سازمانهای نماینده گان سیاسی سوسیال دموکراسی و پیشاهنگی کارگران و زحمتکشان نه تنها کمیته های مشترک جهت برگزاری مشترک این روز تشکیل ندادند، بلکه خیلی از آنها این سالگرد را با سکوت و کم اعتباری می گذرانند. بعضی از این سازمانها که در شعار خیلی به رادیکالیسم کارگری پافشاری می کنند، نه فقط از سطح طرح مسائل صنفی اقتصادی کارگری پا را فراتر نمی گذارند، بلکه از تجزیه تحلیل مسائل سیاسی روز هم طفره می روند، نکند که موضعگیریهای سیاسی آنها بیشتر از این که آنها را در کنار مردم قرار بدهد، امکان دارد که آنها در مقابل حرکت جنبش مردمی قرار بگیرند.
بعضی از این “رفقای” رهرو راه کارگران و زحمتکشان که به علّت تنگ کردن دریچه دیدگاهی خود و تنها محدود کردن دامنه اندیشه خود به زاویه “کارگری” حاضر به قبول این هم نیستند تا در اندرون خانواده بزرگتری از پیروان سوسیال دموکراسی جای گرفته وگامهای موثرتری در راستای دموکراسی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی بردارند. سردرگمی های آنها در کنار بی عملی هایشان نه فقط گامهای مشترک در راه اتحّاد عملهای نیروهای سوسیال دموکراسی برای برگزاری آکسیونهای مشترک را مانع می شود، بلکه مانع از شکلگیری خانواده بزرگ پیروان سوسیال دموکراسی زیر یک سقف می گردد.
برداشتن گامهای مشترک در برگزاری آکسیونهای مشترک جهت برگزاری مراسم روز جهانی کارگر و نزدیکیهای بیشتر جنبش سوسیال دموکراسی در این روزهای حیاتی جنبش مردمی از فرصتهایی بود که جنبش سوسیال دموکراسی از دست داد. هر بیکفایتی، بی عملی، از دست دادن فرصتها و تنگ نظریهای بظاهر “پرولتری” شکستی برای سوسیال دموکراسی و برگ برنده ای برای نیروهایی میباشد که عدالت اجتماعی و مسائل کارگران و زحمتکشان در پلاتفورم سیاسی آنها از اولویت چندانی بر خوردار نیست.
سومین گردهمایی نهادهای همبستگی با جنبش کارگری ایران در خارج کشور هم متاسفانه از پرداختن به مسائل سیاسی روز گریز زده و فقط به کلّی گویی در زمینه مبارزات صنفی “ضدّ سرمایه داری” و علیه “امپریالسیم آمریکا” کفایت کرده است، از حمایت شفاف از قیام مردمی سال ۱۳۸۸ هم با کم توجهی گذر کرده و از پرداختن به وظایف سیاسی کارگران در مقابل حکومت کودتا طفره رفته است. این رفقا بهترین کاری که می توانستند بکنند و نکردند، دعوت به تشکیل کمیته های واحد جهت برگزاری اول ماه مه در خارج از کشور در مراکز اصلی سازمانی خود در شهرهای بزرگ و با همکاری تمامی نیروهای پیروان سوسیال دموکراسی می بود.
