اما راهبردی موثر هم است؟
از سال ١٣۵٣ که گذرم به سیاست افتاد و صمد بهرنگی و شریعتی و طالقانی را شناختم، با نام فدائیان هم آشنا شدم. خیلی زود چریک های فدائی، شدند جریان رقیب و رفیق قابل احترام برای ما که دل به شریعتی و مجاهدین داشتیم. اما خیلی زود با آشنایی با جریانی تصفیه در مجاهدین خلق فضای دوستی میان مذهبی ها و غیر مذهبی به جدائی و فاصله رفت، اما احترام من به فدائی ها کم نشد اگر چه ترسی از همان مبادا غافلگیر شویم در برابر رقیبی که انگار رفاقتش کمتر شده در ما و به خصوص بزرگتر های هم بود. آن هم به خاطر تصفیه خونینی که ربطی هم به فدائیان نداشت.
اما این اختلاف چیزی از ارزش حماسه سیاهکل چیزی را کم نمی کرد. آنان قربانیان قهرمان بودند که با خونشان راه می گشودند.
که در تاریخ ایرانی کم سابقه نیست.
٢- فدائیان پیشرو، اما آشفته
قربانیان قهرمان، بعد از انقلاب ماجرا در ماجرا آفریند. بدشانسی فدائیان این بود که در کوبا و کشور های افریقائی نبودند تا رهبری را به دست بگیرند اما رهبری حق خود می دانستند اما رهبری انقلاب ۵٧ دست دیگری بود، اما زمانی کار بدتر شد که این رهبری، فدائیان را دوست نداشت و کافر هم می دانست.
اما مشکل مهمی در میان فدائیان و عیره رخ داد که مهم بود آنان پیشتاز مبارزه بودند ولی بر این گمان هم بودند که چرا رهبر نباشند. فرق است البته میان رهبری و پیشتازی.
بحران زودتر خودش را نشان داد. انشعاب در پی انشعاب رخ داد. ولی تجربه کار سیاسی در ایران بعد مشی چریکی به صفر رسیده بود. کار سیاسی را جریان اکثریت یعنی بزرگترین جریان فدائی با الگو قدرت محور حزب توده ی پیش گرفت که عواقب داشت. این عواقب توانسته است راهبردهای خطای دیگر جریانات انشعابی از فدائیان را هم پنهان کند. اکثریت مشی چریکی را پس گرفت، اما رفتار بعد نقد چریکی به دلایل گوناگون پر انتقاد بود. از نظر من نگاه اردوگاهی خلق و امپریالیسم و هم نگاه تاثیر گذاری بر قدرت به طرق گوناگون بزرگرین جریان انشعابی را از تاثیر گذاری درست باز گذاشت.
٣- فدائیان و آینده
اما آنچه امروز جریان فدائی خوانده جریانی چند تکه است که امید است با پیوند با جوانان و دیگر جریانات عدالت طلب و آزادی خواه جریانی را ادامه دهد تا روزی بذر آن در داخل ایران پرورده شود آنگاه میراث پر فراز و نشیب فدائی را باز مورد توجه قرار می گیرد.
اما بی انصافی است که تاثیرات گوناگون فدائیان را در سیاست و فرهنگ و هم افرادی که در خارج از کشور با وجود اختلاف سیاسی با استقلال زندگی می کنند را مشاهده نکنیم. هم چنین دغدغه مردم دوستی شان را نبینیم و هم سعی در جریان سازی سیاسی که رفتار قابل قبولی داشته باشند را نادیده بگیریم، اگر چه موضع تاثیر گذار از خارج به داخل داشتن چندان هم ساده نیست.
فدائیان دیروز، امروز با وجود اختلاف سیاسی اما نگاه شهروندی و حقوق بشری را در خود تقویت کرده اند، اما داستان نقد فدائی را نمی شود مختص این جریان دانست. این توهم پیشتاز رهبر است را ما بعد ها در جریانات دیگر شاهد بوده ایم. هم عدم امکان کار منظم تشکیلاتی که نوعی مشکل ایرانی است که سرکوب حکومت آن را توجیه و بازتولید می کند را مشاهده کردیم به ناچار بایبد ببینیم در بین ایرانیان کدام افراد به کار تشکیلاتی و جمعی دموکراتیک نزدیک تر هستند. کدام نیرو وقتی مطرح می شود کمتر متوهم است.
اما آنچه برای من عام تر این است که هر جریان سیاسی در ایران چه می تواند بکند که به جای عبرت شدن الگو قابل نقد شود. برای من و امثال من فدائیان هم از این منظر قابل نقد و بررسی هستند، اگرچه یاد قربانیان فدائی که از نظر من شهید هستند گرامی است.