. در کادر عمومی و بر متن معادلات منطقهای
اوضاع سیاسی کردستان ایران دیر وقتی است که در جهت و خصلت برونمرزیاش تقویت بیشتری یافته و تحلیل آن در چارچوب معادلات درونمرزی دیگر پاسخگوی وضع نیست. گرچه جامعه مدنی آن با تحولات جامعه مدنی کل کشور در سمت عمومی واحدی طی طریق می کند، اما هم جنبش نوع حزبیتی آن با مبارزات ملی کردستانهای ترکیه و عراق و حتی اکنون تا اندازهای با کردستان سوریه در آمیخته است و هم جمهوری اسلامی بخاطر چالشهای کلان منطقهای حضوری فعال تر در “مسئله ʼکرد” یافته و به درجاتی وارد عرصه بازی هر یک از مولفههای ʼکردˏ دارای نقش در این سه کشور شده است. نوع رفتار “شش جریان” ʼکرد ایرانی (متشکل از پنج تشکل “دمکرات” و “کومله” تبار بعلاوه “خبات”) مستقر در سرزمین “اقلیم” را نیز می توان امری تا حد ارگانیک درآمیخته با مقدرات “پارتی”(حزب دمکرات کردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی) و “یکیه تی نیشتمان”(اتحادیه میهنی به بنیانگزاری جلال طالبانی) دید. همانگونه که همپیوندی “پژاک” با “پ.کا.کا” و “روژآوا”ی سوریه و تبعات عملی آن را هم می باید که به دیده گرفت. این درهم پیچیدنها، موجب شده که سرنوشت مبارزه ملی در کردستان ایران با هر ویژگی ایرانی در خود، با فعل و انفعالات منطقهای گره بخورد و بررسی آن در کادر “مسئله ʼکرد” و پیوند با تحولات منطقه امکان پذیر شود.
۲. کدام رویکرد عام؟
مشی ملی ʼکردی تا اواخر دهه ۸۰ میلادی، عموماً معطوف به خودمختاری بوده در چارچوب کشور خودی و تا هر میزانی که قابل وصول باشد. تنها در پی سلسه تحولات کلان منطقهای بود که چرخشی بزرگ در آن صورت گرفت و مطالبه ملی ʼکرد، خود را به سطح فدرال در اشکال متنوع و از جمله تاسیس دولت ʼکرد محلی (“اقلیم”) برکشید. این پدیده، همزمان در دو وجه روآمد. در کردستان عراق و ایران به صورت ارتقاء مطالبه و در جنبش کردستان ترکیه، در شکل تقلیل هدف راهبردی! از یکسو رونما در عراق همچون واقعیتی ساختاری و در ایران نیز کمابیش منعکس در برنامه بیشتر احزاب ʼکردی آن، از سوی دیگر اما از همان آغازه قرن جاری متجلی در مانیفست “پ.کا.کا” و تبعاً “پژاک” ایرانی با فرمالیزاسیون کنفدرالیسم. جدا از پیچیدگیها در بیان همین ساختار کنفدرالیستی که آن را در هالهای از ابهام می پوشاند، نکته اصلی در آن البته چیزی نیست مگر جایگزینی ایده پیشین جدایی ملی و استقلال با دمکراتیزه کردن ساختارهای موجود. دمکراتیزاسیونی همزمان در هر دو وجه سیاسی و اجتماعی و البته از طریق سربرآوردن واحدهای دمکراتیک محلی. و این رویکرد نوین “روژآوا” در راهجوییها برای حل “مسئله ʼکرد”، خود یکی از خصلت نماهای تحولات ʼدر “مسئله کرد” است که به تدریج توجه بیشتری بر می انگیزد. در هر حال اما چه فدرالیسم از منظر گفتمان دولت – ملت و چه کنفدرالیسم با تعبیر گذر از دولت- ملت نوع “کودار”ی، هر دو نهایتاً بر اصل عدم تمرکز تاکید دارند و بر تقسیم و توزیع قدرت استوارند. و همین هم است آن نکته محوری در راه حل این مسئله گرهی.
بدینسان، می بینیم که “مسئله ʼکرد” در اکنون هر چهار کشور، در پارادایمی واحد سیر می کند اگرچه در سطوحی متفاوت؛ یعنی، تلاش برای تاسیس دولتهای محلی در هر چهار کشور. در تبیین مختصات فعلی “مسئله ʼکرد”، خط راهنما اینست که پس گرفتن چنین دستاوردی دیگر میسر نیست؛ زیرا روندها جلو رفته تر از آنیاند که دولتی از دولتهای دارای جمعیتی ʼکرد در خاک خویش توان بکلی نادیده انگاشتن وضع متحول را در خود ببیند. در برابر اما، دغدغه کنونی ذینفعهای “مسئله ʼکرد” را می باید در کم و کیف حرکت رو به جلوی آنان جست و نه در نگرانی آنان مثلاً از خطر برگشت به نقطه صفر!
