(تحفه هایى شوم و از پیش آماده، یکى بعد از دیگرى از سوى امپریالیست ها براى خلقهاى تحت ستم جهان در سبد هایى از سرب و به رنگى از خون منجمد که در درونش چیزى جز باروت ونفرت یافت نمى شود، ارسال مى شوند. بوى گند کهنگى اش مشامى ظریف و آگاه را مى طلبد تا از آنچه که در آن مستتر است، آگاهى ات دهد. یکى از این تحف شوم ناسیونالیسم کور است که در راستاى رشد پدیده ى جهانى شدن در شکل نوین خود، سرمایه دارى جهانى ما را به دریافت ان تطمیع مى کند. این سوغاتى هاى شوم آنچه که به پاس دارندگانش که حاملانش نیز باشند، داده وخواهد داد چیزى جز شرم و سرافکندگى تاریخى نبوده و نخواهد بود و به آنانى که در حسرت دست یافتن به این سبدهاى سربى هستند، نفرت و خون تلخ تازه هم نوعان اش را هبه خواهد نمود.)
ناسیونالیسم کور به شدت مورد حمایت سرمایه دارى جهانى به ویژه امپریالیسم امریکا و ایادى آن است.حمایت هاى امریکا وانگلیس از فعالیتهاى پان ترکیستى و پان عربیستى نمونه هایى بارزهستند که نمونه ى از آن اخیراّ در میهنمان ایران مشاهده و به مرگ چندین انسان بى گناه انجامید.
دور نماى این سیاست مزورانه و ضد انسانى جهان سرمایه پیشاپیش با توجه به تحرکات مشابهى که در گذشته نیز مشاهده شده است معلوم است و چیزى غیر از ویرانى و جنگ و خون ریزى، ودر نهایت تضعیف کشورهاى رو به توسعه به جهت دست یابى به معادن و مواد اولیه و بازار آنها نمى باشد. درمرحله کنونى در اعمال این سیاست، در درجه ى اول کشورهایى قرار دارند که در عین دارا بودن مواد اولیه خام، بازارى مناسب براى ارایه محصولات کشورهاى امپریالیستى هستند و لیکن با پیشه کردن سیاست هاى بنیاد گرایانه به دلیل خصایل ارتجاعى فئودالى خود عملا ّدر تقابل با امپریالیسم قرار گرفته اند.
این نوع حکومت ها در مرحله ى ابتدایى خود که مصادف با جنگ سرد بود در راستاى سیاست هاى جهانى امپریالیستى قرار داشتند؛ نمونه بارزآن پشتیبانى هاى مالى، نظامى امپریالیست ها ازگروههاى بنیادگراى افغانى طالبان وغیره بود که آن موقع تحت نام مجاهدین (مبارزین) افغانى از آنها نام برده مى شد و اینک توسط رسانه هاى تبلیغى جهان سرمایه به آنان گروههاى تروریستى اطلاق مى شود. در پروسه هاى طى شده در دهه هاى ۷٠ و ٨٠ این پشتیبانى ها گاه به صورت آشکار و گاهى پنهان بوده است. بغرنجى و پیچیده گى اشکال این حمایت ها خود یکى از مواردى است که توضیح آن خود مقاله اى دیگر را مى طلبد. امّا همین قدر کافى است که بگوییم: گاهى مورد حمایت قرار گیرنده خود ازاینکه تحرکات اش مورد حمایت و در راستاى منافع و سیاست هاى امپریالیستى قرار دارد بى خبر است نمونه ى آن نحوه ى پشتیبانى پنهان از بنیادگرایان در استقرار حکومت اسلامى ایران مى باشد. این نوع پشتیبانى مقطعى ناشی از وحشت مشترکى بود که امپریالیزم و فئودالیزم درمواجه با خطرى که از سوى دشمن طبقاتى مشترکشان (کمونیزم) احساس مى کردند.
دستگاه هاى جاسوسى وخبرى که در خدمت امپریالیستها قرار دارد نه تنها اطلاعات کافى از ترکیبات قومى و جمعیتى این گونه جوامع را در دست دارد بلکه با شناسایى نارسایى هایى این جوامع که از عقب ماندگى فرهنگى توده ها و متد هاى فئودالیته اداره کنندگان آنها سرچشمه مى گیرد در بزرگ نمایى این تحرکات جهت استفاده ى ابزارى، براى شناسایى وحمایت و متشکل کردن نیرو هاى سیاسى شبه روشنفکرى که در تعصبات کور قبیله اى و قومى قرار دارند به سرمایه گذارى هاى کلانى نیز دست مى زند در صورت عدم به نتیجه رسیدن توسط آنها، به بهانه ى هاى مختلف همانند عدم رعایت نشدن حقوق اقلیت هاى قومى مذهبى، عدم وجود دموکراسى، جلوگیرى از دست یابى به تکنولوژى و تولید سلاح هاى هسته اى، به تجاوز و اشغال خاک آن کشورها دست مى زند.
