می توان از سه زاویه به کابینه نگاه کرد:
زاویه اول، در ارتباط با توازن قوایی که ما در جریان انتخابات مشاهده کردیم تناسب و به خصوص توازن درونی کابینه است. من از جریان انتخابات این برداشت وارزیابی را دارم که نیروهای سبز و اصلاحطلب، عامل اصلی پیروزی آقای روحانی بودند. البته نمیخواهم از سهم آقای هاشمی و نیروهای اعتدالگرا چشم پوشی بکنم. صحنه انتخابات، صحنه شکست نیروهای راست و مشخصا راست افراطی بود.
اگر از این زاویه به تناسب و توازن کابینه فعلی نگاه کنیم در این صورت باید بگوییم اصلا تناسبی بین این دو وجود ندارد. اما اهمیت نگاه از این زاویه به کابینه این است که وزن و نقش و حدود و دامنهای که انتخابات برای تعیین توازن قوا در جامعه ایران میتواند داشته باشد تا حدودی فهمیده شود.این نه برای قضاوت در باره کابینه آقای روحانی بلکه برای قضاوت سهم و نقش انتخابات در ارتباط با انواع و اقسام مراکز قدرت و نهادهای غیرانتخابی است که در جامعه ایران وجود دارند.
از این زوایه، این ترکیب قابل انتظار بود یعنی خاستگاه، تعلقات و صحبتهای آقای روحانی عموما حکایت از کابینهای با گرایشات مختلف، حتی افراطی داشت که از جمله و مشخصا نقطه سیاهش میتواند وجود آقای مصطفی پورمحمدی در آن باشد.
فعلا این کابینه رای صلاحیت نگرفته و شاهد فشار از جانب راست نیز بر آقای روحانی که متوجه برخی از کاندیداهاست، هستیم. این امیدواری میتوانست وجود داشته باشد که با لابیگریها و معادلات قبلی، تمامی این کابینه از رای نمایندگان مجلس برای صلاحیت برخوردار خواهد شد.
اما به خصوص صحبتهای آقای خامنهای که توصیه به تأئید صلاحیت وزرای اصلح کرد، هیچ معنای دیگری نداشت جز آن که حداقل یکی دو وزیر از این فهرست کنار گذاشته شوند، وگرنه دلیلی نداشت که تعبیر اصلح را به کار ببرد. این دعای خیری برای کابینه نبود بلکه پیامی برای کنار گذاشتن یکی دو نفر بود. اگر این اتفاق بیفتد در روزهای آینده بخصوص زاویه دوم که مطرح خواهم کرد صدق بیشتری خواهد داشت.
زاویه دوم نگاه به کابینه این است که چه تناسبی بین وعدههای داده شده (و به خصوص برنامه و اصول کلی و خط مشی دولت آقای حسن روحانی که انتشار پیدا کرده) و ترکیب فعلی کابینه وجود دارد؟ به عبارت دیگر آیا ترکیب فعلی ظرف مناسبی برای تحقق این برنامه و اصول کلی آن هست یا نیست؟
به نظر می رسد که از یک لحاظ این برنامه دارای اهمیت است و آن هم اشراف به وضع فلاکتباری است که جامعه ایران با آن روبروست. گرچه هنوز آن گزارش بعد از صد روزه آقای روحانی انتشار پیدا نکرده اما همین طرح برنامه هم نشانههایی از اشراف به این وضع فلاکت بار را نشان میدهد. به هر حال آن چه که تا به حال انتشار پیدا کرده است ملغمهای است از دید استراتژیک و فقدان دید استراتژیک، گفتمانهای پسند روز و مطالبات به حق مردم. برای روشنترشدن مسئله به نمونهای از فقدان دید استراتژیک اشاره میکنم. وقتی به محدودکردن نقش نفت در اقتصاد ایران و نیل به اقتصاد مستقل از درآمدهای نفتی نگاه میکنیم میبینیم این مسئله اساسی به یک جنبه از محور اقتصادی محدود شده و آن هم سیاستهای مالی است.