از این تحول در “مسئله ʼکرد” اما نباید چنین برداشت شود که منظور گویا تبیین وضعیت کنونی مبارزه ملی ʼکرد در پرتو ایده “کردستان بزرگ” است یا که قرار دادن آن در خدمت رسیدن به چنین رویایی. این رویا گرچه قدمتی حدوداً یک قرنه دارد و می باید آرزوی تاریخی ته نشین شده در ذهن بیشترینه ʼکردهای هر چهار کشور فهم شود، بدرستی اما هرگز مبنایی برای تدوین استراتژی سیاسی درهیچیک از کردستانها نشده است. بنا کردن سیاست بر این آرزو، پرش از روی واقعیتهای سیاسی موجود خواهد بود و دچار اغراق شدن در حد و اندازه تحولاتی که در رابطه با “مسئله ʼکرد” شاهدش هستیم. سخن در اینجا، به اندیشه “کردستان بزرگ” بر نمی گردد، بلکه متوجه نتایج آن روند جهشی بزرگی می شود که طی بیست سال گذشته در ارتباط با “مسئله ʼکرد” شتابی بیشتر به خود گرفته است.
۳. ” پرواز ممنوع”، یک نقطه عطف شد
در پی جنگ کویت و شکست صدام از امریکا، ʼکردهای عراق برای اولین بار از منطقهای حفاظت شده و در امان مانده از یورش حکومت مرکزی عرب برخوردار شدند که منطقه بزرگی از محل زیست ʼکردهای عراق از “زاخو” تا “چمچمال” را در بر می گرفت. درست است که در طول چند دهه پیش از این نیز، بخشهایی از ʼکردنشینهای ایران و عراق بر اثر مبارزه ملی و برای مقاطعی چند، حالت آزاد شده به خود گرفته بودند، جملگی آنان اما موقعیت شکننده داشتند و به زودی هم برچیده شدند. این، آسمان “پرواز ممنوع” در کردستان عراق بود که برای نخستین بار چتر حمایتی برای ʼکردهای عراق فراهم آورد و نقطه عطفی شد در روند شکل گیری آنچنان وضعی که امروز کردستان را رقم زده است. وضعی که عبارتست از: فعلیت یابی زمینه برپایی دولت ʼکردی در دل کشوری موجود.
این چتر را قدرت جهانی دولت امریکا در آن فضای عاطفی و همدردی پسا فاجعه انسانی با بیش از پنج هزار قربانی در “حلبچه” بر اثر بمباران شیمیایی توسط نیروی هوایی عراق– به فاصله سه سال پس از فاجعه کشتار شیمیایی در سردشت ایران از سوی همین ارتش- بر بالای سر ʼکردها گستراند. در موقعیتی که این قدرت بعد فروپاشی شوروی، در غره بودنش به موضع تعرضیˏ تک تازانه و ژاندارمی در جهان سر از پا نمی شناخت. ʼکردهای عراق از این مشی امریکای وقت استفاده تاریخی بزرگی بردند تا متکی بر آن، تمرین حکومت کردنشان نیز کلید بخورد. حزب کمونیست عراق هم با اندک تاخیری، این نعمت “امپریالیستی” را قدر دانست و به استقبال مشروط از آن برخاست! رهایی عملی کردستان عراق از تهاجمات سنگین هوایی و زمینی ارتش “بعث”، پذیرش مصلحتی و ناگزیر دوگانگی قدرت در عراق توسط جمهوری اسلامیˏ خصم “صدام” و چشم بستن “آنکارا”یˏ همیشه ʼکرد ستیز بر این “خطر” بالقوه در برهه بحرانی آستانه انتقال قدرت از نظامیان دست راستی به “اربکان”های اسلامی، فرصت استثنایی بی مانندی برای ʼکردهای عراق در امر ساختار سازی حکومتی پدید آورد. این دولتها بر این خیال بودند که لابد مسئلهای است گذرا و می گذرد. ولی دولت کردی پایدار، تولد یافت و بر جای ماند.
۴. گفتمان سیاسی مسلط در پی تشکیل حکومت “اقلیم”
فصل برداشت از این بذرپاشی اما آنگاه رسید که یک دهه بعد، ائتلاف “بوش – بلر” تصمیم به تعیین تکلیف قطعی با “صدام حسین” گرفت وعراق را به بهانه خطر “بغدادˏ” مجهز به قدرت شیمیایی و در آستانه تجهیز به قدرت هستهای درهم کوبید. ساختار قدرت مرکزی این کشور طی جنگی برق آسا فرو ریخت و از دل آن، ازهم گسیخته چند پارهای بیرون زد منقسم به چندین قدرت در جنوب و غرب و شمال میانرودان “فرات” و “دجله” و نیز انواع دستجات محلی در دل هر یک از آنان. سرانجامˏ کار اما، توزیع قدرت در عراق شد که آن را بدواً در عمل و آنگاه بعدˏ برسازی ساختارهای سیاسی در این کشور و تصویب قانون اساسی نوین، بدل به دولتی نمود فدرال. بدینسان، “اقلیم” شکل قانونی یافت و حتی کوتاه مدتی بعد آن، با دست زدن به صدور مستقلانه نفت و ورود در مناسبات منطقهای و قسماً حتی فرا منطقه، چونان پارامتری فرا عراقی خود را تا سطح تثبیت بین المللی بالا کشید.
