فویرباخ فیلسوف آلمانی اواسط قرن ۱۹، نه تنها خالق یک فلسفه ماتریالیستی، بلکه نظریه پرداز فلسفه آنتروپولوژی یعنی انسانشناسی است. نام فامیل فویرباخ، در زبان مادری اش به معنی نهر و جوی آتش است. پدرش حقوقدان و یکی از اولین طراحان قانون اساسی مدرن آلمان درپایان قرن ۱۸بود.
لودویگ فویرباخ (Ludwig Feuerbach ) درسال ۱۸۰۴ درجنوب آلمان بدنیا آمد و در سال ۱۸۷۲ درگذشت. او برای تامین معاش به شغلهای: معلمی – کتابداری- روزنامه نگاری و نویسندگی پرداخت. فویرباخ به علت نوشتن کتابی پیرامون مرگ و زندگی ابدی از دانشگاه اخراج و ممنوع القلم شد، چون این کتاب به رد نظریه پرواز روح بعد از مرگ، پرداخته بود. همسر او یک کارگاه فغفورسازی به ارث برده بود که فویرباخ را درجوانی تامین مالی کرد. چون فویرباخ در سن کهولت وارد حزب سوسیال دمکرات آلمان شده بود، آن حزب او را بخاطر قدردانی از روشنگریهای ضد ارتجایی اش سالها تامین مالی نمود.
فویرباخ را میتوان فیلسوفی میان مارکس و هگل دانست. بیوگرافی نویسان با تاکید برعکسهایی، گزارش میدهند که او همچون ماموران محیط زیست اداره جنگلبانی وشکاربانی، همیشه لباس سبز زالویی بتن و چکمه ای بپا و کلاه کوهنوردی بسر داشت. فویرباخ یکبار جهت شرکت در انقلاب فرانسه قصد پاریس نمود و در میان سالی به فکر مهاجرت به آمریکا افتاد چون آزادیخواهان آمریکایی قول تامین و حمایت مالی به او داده بودند.
فویرباخ در تمام عمر، خود را با موضوعات رشته الهیات و مذهب مسیحیت مشغول نمود تا با فلسفه مذهبی تصویه حساب کند. مورخین فلسفه، او را متفکری آته ایست و خدانشناس میدانند که به خدایان و دین مسیح اعلان جنگ داد. بعدها آثار او یکی ازمنابع مهم تئوریک مارکسیسم- لنینیسم گردید. فویرباخ بعنوان فیلسوف ماتریالیست نقش مهمی درشکل گیری فلسفه مارکسیسم داشت. انگلس مینویسد، فلسفه او باعث آزادی فلسفه از ایده آلیسم گردید. ازنظرتاریخی، فویرباخ یکی ازمهمترین فیلسوفان ماتریالیست پیش ازمارکس است. پیرامون اهمیت او باید گفت زمانیکه در اواسط قرن ۱۹ درغرب فلسفه ای غیراز ایده آلیسم یکه تازی نمیکرد، او به نقد نظرات فیلسوفانی مانند: هگل، کانت و شوپنهاور پرداخت. فویرباخ از موضع ماتریالیست آنتروپولوژیک به انتقاد ریشه ای از دگمهای مسیحیت و فلسفه ایده آلیستی پرداخت. او ایده آلیسم هگل را خداشناسی راسیونالیستی نام گذاشت و با تکیه بر تئوری شناخت ماتریالیستی، آنرا به نقد کشاند. به نظر مورخین چپ گرچه او هیچگاه دیالکتیک را نفهمید و یک فیلسوف نظری ماند، ولی فلسفه ماتریالیستی اش مقدمات روشنگری انقلاب بورژوازی در غرب را تهیه کرد.
فویرباخ نظریات خود را فلسفه آینده گرا نامید و فکرمیکرد برای همیشه به سئوالات: مذهب- الهیات و فلسفه دینی جواب داده است. ولی در رسانه های جمعی امروزه می بینیم که انسان پسامدرن یکباردیگر پرسشهای بی جواب خود درباره: دین و خدا و نجات را، برسر در کلیساها آویزان کرده است.
فویرباخ میگفت، انسان باید باکمک : عقل- اراده و احساسات خود، با انسانهای دیگر رابطه عاطفی پیدا کند. او با طرح اینگونه نظریات، بجای مذهب مسیحیت قبلی، خالق نوعی فلسفه اخلاقی و انساندوستانه شد.مهمترین کتاب او ماهیت مسیحیت نام داشت. او در کتاب علل عقیده به خدا میکوشد تا ریشه ومنبع بوجودآمدن عقیده به خدایان راشرح دهد.
گرچه فویرباخ به دلیل آشنایی با آثار هگل از تحصیل الهیات دست کشید، ولی بعدها خود یکی از منتقدین جدی هگل شد. اوکوشید تا دیالکتیک هگل را به دیالکیتیک ماتریالیستی نزدیک کند و بجای روح مطلق و روح جهان در فلسفه هگل، نیروهای تولید و روابط اجتمایی را عامل مهم مطرح نماید. او کوشید تا درسهای انقلابی فلسفه هگل را به میان جوانان معترض ببرد، یکی از این جوانان پرشور آنزمان، کارل مارکس بود. با اینهمه فویرباخ میگفت که فلسفه روح مطلق هگل، یک الهیات فرضی و حدسی است، یعنی فلسفه ای تخدیرکننده و نه بیدارکننده.
براساس نظریات فویرباخ، انسان از خودبیگانه، طبق تصور و آرزوهایش، به ساختن خدا میپردازد، یعنی انسان خالق خداست. خدای هرانسانی، خود انسان محروم و به بند کشیده شده است. خدا یک محصول خیالی انسان نیازمند است. یا خدا همان انسان محروم از حقوق خود میباشد. خدا، دلیل داشتن عقده یا آرزوهایی غیرممکن انسان، نیز میباشد. انسان، آرزوها و ایده هایش را تبدیل به خدای مورد علاقه اش میکند. صفاتی را که انسان محروم، فاقد است و آرزوی آنها را دارد، بشکل صفات خدا، از طرف او تبلیغ و ترویج میشوند. یا انسان برای تایید فردگرایی خود سراغ دین و الهیات میرود. فویرباخ را میتوان فیلسوفی مخالف خدایان از خودبیگانگی انسان دانست. او یقین داشت که رازهای الهیات را میتوان درعلم انسانشناسی کشف کرد. به نظر او تمام مذاهب، ریشه در کمبودها و آرزوهای خود انسان دارند، و روابط اجتمایی- تاریخی، تاکنون مذاهب
مناسب خاص خودرا بوجود آورده اند. به نظر او، محیط اطراف و جامعه محاط، ایده ها و عقاید انسان را میسازند. مشهورترین جمله فویرباخ: انسان، محصول نشخوارهایش میباشد، است. یعنی تغذیه عقل انسان از: ماده- طبیعت و محیط اطرافش، سبب تفکر و ساخت شخصیت او میگردد.