در شرایطی که بخشی از نیروهای سوسیال دموکراسی که خود را “پرولتری تر” از بقیه قلمداد می کنند، در عمل برعکس، به عدم شفافیت سیاسی در مواضع خود و تنها پرداختن به مسائل خالص صنفی کارگری مشغولند، در کلّیت جامعه ابرهای دیگری سرتاسر جوّ ذهنی ـ روانی خیزشهای مردمی را فرا گرفته است. همچنان لیبرالیستهای اسلامی با اطاقهای فکری خود در تلاشند تا وزنه سنگین هدایت قیام مردمی در راستای آمال خود باشند. جامعه در تب و تاب تحولات مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، ملّی و جنسی غوطه می خورد. تنها پرداختن به مسائل “پرولتری” و عدم توجه کافی به مسائل دموکراتیک دیگر از یک طرف معلول تنگ نظری دوستان ما و از طرف دیگر موجب عدم شکلگیری پیوندهای لازم درون جنبش سوسیال دموکراسی می گردد. در تداوم آن، این نحوه نگرش و عملکرد موجب عدم شکلگیری پیوندهای لازم ما بین سوسیال دموکراسی با چالشهای دموکراتیک دیگر اقشار و طبقات اجتماعی می شود. جای خالی بی عملی این رفقا را در این تب و تاب پر تپش اجتماعی کدام جریانهای سیاسی پر می کنند؟ با فعالتر شدن نیروهای سیاسی دیگر، در شرایط سستی پیروان بخشهایی از سوسیال دموکراسی، چه نیروها و با چه پلاتفورمها و اندیشه های تئوریک آلترناتیو، این جای خالی را پر می کنند؟
جناح “پرولتری خالص جنبش سوسیال دموکراسی” از این بابت که نمی خواهد کاری به کار مبارزات دموکراتیک اقشار و طبقات دیگر اجتماعی داشته باشد، ایدئولوژی پرولتری خود را تبدیل به یک دین با فورمولها و مواضعی خشک و تغییرناپذیر کرده است، که کاملاُ مانع پویایی و خلاقیت آرمان مبارزه در راه عدالت اجتماعی می گردد. در شرایطی که این دوستان ما با فورمولهای خشک و تغییرناپذیر خود دست به گریبان هستند، اندیشه های پویای دیگری خلاء بی عملی آنها را پر می کنند. البته ممکن است این اندیشه های نوپا و خلاق که با پویایی به پیش می تازند، از طرف دوستان ما با برچسبهای مارک دار تاریخی لکه دار شده و تحریم یا تخطئه گردند، امّا واقعیت جاری، پویایی این اندیشه ها را در کنار بی عملی این دوستان ما کاملاُ با حضور فعال و خلاق این اندیشه های نوین نشان می دهد.
لازم نیست خیلی دور برویم. مسابقه اخیر فوتبال میان تیمهای “تراکتورسازی تبریز” و “پرسپولیس تهران” را در اینترنت تماشا بکنید. “آرمان جمهوری فدرال دموکراتیک” بر بستر نفی تاریخ گذشته آریامهری و بازبینی نوین از تاریخ و حقوق دموکراتیک ملیتها، اقشار و طبقات دیگر اجتماعی بعنوان آلترناتیو پلاتفورمی و تئوریک دیگر روز به روز بخشهای وسیعتری از اقشار روشنفکران سیاسی را به سمت خود جلب می کند. پیروان این اندیشه نوین در پویش فکری خود نه فقط در اندرون خود “ناسیونالیسم افراطی” را مهار، کنترل و ایزوله می کند، بلکه روز به روز در تحکیم مناسبات و پیوندهای دموکراتیک با دیگر ملیتها و اقشار و طبقات اجتماعی گام بر می دارد. باورهای فلسفی نوینی بر بستر خودشناسی، تلاش در راه دستیابی به حقوق طبیعی غصب شده، از راه برداشتن موانع تعالی هویت ملّی انسانی و بالاخره پایبندی استراتژیک بر همزیستی دموکراتیک با دیگر همنوعان و ملیتهای دیگر بعنوان سیل عظیمی از حرکت نوین و پویا در جریان است.
صدها هزار نفرعمدتاُ از جوانان شهرهای مختلف آذربایجان با پلاکاردهای مشخص شهرهای مربوطه خواسته های واحد سیاسی خود را بر محور دستیابی دموکراتیک به حقوق طبیعی ملّی غصب شده خود در زیر یک سقف بزرگ اعلام می دارند. پیام دیگر عمده این همایشها برابرحقوقی و احترام به همنوع و همزیستی برابرحقوق در کنار هم می باشد. “جمهوری فدرال دموکراتیک” بعنوان آلترناتیو قدرتمندی که زیر سقف مسابقه فوتبال امروزه صدها هزار نفر را بسیج می کند، از پویایی لازم جهت در بر گرفتن آرمانهای مدرنیته، ترقی و دموکراتیک دیگر می باشد.