“اقلیم”، اکنون هم “پوزیسیون” است در قالب ساختار دولت ʼکردی و هم دارای اپوزیسیون ʼکردی چه در سیمای فراکسیون پارلمانی و چه جنبشی در خیابانهای “اربیل” و “سلیمانیه”! گرچه این دولت نوپا از رفتار انحصار طلبانه “پارتی” رنج می برد، در آن فساد مالی و فقدان شفاقیت و حسابرسی بیداد می کند و پارلمان انتخابیاش آشکارا توسط فرمانروایی طایفه سالار “بارزانی” دور زده می شود، در همین عمر کوتاه خود بگونه پیش هنگام مواجه است با شکاف دولت و ملت و واگراییها میان این دو، و بلاخره گرفتار آمدنش در چنبره یک سه قطبی “شمال” و “جنوب” و “جنبش گوران” ( جنبش تغییر) که کارکرد اعمال حاکمیت طبیعی در این حکومت تازه پا را کند می کند، با اینهمه اما، حس خودبودگی ملی در “اقلیم” جنبه عام و فراگیر دارد. کردستان عراق بر سر حفظ دستاورد تاریخی خود یکی است.
اگر تا زمان استقرار “اقلیم”، صدای “مسئله ʼکرد” فقط در مراکزی چون سالنهای “انترناسیونال سوسیالیست” پژواک داشت، از آن پس اما می بینیم که “میز ʼکرد” مرتبط با “مسئله ʼکرد” در این یا آن محفل از کانونهای تصمیم ساز دولتهای غربی و حتی اسرائیل چیده می شود تا در آن، گذشته و آینده ʼکرد از جمله بحث بر سر تفاوتهای مرتبط با “مسئله ʼکرد” در پیمانهای یک صد سال پیش “سور” (متقدم) و “لوزان” (متاخر) دیگربار زنده شود!
با ایجاد “اقلیم”، در مشی سیاسی سنتی ʼکردهای ایرانی نیز- البته در هر یک به درجاتی – تغییرات بزرگی رخ داده و پیش انها بجای حساب باز کردنهای کلاسیک روی جنبش سراسری دمکراتیک، نقطه اتکاء بیشتر بر فعل و انفعالات منطقهای و جهانی قرار گرفته است. و این، در شرایط فروپاشی شوروی و یکه تازی امریکا و غرب و خیز گرفتن موج جدید تعرضات راست در جهان، باعث ناسیونالیسم تندتری در آن شده است. در خط مشی آنان، پروژه “ایران چینج” بنحوی از انحاء ردپایی دارد و در سیاست اتحادهایش جریانهای سراسری از اولویت سابق خود افتادهاند. جای سمتگیریهای سابق چند دههای در مبارزه متحزب ʼکردی را، تدریجاً دو پدیده وحدت ʼکرد درونمرزی و اتحادهای ʼکردی فرامرزی گرفته است. در همین رابطه، موضوع “ملل فدرال ایران” هم بیشتر جنبه عرضه “قدرت متشکل” ملی- قومی در ایران به کانونهای ذیعلاقه جهانی را دارد!
از سوی دیگر اما سربرآوردن ناسیونالیسم آریا گرا به عنوان یک گفتمان در برابر حاکمیت ولایی – و البته چونان گرایشی راست در فضای سیاسی کشور- اینجا و آنجا قسماً فارسی محوری را تقویت کرده و نیز ولو بگونه غیر مستقیم بر حمایت نافذ پیشین نیروی چپ از مبارزه ملی – قومی اثر منفی گذاشته است. و همین پدیده به نوبه خود تا اندازهای به تشدید گرایش راست در ناسیونالیسم منطقهای میدان داده است، اگرچه نباید از خاطر دور داشت که تشدید “کوردایتی” در دوره اخیر قبل از همه متاثر از آن تحولات جاذبی بوده است که در همسایه غربی جریان دارند و منجر به قوام حس دلبستگی ʼکردی در این سوی مرز شدهاند. آن حس و وجدی که، عمومیت تودهای دارد و طی سالهای اخیر، بارها خود را در سراسر محل زیست ʼکردهای ایران، از “قطور” و “صوما برادوست” در شمال تا “جوانرود اورامانات” و “سومار ایلام” در جنوب و از “مانگور” و “آلان سردشت” غرب تا “اردلان سنندج” و “گروس بیجار” شرق بخاطر برپایی حکومت ʼکردی نشان داده است. این حقیقتی است که دستاورد تاسیس “اقلیم”، نقطه اتکایی در اذهان ʼکردهای ایران پدید آورده، همانگونه که می توان نفس شکل گیری آن را گشاینده چشم اندازی برای ʼکردهای ترکیه و سوریه دانست.