دامن زدن به مسائل قومى و قبیله اى و اقدامات نا آگاهانه ى نیروهاى اپوزیسیون در تبدیل آن به مشکل اساسى جامعه ایران، سیاستى است که در راستاى سیاست هاى جهان سرمایه دارى انجام مى گیرد. طیف وسیعى از نیرو هاى اپوزیسیون میهن با در نظرگرفتن گوناگونى و تنوع زبانى بین مناطق جغرافیایى که خود محصول پروسه ى طولانى تهاجم و سیطره ى اقوام سامى و نژاد زرد درطول تاریخ مى باشد.و عدم آگاهى آنها از حقایق علمى تاریخى به ویژه عدم آشنایى کافى با علومى همانند: زبان شناسى تاریخی (فیلولوژى) فرهنگ شناسى و نژادشناسى که مرتبط با چنین مسایلى مى باشد، به روشنى دردام توطئه ى امپریالیست ها مى افتند.
تشکیل گرد همایى ها و کمیسیونهاى مختلفى همانند گردهم آیى لندن و صدور بیانیه هایى تحت نام بیانیه کنگره ملیتهاى ایران و و هم آوایى احزاب سرتاسرى ایرانى همانند سازمان فداییان اکثریت، صرف انرژى هیئت سیاسى ـ اجرایى سازمان در سال ٨٣ و تشکیل کمیسیون خلقها و انتشار پیام به سمینار لندن در باره ى اقوام ایرانى درسیاست آینده؛ نشانه هاى از تشدید نمودن و ارتقاء دادن مسا یل قومى ـ قبیله اى به یک مسئله ى بنیادى و حاد درجامعه ایران، نه تنها حاکى از شروع حرکت به سوى پروسه ى افتادن اپوزیسیون در چاله ى کنده شده ى امپریالیست ها مى باشد، از بى حوصله گى مفرط قسمت بزرگى از اپوزیسیون خارج از کشور نیز خبر میدهد، که در اثر فرآیند مشکلات روانى ناشی از طولانى شدن مهاجرت در بعضى از آنان مى باشد. استفاده از ناسیونالیسم کور به عنوان یک آلترناتیو درمقابله با سیستم موجود درجامعه ایران نه تنها سودى براى اپوزیسیون چپ نخواهد داشت، بلکه چه بسا آنها را در معرض اتهام خیانت به کشور در اذهان عمومى ملت ایران قرار دهد.
هم آوایى با ناسیونالیسم کور، نقشى پارازیتى در روند مبارزاتى خلق ایران براى رسیدن به دموکراسى دارد و موجب بازماندن از همراهی با مبارزه ى طبقاتى جنبش کارگرى مِی شود که با ایجاد خلل در روند آگاهى و کشانده شدن خلق به مبارزات بنیادین، در تحکیم قدرت نیروهاى حاکمیت نقش وافر خواهد داشت. نتیجه ى عملکرد سازمان مجاهدین خلق در جریان جنگ میهنى بین ایران و عراق، نمونه اى بارز از آتو دادن به حاکمیت در سرکوب نیروهاى اپوزیسیون و عدم باور مردم ایران به نیروهاى مخالف رژیم بود. مردم در مورد مسایل ملّى خود شدیدا حساس و آگاهانه عمل مى کنند اتحاد و همبستگى خلق ایران در دفاع از میهن خود سرمشقى است که باید مورد نظر قرار داده شود.
