در تمام سالهای جمهوری اسلامی، دستکاری در روند انتخابات یکی از نگرانیهای عمده اپوزیسیون بوده است. تجربه سالهای حاکمیت جمهوری اسلامی به ما نشان داده که این آقایان آماده اند از انواع وسائل و شگردها برای حفظ قدرت و ادامه برنامه خود استفاده کنند. وقایع سال ۸۸ هم هنوز در اذهان همه ما روشن و زنده هستند. بنابراین، در آستانه این دوره انتخاباتی ما بازهم می باید از خود سئوال می کردیم آیا آن وقایع تکرار شدنی هستند؟ با چه شرایطی روبرو بودیم؟
بیکاری ، نگرانی از احتمال جنگ و تضییق آزادیهای جوانان و زنان به موجی از نفرت نسبت به حاکمیت انجامیده بود. در همین حال فشارهای رو به افزون اجتماعی هم اردوی اصولگرایان را به سردرگمی و چندپارگی انداخته بود و علیرغم تمام کوششهای رهبری، اردوی رهبری چند پاره شده بود. در این شرایط ما باید سیاست احتمالی حاکمیت را ارزیابی می کردیم. آیا هیچ دلیلی وجود داشت و یا واقعه ای رخ داده بود که به ما بگوید خامنه ای دموکرات شده است و یا لااقل داوطلبانه به رفتاری دموکراتیک می پردازد؟
بسیاری دلائل و احتمالات، خطر بروز سیاستهائی دیکتاتوری تر را نشان می دادند (البته در عین حال در بعضی نگرشها و نوشته ها احتمالی برای کاهش فشارنیز پیشنهاد می شدند). در چنین شرایطی بود که هاشمی و مشائی رد صلاحیت شدند و نگرانی از دخالت مستقیم بیت رهبری را بیشتر کردند.هیچ دلیلی وجود نداشت که بر مبنای آن بتوان دستکاری جدی خامنه ای در انتخابات را مردود دانست. هیچ کس هم اینچنین استدلالی را در آن دورره نیاورده بود. مگر می شد انتخابات ۸۸ را فراموش کرد؟ تا همان دقایق آخر شمارش آرا، دوره ای از مبارزه انتخاباتی دموکراتیک (در تاریخ ایران) داشتیم و بسیاری از مهمترین موضوعات روزمره مردم در مناظره ها مورد بحث قرار می گرفتند ولی رهبری در دقیقه ۹۰ دستور دستکاری داد.
هر سیاستمداری که یک ذره احساس مسئولیت می کرد و حاضر نبود با سرنوشت مردم قمار کند، موظف بود این احتمال را در طرح سیاست خود وارد کند. مهم نبود که در چه چارچوبی و با چه استراتژی ای مبارزه می کرد. حتی سیاستمدار اصلاح طلبی که نرمترین استراتژی را داشت می باید این مسئله را در ذهن نگاه می داشت و طرحی به مردم ارائه می کرد که این نگرانی را هم در بر می گرفت. در چارچوب نگرانی از دستکاری، استراتژی سیاسی تاثیری نداشت و ندارد. نمی شد احتمال برخورد خشن رهبری را کنار گذاشت.نمی باید این نگرانی را کنار می گذاشتیم و در فضائی که از همه تحولات پشت پرده خبر نداشتیم مردم را به حرکتی تشویق می کردیم که می توانست به بهای سنگینی برای آنها تمام شود. ما اجازه داریم که تنها در همان حدی که از واقعیات اطلاع داریم تصمیم بگیریم. همین بحث، ضرورت شناخت بهتر از واقعیات موجود را بیشتر می کند.
امروز، مهمترین مسئله قابل بررسی, علل و عواملی هستند که خامنه ای را وادار به این برخورد کردند. چطور شد؟ چه نیروهائی عمل کردند؟ روشن است که نتایج حاصله نماینده شکست بزرگ بیت رهبری و شاید شکست گفتمان ولایت فقیه باشد. ما در آستانه تحول عظیمی قرار داریم. اکنون دو سه سال است که علائمی از این تحول را اینجا و آن جا مشاهده می کنیم. لااقل چهار مولفه را می توان بررسی کرد.
اول- اصلاح طلبان / سبزها موفق شدند علیرغم سرکوب بیرحمانه، نیروهای خود را بسیج کنند. آنها در چهار سال گذشته بیکار ننشسته بودند. سیاستهای آنها و مخصوصا بازی ظریف و ماهرانه خاتمی و هاشمی، فرصتهائی برای آنها به وجود آورد که بطور کامل استفاده کردند. این نیرو که به شبکه های اجتماعی خاص خود وابسته است ثابت کرد که ماندنی است و جایگاه خود را در صحنه سیاسی ایران بدست آورده است.