۵. توافقی اعلام نشده با “اقلیم” و به محوریت آن
در حیات جریانهای دیرپای ʼکرد ایرانی که اکنون استقرار دفتریشان در کردستان عراق است، “اقلیم” نقش دوگانه مهمی ایفاء کرده و می کند. ʼکردˏ به قدرت و امکانات دولتی رسیده در عراق، برای اکثریت ʼکردهای متحزب ایرانی منبعی شده مایه نعمت ولی همزمان طنابی با کارکرد حدی از مهار آن. پیدایش “اقلیم” از یکسو برخورداری این “احزاب” از امکانات در زمینههای تامین پایگاه برای استقراری مطمئن، پشتیبانی مالی، امکانات رسانهای و تسهیل ارتباطات بین المللی را فراهم آورده که نتیجهاش کسب آسودگی خاطر آنها بوده جهت مصون ماندنشان از تنگناهای لجستیکی. از سوی دیگر اما همین مناسبات، ناگزیری آنها در توجه به مصالح سیاسی کردستان عراق و رعایت ملاحظات حسن همجواری “اقلیم” با جمهوری اسلامی را در پی داشته و منجر به ملحوظ داشتن این ملاحظات در نوع زیست و رفتار سیاسی آنان شده است.
بر این زمینه هم بود که مبارزه مسلحانه احزاب سنتی ʼکرد ایرانی علیه جمهوری اسلامی در عمل بکلی دچار تعطیل شد البته با این یادآوری که این نوع مبارزه از پیش نیز با دشواریها دست و پنجه نرم می کرده و دچار رکود بوده است. و این، یک توافق اعلام نشده با “پارتی” و “یکیهتی” بود – دستکم در مورد “حزب دمکرات کردستان ایران” به شکل یک میثاق در ۱۳۷۶ برابر با ۱۹۹۷- که در ادامه طولانی مدت خود منجر به تاثیرگذاری بر سازوکارهای درونی و برونی این حزب و همانندهای آن گردید که از جمله آنها یکی هم افتادن انحصار مبارزه مسلحانه در کردستان برای دورهای به دست “پژاک” نوخاسته بود. واقعیت آنست که امر همبستگی ʼکردی در دو سوی مرز این دو کشور، به سطحی از درآمیزی جنبش متحزب سنتی ʼکرد ایرانی با مصالح “اقلیم” رسیده و همین پدیدار دارایˏ تبعات در حیات سیاسی مهمانان “اقلیم”، صیانت از استقلال عمل را می تواند به دغدغه فکری آنان بدل کند.
۶. تحولات در کردستان ترکیه
مبارزات دو دههای “پ.کا.کا” و مقاومتهای مدنی ʼکردهای ترکیه، نیازهای سیاست داخلی و جاه طلبیهای سیاست خارجی متلون “اردوغان – داوود اوغلو”، این دولت را به در پیش گرفتن برنامهای در رابطه با ʼکردهای ترکیه سوق داد که اثرات ماندگاری در تاریخ و روند مبارزاتی ʼکردی بر جای گذاشت. این سیاستˏمبتنی بر مذاکرات دولتی با “دیار بکر”، که هم از نیاز “حزب توسعه و رفاه” برای تثبیت موقعیت انحصاری اسلام سیاسی در منازعهاش با رقبای نظامی و لائیک آن از یکسو و رقیب اسلامگرایش – “فتح الله گولن”- از دیگر سو بر می خاست و هم البته همخوان بود با تجدید نظرهای فکری و سیاسی در نگاه “آپو”یˏ رهبر زندانی (“عبدالله اوجالان”)، منجر به آن گردید که موجودیت “مسئله ʼکرد” سرانجام به اعتراف دولت ترک درآید و “آناتولی” تاریخی در موضع تمکین به واقعیت حذف ناپذیری ʼکردهای ساکن جنوب آرارات قرار گیرد. حتی چرخش جدی بعدی این حکومت مرکزی از سیاست کنار آمدن با “مسئله ʼکرد” در ۲۰۱۵هم، نتوانست تاثیرات سیاسی و روانشناسانه این برآمد تاریخی را از میان بردارد. “مسئله ʼکرد” در ترکیه ثبت سیاسی یافت، با به برنشستن سمتگیریاش برای پیوند یابی با جنبش دمکراسی خواهی و چپ سراسری کشور جایگاه مهمی در این جنبش به دست آورد و در اولین امکان توانست در وجود “حزب دمکراتیک خلقها” بگونه ظفرنمونی بر سکوی هشتاد و اندی کرسی پارلمانی سر به ابراز وجود بردارد. طلوع و رشد شتابان این حزب نشان داد که “مسئله ʼکرد” مسئله ترکیه شده و ʼکرد ترکیه آن را کشور خود می داند.
مکمل این امر، رابطه اقتصادی “آنکارا” بود با “اقلیم” ʼکردی در بخشی از “عثمانی سابق” و جشن گرفتن این دیپلماسی در “ارض روم” زیر دو پرچم ترکیه و کردستان و با نمایش دست در دست هم گذاشتن “رجب طیب اردوغان” و “مسعود بارزانی”! این رخدادها جدا از رقابتهای درون ʼکردی “پ.کا.کا” و “اقلیم” با همدیگر و عوارض این رقابت بر وحدت ʼکردی، اما فی نفسه یک پیروزی استراتژیک برای کل “مسئله ʼکرد” بود و در واقع، فراتر از آن موفقیت تاکتیکی بزرگی که نصیب ʼکردهای ترکیه شده بود.
