رفیق رضا، با سپاس از شما برای شرکت در این گفتوگو، ابتدا کمی از خودتان بگویید و اینکه از چه زمانی با پروژهی وحدت چپ همکاری میکنید.
من از ابتدا از فعالین و علاقه مندان این پروژه بوده ام و با سازمان اتحاد فداییان خلق همکاری ام را با این پروژه شروع کرده ام. در حال حاضر مستقل تر فعالیت می کنم ولی حضورم در این پروژه همان طور که گفتم با سازمان اتحاد فدائیان بوده، در واقع ما به دنبال سازمان بزرگتر هستیم نه منفرد شدن.
سومین کنفرانس حضوری این پروژه، بیشترین تمرکز خود را روی منشورها و اشتراکات و اختلافات منشورهای ارائه شده گذاشته است. روند پیشرفت پروژه و تدارک این کنفرانس را چگونه دیدید؟
تصور من بر این است که تدارک یک پروژه مسئلهی مهمی است. از مواردی که من همواره منتقدش بودم همین روندی است که دنبال شده است. ما بخشی از چپ ایران بودیم (این جمع نام تشکل بزرگ چپ را بر خود نهاده که من همواره با به کار گیری کلمهی “بزرگ” توافق نداشتم) که فکر می کردیم به هم نزدیک ایم و زمینهی واقعی وحدت را در درون خود داریم و بر این مبنا بحث ها و گفتوگوهایی را با هم انجام دادیم و به یک بیانیهی مشترک رسیدیم. زمانی که آن بیانیه منتشر شد، کافی بود بر مبنای همان بیانیه، گروه های کاری تعیین شوند. اما نه به این شکلی که امروز گروه های کاری، بی طرف اند و فقط تدارک مباحث را می بینند تا افراد حرف های خود را بزنند و بنویسند، بلکه باید هر یک از این کارگروه ها خود بر سر مثلا استراتژی سیاسی یا مبانی نظری و مبانی تشکیلاتی کارهای تخصصی را انجام می دادند و بعد روی نقاط اشتراکی که درمیان ما وجود دارد، متمرکز می شدند و هم در درون خود و هم با شناختی که از گرایشات درون این جمع دارند، تشخیص می دادند که چه مواردی وجود دارد که نیاز به بحث دارد. این کار سرعت خوبی به پیشرفت پروژه می داد و ما می توانستیم در زمان کوتاه تری به نتایج ملموس تری برسیم.
متاسفانه این کار به این شکل پیش نرفت و به این صورت درآمد که مدت چند سال است که جریان دارد. ما بر این واقف ایم که هر اقدام اجتماعی- سیاسی زمان خود را طلب می کند. یعنی وقتی شما زمان را از دست می دهید، شرایط موجود معطل شما نمی شود و راه خود را طی می کند. امروز، زمان مسائل جدیدتری را جلوی روی این جریان گذاشته؛ حتی ممکن است اختلافات جدیدتری مقابل این پروژه قرار بگیرد. در حالی که اگر چهار سال پیش این حرکت شکل می گرفت شاید ترکیبی به وجود می آمد که در آن ترکیب احتمالا با تاثیرات متقابلی که روی هم می گذاشتند، موضوع به این صورت که امروز شاهدش هستیم، نمی شد.
البته من متوجه نقد شما به پروزه به لحاظ طولانی شدن آن هستم که شاید حتی موجب تکرار بحث ها هم شده باشد. ولی می توان به موضوع از این جنبه نیز نگاه کرد که چنانچه این بحث ها صورت نمی گرفت می توانست وحدت زود هنگامی شکل بگیرد و روشن نشود که با اختلافات مان چه می خواهیم بکنیم و چگونه می خواهیم با آن ها کنار بیاییم؟ و اساساً روند سریع در نهایت می توانست حتماً موفق باشد؟
همانطور که در ابتدای صحبتام در کنفرانس نیز گفتم، ما نیاز به یک ارادهی سیاسی داریم. آن ارادهی سیاسی طبعا معطوف به این است که هر وحدتی بر روی یک مبنای نظری و سیاسی شکل خواهد گرفت. این امری ابتدایی و روشن است. من فکر می کنم این مبانی در کلیتش حاصل بود ولی اختلاف هایی وجود داشته و دارد. به گمان من نحوهی سازماندهی پیشبرد بحث پیرامون همین اشتراکات و اختلافات میتوانست به شیوهی دیگری باشد، مشروط بر این که آن ارادهی سیاسی وجود میداشت. ما برای خودمان حل کرده بودیم که می خواهیم همه به سوی وحدت برویم. اما در درون این جمع گرایشات مختلفی وجود دارد که فکر میکند حالا برویم بحث کنیم بعد ببینیم که اصلا می توانیم با هم وحدت کنیم یا نه! من فکر میکنم حتی -این توطئه نیست بلکه یک فکر است- در جمع فکری وجود دارد که شاید خیلی طرفدار وحدت هم نباشد، ولی از آنجایی که به وحدت درون تشکیلات خود می اندیشد با آن گرایش از تشکیلاتاش که طرفدار وحدت است، همراه شده تا خود آنها در روند پیشرفت بحثها متوجه بشوند که نمی توانیم وحدت کنیم.
ما با چنین ملغمه ای روبرو هستیم که از نظر من در شأن نیروهایی که ۴۰ سال از عمر فعالیت سیاسی شان می گذرد، نیست. به نظر من باید روی همین اختلاف ها نیز با هم به گفتوگو بنشینیم، همهی این مسائل را به طور روشن روی میز بگذاریم و برای حل این اختلافات راهحل پیدا کرده چاره جویی کنیم. در هر حال باید از وقت کشی جلوگیری کنیم و زمان را از دست ندهیم.
نکته کلیدی این است که بالاخره این بحث های درونی ما برای فعالیت های سیاسی- اجتماعی بیرون از ماست. اما وقتی ما بخش عمده ای از انرژیمان را وقف مسائل درونی خودمان می کنیم، آن چشم انداز و امیدی که این وحدت در فضای سیاسی بیرون باید ایجاد می کرد را از دست میدهد و وقتی این از دست رفت، در درون نیز دچار مشکل خواهیم شد و این سئوال در درون خود ما شکل خواهد گرفت که، بالاخره به کجا خواهیم رفت؟ و این حرکت ما چه حاصلی دارد؟ بالاخره رهبری کردن یک حرکت، مسئلهی مهمی است. در این مجموعه، تقسیم کار شده، گروه های کاری تشکیل شدند، ولی روند رهبری نشد و گرایش ها ونظرات مختلف به موازات هم جلو رفتند.
به نظر شما، این جمع به عنوان بخشی از چپ این ظرفیت را دارد که با وجود اختلافات، وحدت کند و درحقیقت وحدتی باشد در جهت هم صدایی نه تک صدایی؟
بله، من هنوز هم امید دارم که چنین اتفاقی بیافتد و با همین امید است که علیرغم اینکه مدتی است با فاصله نسبت به این حرکت برخورد کردهام -با توجه به نقدی که پیشتر اشاره کردم- اما باز هم در اینجا حضور دارم و باز امید دارم که بخشی از چپ (تاکید میکنم بخشی از چپ) بتواند با هم همکاری داشته باشد و اگر حتی به وحدت هم نرسد همکاری سازنده ای را بین خود سازمان دهد. این آرزوی همهی ما است!