طرف دیگر قضیه اظهارات آقای فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای نظامی، در چند روز گذشته است دایر بر اینکه اگر گفته شود نیروهای نظامی و سپاه نباید در امور اقتصادی مشارکت کنند ما هم مشارکت نخواهیم کرد. ما برای مردم داریم این کارها را میکنیم. ظاهرا صحبت خوبی است و استقبال هم خواهد شد و باید هم استقبال شود اما در عین حال واقعیت قضیه این است که در جامعه ما سپاه و سازمان حج و زیارت تنها دو سازمانی هستند که به دلیل روند بعد از انقلاب قادر بودند و هستند که پروژههای بزرگ را حداقل به لحاظ لجستیکی تدارک ببینند.
در شرایطی که برنامه مطالبه نکند و نشان ندهد که در به روی سرمایههای خارجی باز خواهد بود و رقبای قدری از خارج برای مشارکت در سامان این اقتصاد در برابر سپاه حضور خواهند داشت؛ مادامی که این حرف و پیام در آن دیده نشود، فکر میکنم اولا فاقد دید استراتژیک در این زمینه است و ثانیا صحبتهای آقای فیروزآبادی تعارفات اند. در وضع فعلی اقتصاد ایران و وضع فعلی نیروها و سازمانهای قادر به انجام پروژههای بزرگ، این وعدهها وعدههای توخالی اند.
تا جایی که زاویه دوم مطرح است این ترکیب و این برنامه به من این برداشت را داده است که اتکای آقای روحانی بیشتر بر لابیگری خواهد بود. وارد نمونههای متعدد دیگری که شاهد این مثال هستند نخواهم شد.
باید به محدودیتی که آقای روحانی در اتکا به نیروهای اجتماعی دارد، توجه داشت. در واقع می توان مشاهده کرد که ایشان فاقد نیروهای اجتماعی تعریف شده است. جنبش بنفش، با جنبش سبز و جنبش اصلاح طلبی یک فرق اساسی دارد. آنها واقعا جنبش بودند به عبارتی آنها جریان بودند، در حالی که در دوران فعالیت انتخاباتی آقای روحانی با یک «موج» مواجه بودیم. کشیده شدن آقای روحانی به لابیگری صرف تحت چنین شرایطی کار را برای خودش دشوار میکند.
زاویه سومی که باید از آن به کابینه نگاه شود، فارغ از برنامه ای که داده شده – و من فکر میکنم عملی نخواهد بود- این است که باید پرسید مسائل در اولویت جامعه کدام اند. مسئله اصلی ایران برای بهبود وضع اقتصادی و حتی برای گشایش در وضعیت سیاسی، بهبود روابط با دنیای خارج و وضعیت سیاست خارجی است. این کار با کاهش تحریمها و در درازمدتتر رفع تحریمها و حل مسئله پرونده اتمی میسر خواهد بود. از این زاویه یک شاهد بیشتر در کابینه فعلی وجود ندارد و آن هم آقای ظریف است. اطلاع داریم که غرب از کاندیداتوری ایشان و نقشی که در دیپلماسی قبلی ایران داشته استقبال کرده و آن را نشانهای مثبت دانسته است. به درستی هم آقای راس گفته که این فعلا یک نشانه است و واقعا هم در حل مسائل خارجی نشانه مثبتی است. منتها حل مسئله خارجی مستلزم تیم آقای روحانی بخصوص در شورای عالی امنیت ملی است. از این زاویه بر این نشانه مثبت باید تاکید کرد. در عین حال تردید نسبت به این امر که سرانجام شاهد کدام ترکیب به عنوان تیم خارجی آقای روحانی خواهیم بود، که به مسئله در اولویت جامعه ایران پاسخ بدهد، باقی می ماند.