از این توصیفات نباید دچار این گمانه شد که گویا راه موفقیت برای ʼکردهای ترکیه هموار شده است! حتی جدا از اینکه هم اینک جنگی همه جانبه و بی چشم انداز بین طرفین جریان دارد، در واقع چه با توجه به نقار تاریخی عمیق دیرینه بین طرفین نزاع و چه عمدتاً بخاطر سمتگیری “نئوعثمانیستی” جاه طلبانه حزب حاکم بر ترکیه و چه قسماً ناشی از وجود یک جناح نظامی گرای تندرو در “پ.کا.کا”، فعلاً راهی برای برون رفت از این وضع دیده نمی شود. دردمندانه باید گفت که بر پایه مختصات موجود، ʼکردهای این کشورˏ تاریخاً ʼکرد ستیز هنوز هم راه درازی در پیش دارند و کماکان مواجهند با موانع سختˏبسیار. با تمام اینها اما، آن دورانی که ʼکرد در ترکیه با عنوان تحقیر آمیز “ترک کوهی” نامیده می شد به تاریخ پیوسته است و ʼکردهای این کشور توانستهاند خود را در معادلات این کشور و منطقه نه فقط چونان نیروی نظامی تسلیم ناپذیر بلکه به مثابه یک واقعیت سیاسی تحمیل و تثبیت کنند. و نکته اینجاست که دولت ترکیه تا به حل “مسئله ʼکرد” در این کشور تن در ندهد، نه امکان رهایی از آتش درون کشوری دارد و نه امکان پذیرفته شدنش به عنوان عضوی از اروپا در بیرون از خود.
۷. “روژ آوا” تنها پیامد ارزشمند فاجعه عظیم سوریه
سوریه که پرپرشده ترین و پر پیامدترین مولفه “بهار عربی” و به عبارت دقیقتر “خزان عربی” است، در گرفتار آمدنش به مصیبتی این سان عظیم و بحرانی چنین کم مانند فقط و فقط در یک زمینه نتیجه مثبت داشت و آن، سر برآوردن جنبش ʼکردی این کشور بود در قامت و هیئت کانتونهای دمکراتیک. با این تحول در بخش غربی سرزمینهای ʼکرد نشین، “مسئله ʼکرد” وارد مرحله بازهم نوین دیگری شده است. برنامه “پ. کا.کا” به دست خلق ʼکرد سوریه این امکان را یافته است تا در “کوبانی” و “جزیره” به اجرا درآید و یگانهای خلقی آن نیز توانستهاند سهم تحسین برانگیزی را در نبرد جهانی علیه “داعش” به خود اختصاص دهند. “روژآوا” مظهر شرف و ایستادگی ʼکردی شناخته شده و همزمان، نماد ترقیخواهی در جنبش ملی ʼکرد با گرایشی چپگرایانه.
اما این نیز هست که “روژآوا” سخت ترین مراحل آزمون سیاسی خود را هنوز هم در پشت سر ندارد و همچنان امتحانات سختی را به انتظار نشسته است. در لحظه کنونی، جنبش ʼکرد سوریه را در شرایطی ارتقاء یافته به یک امکان برای آینده سیاسی این کشور و منطقه می یابیم که در آن جنگ داخلی سرزمین “شامات” رو به نزدیک شدن به زمان تعیین تکلیف سیاسی دارد. در این سهم خواهی از بحران سوریه، تکلیف روسیه و جمهوری اسلامی روشن است که همانا حفظ محوریت دولت کنونی سوریه می باشد در آینده این سرزمین چه با “اسد” چه بی او؛ برای روسیه با هدف بقای پایگاه “طرطوس” و تامین حضور آن در شرق مدیترانه و برای تهران معمم- پاسدار به سودای تثبیت “هلال شیعی” در اتکاء به نفوذ سیاسی- مالی و حضور نظامی در این کشور. برای هر دو اینها، “روژآوا” ابزاری است صرفاً در جهاتی که آنها برای رسیدن به مطامع خویش آن را مد نظر خود دارند!
برای ترکیه، بحران در امروز سوریه بیش از هرچیز در رابطه با “خطر ʼکرد” معنی می شود! این کشور که در آغاز بحران سوریه تحت پرچم “اخوانیسم” و سرمست از حمایتهای مالی سرشار امیر قطر غرق سودای تعرض “نئو عثمانیستی”اش در “بلاد شام” بود، اکنون اما در اواخر این بحران عظیم منطقهای، خود را بازندهای می بیند با به داو گذاشته شدن خود داشتههایش در معرکه آن! دولت ترکیه، “روژآوا” را پایگاهی استراتژیک برای “پ. کا. کا” – این خصم دیرینه خود- تلقی می کند و از طریق گسیل ارتش به منطقه ʼکرد نشین شرق “فرات”، با کشیدن دیواری به طول ۷۰۰ کیلومتر و اعمال محاصره اقتصادی علیه کانتونها و پر کردن نظامی فاصله بین این مراکز آزاد شده، از هیچ اقدامی برای از پا درآوردن “یگانهای مدافع خلق” رویگردان نیست. البته در این جنگ، متاسفانه “پارتی” و متحدانش هم قسماً “اردوغان” را به این بهانه که طرفداران “اقلیم” در سوریه زیر فشار ائتلاف و اتحاد “پ.کا.کا – یگانهای مدافع خلق” هستند همراهی کرد. ولی دلیل واقعی منازعه کثیف آنها را باید در سوگیریهای دو طرف جست به نفع دو بلوک بندی کلان متمایز و رقیب؛ یکی، دربرگیرنده روسیه- دولت اسد – جمهوری اسلامی و دیگری با همه تناقضاتش، متشکل از غرب و ترکیه و شیوخ عرب.