مسلم است که نیروهاى اپوزیسیون و روشنفکران چپ باید پافشارى و پشتیبانى خود را درمورد مسایل حقوقى از قبیل آموزش زبانهاى ایرانى (١) وحتى زبانهاى غیر ایرانى را که اینک زبان مادرى قسمتى از مردم ایران به شمار مى آید در تمامى مقاطع تحصیلى در مدارس کشور مان در راستاى زبان فارسى به طور صریح اعلام نماید. زیرا آموزش به زبان مادرى هر شخص یکى از ابتدایى ترین حقوق ها براى هر مردمى است. امّا با توّسل به این خواسته مردم (آموزش زبان مادرى) پیش کشیدن و ترویج و تبلیغ فدرالیسم به عنوان یک روش لازمه در اداره ى جامعه اى که به هزار دلیل و هزار برهان علمى تاریخى آشکار، بافتى در هم تنیده از نقطه نظر فرهنگى، زبانى، باور ها و سنتهاى دیرنه دارد، به هیچ وجه قابل قبول نمى تواند باشد،
فردریش انگلس در مقایسه ى وجود یا عدم وجود آزادى در جمهورى هاى فدراتیو با جمهورى هاى دموکراتیک ـ را به کمک فاکت ها و امثله بسیار دقیق رّد مى کند. (او با فاکتهایى که درباره ى جمهورى متمرکز فرانسه در سالهاى ١۷۹٢ – ١۷۹٨ و جمهورى فدراتیو سوئیس ارائه مى کند،و نظریه اى را که گویا جمهورى فدراتیو حتما آزادى هایى بیشتر از یک جمهورى متمرکز را در بر دارد به شدت رد مى کند و آنرا پندارى خرافى و نادرست مى داند و این تفکر را دموکراسى خرده بورژوایى مى نامد؛انگلس بر این باور است که جمهورى متمرکز واقعا دموکراتیک همیشه بیش از جمهورى فدراتیو آزادى داده است، یا به عبارتى دیگر بزرگترین آزادى محلى، منطقه اى و غیره که تاریخ به خود دیده، توسط جمهورى هاى متمرکز داده شده است نه جمهورى فدراتیو. ) ٢
نگارنده بر این باور است که جدى نمایاندن مسئله ى ملى در ایران توسط نیروهاى اپوزیسیون چپ و غیر چپ هیچ دردى از درد مردم ایران را دوا نخواهد نمود. بزرگ نمایى تحرکات پان ترکیستها در قلعه بابک که (نگارنده از نزدیک شاهد آن بودم) و قلمداد نمودن آن به مثابه یک حرکت سرتاسرى ملّى در آذربایجان، با ارائه ى آمارهاى غلط از شرکت وسیع مردم و وانمود کردن آن که، گویى تمامى شرکت کنندگان در سال گشت بابک خرمدین به خاطر وجود ستم ملى درآنجا جمع شده اند و جدایى طلب هستند. از واقعیت به دور است. درسالگرد بابک خرمدین، قهرمان ملى تمام ایرانیان شرکت کنندگان، طیف هاى مختلفى از مردم را شامل مى شوند که از مخالفین رژیم گرفته تا مردمان عادى که به جهت احترام به شخصیت اسطوره اى بابک خرمى و اعتراض به سیستم موجود گرد هم مى آیند، در بر می گیرد.
شمار هواداران جدایى طلبان را که از پان ترکیستهای ( بوز قورد چى. ملّى حرکت پارتى سى) ترکیه اى الهام مِی گیرند، مى شود از تعداد معتصبانى که در جلو خلیفه گرى ارامنهء تبریز در حمایت از تراژدى تلخ نسل کشى امپراتورى رو به زوال عثمانى و آتا تورک با تحریک احساسات مذهبى مردم انجام یافته بود به آسانى در یافت. این سخن به معنى از نظر پنهان نمودن جنایت و نسل کشى هاى همانند که حزب مسلح داشناکسیون ارمنى متقابلاّ با حمایت امپریالیستها برعلیه مردم عادى آذربایجان در شهرهاى رضاییه وسلماس و. . و آذربایجانیانى که اینک تحت اداره ى دولت ترکیه ى کنونى قرار دارند. نیست.
مسئله ى جالب توجه دیگر این است که اگر کشورهاى امپریالیستى واقعاّ در پى محکومیت نسل کشى هاى به وقوع پیوسته در آن دوران هستند چرا تنها درپى تقبل محکومیت آن از سوى دولت ترکیه هستند وهیچ سخنى در قبال جنایات داشناکسیون ها درآذربایجان ایران وآذربایجان ترکیه و جمهورى آذربایجان) نمى گویند. و یا هیچ گامى در باز گرداندن خاک قره باغ به صاحبان اصلى آنها یعنى آواره هایى که چندین سال است درکوچى تحمیلى از آب و خاک خود بیرون رانده شده اند، از دولت ارمنستان برنمى دارند.زیرا که خود دولت هاى امپریالیستى، عاملان وآتش افروزان اصلى تمام درگیرى هاى قومى و مذهبى هستند و هدف امپریالیستها از بازکردن زخم هاى کهنه مردم افکندن شعله هاى تفرقه و ایجاد جنگ هاى خانمان سوز در میان توده ى انسان هاست.
١ـ زبان ایرانى تنها در زبان فارسى خلاصه نمى شود، زبانهاى کردى، بلوچى، گیلکى وچندین زبان دیگر، جزو زبانهاى ایرانى مى باشند. نگارنده با تحقیقات چندین ساله ى خود در زبان هاى ایرانى باستان و زبان ترکى باستان و لهجه هاى زبان معاصر ترکى و فارسى صرف نموده ام زبان آذری (ترکى) نیز جزو زبانهاى ایرانى مى دانم این مورد را در مقدمه اى بر فیلولوژى زبان آذری (٢ جلدى) توضیح داده ام.
٢- کلیات آثار دولت و انقلاب چاپ مسکو
۶ فروردین ۱۳۸۵