این رفقای ما باید به این سوال اساسی جواب بدهند که آیا راه دستیابی به عدالت اجتماعی از راستای دستیابی به قله “دموکراسی” و آزادی عبور نمی کند؟ سوال را به صورت دیگر مطرح می کنم: آیا اول نباید حکومتی بر مبنای دموکراسی ،آزادی و پایبندی به نظام سیاسی بر مبنای دموکراسی، مدرنیته، سکولاریسم و حقوق بشر را مستقر کرد؟ یا این که برای رسیدن به عدالت اجتماعی، پیش شرط سیاسی دیگری ضرورت ندارد. البته و صد البته این رفقای ما نمی توانند انکار بکنند که برای متشکل شدن کارگران و زحمتکشان در تشکلهای صنفی و سیاسی خود و امکان مستقر شدن نهادهای قوی سازمانی زحمتکشان جهت تضمین و تامین عدالت اجتماعی، اول باید یک نظام سیاسی دموکراتیک در جامعه مستقر گردد.
این رفقای ما عوض این که در یک گوشه ای نشسته و از بلاتکلیفی سیاسی به خارش سرهایشان بپردازند، باید با قیام عمومی تمامی اقشار و طبقات دموکراتیک بصورتی فعال پیوند برقرار کرده و هم در تحول بنیادین آن تاثیر بگذارند، هم از پویایی آن در پالایش اندیشه های ایستا و فورمولهای خشک ذهنی خود تاثیر بگیرند. کارگران و زحمتکشان ایران بیشتر از اینها لایق و شایسته هستند تا با شعارهای صنفی و رهنمودهای غیر سیاسی این رفقا در شرایطی که جّو ذهنی روانی جامعه کاملاُ سیاسی می باشد، سرگرم بشوند. آیا باید قیام و خیزشهای مردمی منتظر آن بمانند تا این رفقا بعنوان پبروان خالص پرولتاریا، سازمان سیاسی خالص پرولتری خود را تشکیل بدهند؟ حتی خود احزاب کارگری امروزین در اندرون خود از چنان پویایی دموکراتیکی بهره مند هستند که در عین وحدت دموکراتیک، امکان طرح، شکوفایی و نقد اندیشه های دیگر هم بقوت خود دوام دارند.
همین چند ماه پیش، جنبش سوسیال دموکراسی ایران فرصت مناسبی را در برگزاری مشترک سالگرد ۱۹ بهمن، سالروز تشکیل جنبش فدایی از دست داد. خیلی از جریانهایی که می توانستند دست در دست تمامی جریانهای متعلق به خانواده فدایی سهیم باشند، این امکان را که خانواده فدایی زیر یک چتر جمع شوند را از دست دادند. همین رفقا با اصرار خشک مذهبی خود، همچنان بر عدم نزدیکی لازم تمامی جنبش سوسیال دموکراسی زیر یک سقف پای می فشارند. آنها حتی در همکاری جهت راه اندازی اکسیونهای مشخص به مناسبتهای مشخصی مانند ۱۹ بهمن و اول ماه می سر باز می زنند. این مبارزه خالص پرولتری است، یا این که فراکسیونیسم در حّد آنارشیسمی که منجر به تکه پاره کردن جنبش سوسیال دموکراسی می شود؟
علیرغم اصرار این رفقا در ادامه به سیاستهای خشک و غیرقابل انعطافشان، سوسیال دموکراسی پویا باتوانی قدرتمند در راستای هر چه بیشتر متحّد کردن نیروهای پیرو عدالت اجتماعی برای چالشهای قدرتمندتر در راه بسیج هدفمند نیروهای سکولار دموکراسی، چالشگران راه ترقی ، مدرنیته و آزادیهای ملّی در راه استقرار نظامی سکولار دموکراتیک با شرکت تمامی نیروهای جبهه وسیع دموکراسی تلاشی خستگی ناپذیر را دوام می دهد. پویایی جنبش مردمی نه تنها میدان را برای پالایشهای فکری بیشتر فراهم کرده است، بلکه اتحاّدهای قدرتمند دموکراتیک نوینی را شکل داده و می دهد. بیایید به ایستایی خود پایان داده و در این تحول بنیادین فعالانه مشارکت کرده در عین حال خودمان هم متحول بشویم.