در مقطع فعلی البته برای امریکای “ترامپ” یکی از مناسب ترین پایگاهها در سوریه جنگزده و عملاً متلاشی، همین واحدهای رزمی ʼکردی هستند که تا به امروز توانستهاند استقلال سیاسی خود نسبت به هر دو قطب جنگ داخلی در سوریه را حفظ کنند. همین حمایت تاکتیکی امریکا ازʼکردهای سوریه، خود موجد یکی از تناقضات است در بلوک دوم و موجب دلخوری شدید دولت کنونی ترکیه از امریکا، و این در حالیست که در استراتژی اساساً تعلیقی و متناقض ترامپ، “روژآوا” ابزاری بیش نیست.
واقعیت این است کە علیرغم قدرت بازدارندگی روسیە و آمریکا در مقابل نیروی نظامی ترکیە علیە ʼکردها، اما هنوز هم هیچ پروژە خاص سیاسی از طرف قدرتهای عمده جهانی برای ʼکردهای سوریه ارائە نشدە است. نگاه هر دو بلوک به آنها کماکان یک نیروی جنگجوست تا شریک و متحد سیاسی استراتژیک. با اینهمه و علیرغم آنکه هنوز هم روشن نیست در فعل و انفعالات سیاسی پیش روی، چه بر سر “روژآوا” خواهد آمد، هرچه هم اما پیش آید کردستان سوریه دیگر به آن خموشی تاریخی پیش از ۲۰۱۱ برنخواهد گشت. و این، پارامتر جدیدی است در آینده “مسئله ʼکرد”.
۸. برخورد جمهوری اسلامی با مطالبه ملی ʼکرد، کماکان امنیتی است.
در کردستان ایران، سیاست جمهوری اسلامی کمابیش همان نگاه امنیتی به این منطقه است. طی این سی سال، فروکش سرکوبگریها و لشکرکشیهای نظامی بی امان دوره دهسال اولیه، صرفاً جا به سیاست امنیتی و اختناق داده است و بس. امر عمران در کردستان، عموماً از خدمت به پیشبرد برنامههای نظامی فراتر نرفته و استاندار بودن ʼکرد نه فقط کماکان در سطح آرزوست که حتی از سپردن فرمانداری یک شهر کوچک هم در مناطق ʼکردنشین به فردی غیر ʼکرد کمترین خبری نیست! با آنکه در دوره اصلاحات آقای “خاتمی” کوششهایی به عمل آمد تا تخفیفهایی در سیاست مطلقاً خشن و صرفاً سرکوبگرایانه حکومت در غرب کشور صورت بگیرد، اما هر تعدیلی هم در این زمینه بلافاصله به سنگ مقاومت سرسخت جریان اقتدارگرا برخورد. ضمن آنکه این وضعیت، همزمان از دوگانگیهای ناشی از تعلقات شیعی و مرکز محوری رایج در اکثر اصلاح طلبان حکومتی نیز رنج برد.
از یاد نباید نهاد که بخش قابل توجهی از دست اندرکاران نهادهای امنیتی و نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی، دارای سابقه ماموریت عملیاتی و فرماندهی در کردستان دهه ۶۰ هستند و همچنان هم از همین سابقه پلشت نان می خورند! لذا پاسداری از نگاه امنیتی در نهادهای نظامی، انتظامی و اطلاعاتی حکومت نسبت به کردستان، خود عامل بازدارنده سنگینی است برای اعمال حداقل تغییرات بینشی و کمترین تجدید نظر حکومت نسبت به سیاستهایش در همین زمینه. در واقع، سیاست جمهوری اسلامی در کردستان را همانا ارگان سپاه پاسداران است که شکل می دهد و مدیریت می کند. در سپاه هم، نظر به فراملی شدن “مسئله ʼکرد”، در درجه نخست عملاً باید “سپاه قدس” فعال در هر دو سوی مرز را دید که سکانداری اصلی امور با اوست!
البته طی دوره اول دولت روحانی، ارگانی تاسیس شد تحت عنوان نهاد مشاور رئیس جمهور پیرامون امور اقوام که اعلام داشت می خواهد با احیای دو ماده بلااجرا از قانون اساسی – ناظر بر تحقق بخشی از خواستهای فرهنگی مردمان تحت تبعیض قومیتی کشور جهت برخورداری آنان از حقوق هویتی ملی خویش- منشاء تحولاتی در این زمینه شود. اما این وعده و وعیدها ره به جایی نبرد، زیرا که مقاومت در هسته اصلی قدرت حاکمیت شیعی فارس محور فراتر از آنی بوده و هست که به کمترین خوش خیالیها در این عرصه میدان دهد.