دوم – با اینکه رد صلاحیت مشائی جناح احمدی نژاد را از کاندیدایشان محروم کرد آنها مسلما در این فرایند دستی داشته اند. شبکه های هوادار احمدی نژاد و مخصوصا تسلط او بر وزارت کشور می توانستند دستکاری در انتخابات را برملا کنند و این نگرانی می باید در وادار کردن رهبری به اطاعت از بعضی قوانین دموکراتیک تاثیر داشته باشد. این سئوال وجود دارد که چرا برخورد مستقیم و علنی بیشتری نداشتند ولی ماههای آینده می بایدعلائمی از استراتژی آنها را بدست دهند.
سوم – اردوی اصولگرایان از هم پاشیده است. اعلام نامزدی چهار چهره برجسته نماینده عمق سردرگمی آنهاست. این اتفاق مسلما بیش از اختلافات شخصی است. اگراختلافات شخصی بودند ویا اهمیت پافشاری را نداشتند بیت رهبری جلوی بروز آنها را می گرفت. مناظره های نمایندگان مختلف نشان می دهند که آنها به راحتی در یک کاسه نمی گنجند و باید منتظر تحولات آتی باشیم. در همین حال، یک جنبه دیگردر انتخابات امسال را نیز باید در نظر داشته باشیم. جناحهای مختلف اصولگرا کمی کمتر از نصف رای دهندگان به خود جلب کردند.
چهارم – مهمترین مولفه قابل بحث، تحول اجتماعی و فرهنگی مردم است. امروز جامعه ای تحصیل کرده داریم. ملیونها فارغ التحصیل و دانشجوی دانشگاه داریم که دیگر نمی شود آنها را با جادو جنبل اقناع کرد. سازمانهای مدنی ما پیشرفته شده اند. شاید انسجام نیروهای سیاسی فوق الذکر نماینده قوام مدنی ایران باشد. دیگر توده بی هویت و پراکنده ای نیستند که به سادگی به دنبال شعارها و هیاهوی گمراه کننده می رفتند.
امیدوارم بتوانیم از مرحله هیجان زدگی کنونی به در آییم. هر چند بخشی از نوشته ها و مباحث جاری در نشریات خارج کشور مسائل جدی و ضروری هستند ولی متاسفانه بخش بیشتری از آنها یک نوع مچ گرفتن و آنهم برمبانی غیرواقعی هستند. هیچ کدام از گرایشهای موجود در خارج از کشور نمی توانستند و نتوانستند ارزیابی درستی از اوضاع داشته باشند. حالا هم، اگر بخواهیم تاثیری واقعی برروند تحولات ایران داشته باشیم، باید به جای مناقشه بر سر گذشته به شناخت ایران امروز و بررسی آینده بپردازیم. ما بارها خودمان را برای معرکه پشت سرمان آماده کردیم.، امیدوارم این بار با فکر رسالت آینده مان تلاش کنیم.
درماههای آینده باید منتظر گشایشی در فضای سیاسی کشور، تغییراتی در سیاستهای اقتصادی، و انعطاف بیشتری در سیاستهای خارجی ایران باشیم. سوریه، افغانستان و مسئله اتمی ایران، هر سه به هم گره می خورند و راهی پرپیچ وخم در جلوی رهبران ایران و در جلوی ما نمایان خواهد شد. می شود انتظار داشت که علائم دیگری از چگونگی شکست و عمق فروپاشی حکومت ولی فقیه نمایان شوند.
در این دوره ما باید از خواستهای غیر ممکن و غیر عملی احتراز کنیم. ما باید مخصوصا مواظب باشیم که برخورد ما بهانه ای به دو جناح دیگر برای خراب کردن اصلاح طلبان ندهد. در عین حال، باید یادمان باشد که دنباله روی از اصلاح طلبان ما را به هیچ جا نمی رساند. حدس می زنم اصلاح طلبان از دوره قبل خود درس گرفته اند و با اراده مصم تری عمل خواهند کرد ولی دیر یا زود اختلافات بین سقف اهداف و امکانات آنها و کف انتظارات مردم بیرون می زنند. در این مرحله است که سیاست خشونت پرهیز ولی انقلابی از سیاست اصلاح طلبان جدا می شود. گرایشی که امروز در خارج کشور طبل اصلاح طلبی را می کوبد با مشکلات و معضلات فراوانی روبرو خواهد شد.
جنبش آزادی خواهی ما نیازمند کاربرد بلوغ سیاسی است که از یک طرف همه اصلاحات شدنی مخصوصا گشایش هر چه بیشتر فضای سیاسی را تقویت کنیم . واز طرف دیگر نیازها و خواستهای مردم را به فراموشی نسپاریم. شاید این درسی باشد که از گذشته هایمان گرفته باشیم.