صف آرایی سیاسی تقابلی میان حکومت و جنبش متحزب حزبی هنوز هم بجای خود باقی است. این جنبش علیرغم تلفات انسانی بسیار طی این چند دهه همچنان برپاست و پرچم ایستادگی در برابر ستم ملی را برافراشته دارد. جمهوری اسلامی به چیزی کمتر از نابودی این جنبش دیرینه رضایت نمی دهد. تا امروز هر پیام و اقدام صلح طلبانه و نیز راهجوییهای مسالمت آمیز حل “مسئله ʼکرد” در ایران از سوی این یا آن بخش از این جنبش یا با واکنش منفی جمهوری اسلامی روبرو شده و یا که سردواندنها و توطئه و ترور را پاسخ گرفته است. کردستان از تاثیرات مخرب این سیکل بسته رنج می برد.
این نیز نکتهای است که جریان اصلاح طلبی شکل گرفته طی بیست سال اخیر در کردستان به محوریت نمایندگانی از ʼکردها در مجلس و نیز فعالین حقوق بشری و مطبوعاتی ʼکرد، علیرغم پیوندهایی که با اصلاح طلبی حکومتی دارد اما با آن یکی هم نیست. اصلاح طلبی در کردستان، اعتماد چندانی به اصلاح جمهوری اسلامی ندارد، بلکه عمدتاً متوجه اصلاح در حل “مسئله ʼکرد” است از طریق جنبش مدنی. جدا از این یا آن گرایش و روحیه تسلیم طلبانه در درون این جریان، هم و غم آن بیشتر اصلاح در روش مبارزاتی برای احقاق حقوق ملی است. این البته واقعیت دارد که زایش آن را می باید در متن رویارویی طاقت فرسای بین دو سنگ آسیاب سرکوبگری حکومت از یکسو و مقاومت جانبازانه حزبیتی ʼکرد از دیگر سو دید، اما رشد و دوامش را نمی توان با این تز توضیح داد که گویا آنها از مطالبه ملی ʼکرد فاصله گرفتهاند. از آن زمان که مناطق ʼکرد نشین کشور خلاف چند ساله نخست حیات جمهوری اسلامی رویکرد شرکت گسترده در انتخاباتهای حکومتی را برگزیدهاند، رایشان یا به دورترین کاندیدای موجود در صحنه نسبت به راس قدرت (ولایت فقیه) بوده و یا به کسیکه نماد مخالفت با وضع موجود جلوه کرده است!
در این سه دهه، نگاهها در کردستان تغییر بسیار کردهاند، اما از فاصله بین جامعه ʼکردی با حاکمیت اسلامی چیزی کم نشده که کم شدنی هم نیست. رابطه حکومتˏ شیعی بنیادˏ مرکز محور با کردستان، بر بیزاری عمومی ʼکردها از آن بنا شده و حکایت از حس بیگانگی طرفین نسبت بهمدیگر دارد.
۹. “راسان” فاقد زمینه و نه کاملاً خودجوش!
پارسال که صدای “راسان” برخاست، می شد پیش بینی کرد که این حرکت و فراخوان حاصلی ببار نیاورد. این برنامه “حدکا”، به معنی خیزش دوباره پیشمرگه ʼکرد بود و از سر گرفتن مبارزه مسلحانه آتش خاموش در کردستان. ولی “راسان” از اینرو به کامیابی نمی رسید و دامنه نمی گرفت – و نگرفت هم- که این نوع از مبارزه نه فقط دیگر میان مردم کردستان ایران از جذبه اجتماعی گسترده برخوردار نیست و نه تنها برعکس سابق پشت جبهه مستحکمی برای آن وجود ندارد، که خبر چندانی نیز از خیل پیشمرگه آماده نبرد برای تحقق آن به گوش نمی رسد. در اقدام برای “راسان”، چیز زیادی از به روز بودن را در تصمیم گیرندگانش شاهد نبودیم و متاسفانه چنین به نظر می رسد که در این دوستان نوعی فاصله نسبت به تحولات سه دهه اخیر و روانشناسی امروزین مردم کردستان ایران عمل می کند.
گرچه “راسان” را باید رویکردی برخاسته از دل خود “حدکا” دانست، اما باور کردن آن به عنوان حرکتی بی دریافت چراغ سبز از سوی “پارتی” دشوار است. انتقال مقرهای بخشی از نیروهای ʼکرد ایرانی به مناطق مرزی همجوار ایران بدون تجدید نظر در میثاق ۱۹۹۷ – و در واقعی “نقض عهدی” توافق شده- ممکن نبود. انتقالی که، موجب جنگ مقطعی بین “پژاک” – و آیا نه به نیابت از “پ.کا.کا”؟- و “حدکا” نیز شد که خوشبختانه سریعاً پایان گرفت. بیشترین احتمال شاید این باشد که بارزانیˏ درگیر یارگیریهای منطقهای و فعلاً هم بیشتر در سمت ترکیه تا تهران، بی تمایل نباشد که این ابتکار را به عنوان اهرم فشاری علیه زیاده خواهیهای “سپاه قدس” به فرماندهی سردار “سلیمانی” در عراق بکار گیرد. حتی جدا از ضعف ماهوی تصمیم برای “راسان”، از نظر سیاسی هم این پرسش مطرح است که داغ شدن “راسان” در پارسال با پیامد جان باختن بیش از ۱۰ پیشمرگه و فروکش کردنش در امسال، چه رابطهای می تواند با فعل و انفعالات منطقه داشته باشد؟
۱۰. تفرقههای کلان در “مسئله ʼکرد” و ائتلافهای نوین میان ʼکردها!
در ژئو پولیتیک و پولیتیک فعلی ʼکرد، یکی از مسایل عمده تنشی است جاری بین دو جریان بزرگ ʼکردی در منطقه میان “اقلیم” و “قندیل”. کشاکشی که هر جریان متحزب ملی در هر چهار کردستان را درون خود کشیده و به جانبداری معین به نفع یکی از طرفین کشانده است. این را نباید فقط یک اختلاف دیرینه از جنس ایدئولوژیک بین “بارزانی”های روحانی تبار و دین باور از یک طرف و “کمونیستی – کارگری اوجالان” از طرف دیگر تلقی کرد. دعوا حتی بر سر این نیست که سه گوشه کوهستانی واقع در ناحیه سرحدات سه کشور ترکیه – ایران- عراق، حریم کدامیک از دو طرف باشد؛ زیرا که در این سنگلاخ پر از صخره و سنگر و غار جا برای هیچیک از طرفین کم نخواهد آمد! رقابت میان آنها حتی صرفاً در این خلاصه نمی شود که نقش هژمونیک سیاسی در “مسئله ʼکرد” با کدامیک از آنان باشد. اختلاف دینامیک بین آنان را بیش از هر چیز باید سیاسی دانست و ریشه داشتن در آن جبهه بندی کلان منطقهای که توسط بازیگران جهانی و منطقهای آرایش یافته و بدل به بختک منطقه ما شده است. بختکی که هر بازیگر ʼکردی را وادار به جاگیری و جهتگیری در این جبهه بندی می کند! اگر “پ.کا.کا” خود را بیشتر در محور روسیه – ایران – سوریه می بیند، “پارتی” رهبر “اقلیم” اما خود را همسو با ترکیه – این عضو ولو دچار رنجش “ناتو”- می شناسد؛ ولی او نیز در این همسویی نه که چندان پایدار. طوری که نشانههایی از این ناپایداری از سوی “پارتی” تدریجاً دارد رو می آید!
و این تقابل ʼکردی البته، بازتولید امروزین و سطح بالای همان سرشت کهنه در مبارزه ملی ʼکرد است و بس! سرشتی که بنا به آن، تا یک جریان ʼکردی خواسته از رقابتهای موجود بین دولتهای منطقهای به سود استراتژی خویش بهره گیرد، بلافاصله و ولو ناخواسته در موضع مقابله با “برادران ʼکرد” خود در بخش دیگری از کردستانها قرار گرفته است! برادرانˏ هم تبارˏ به تقابلˏ همدیگر درآمده بر بستر استفاده نوع مشترک از راهبردی واحد، در عین حال اما هر کدام نیز گرفتار نیروهایی متضاد در ستاد خود! و این، باز تولید همان سرشت و سرنوشت تاریخی مبارزه فرا کشوری است در جنبش ʼکردی؛ از “شیخ عثمان” دهه چهل میلادی قرن بیست تا “ملا مصطفی” سالهای شصت همان سده، و از جنگ “بارزانی – طالبانی” در دو دهه هفتاد و هشتاد میلادی تا صف بندی کلان درون “مسئله ʼکرد” در همین امروزش از جنوب “آرارات” تا نوار غربی “زاگرس”!
اتحاد ʼکردی کلان در مقیاس “بزرگ”، بجای خود می تواند یک راهکار سیاسی باشد در خدمت اعمال نیرو به سود مبارزه ملی در هر چهار کردستان و برای اعلام همبستگی ʼکردی در هر کدام از این چهار وادی قرار گرفته در برابر یکی از چهار دولت سرکوبگر ʼکرد ستیز، و البته هر آیینه اگر نخواهد که به توهم تولید ساختار برای “کردستان بزرگ” آلوده شود! رویکرد “کنگره کرد” در چند سال پیش که متاسفانه قربانی رقابت درون ʼکردی شد و از سر برآوردن بازماند، می توانست – و هنوز هم می تواند- نقش مثبتی در راستای دفاع از حقوق ملی ʼکرد ایفاء کند. با اینهمه، سرنگرفتن آن را فقط باید عقب نشینی موقت این ایده دانست و نه از میان برخاستناش؛ ایده کنگره ʼکرد به جای خود پتانسیلی است مثبت.
در مسیر صد ساله جنبش ملی ʼکرد اما، ائتلاف و اتحاد ʼکردی هم کم صورت نگرفته است. و یک نمونهاش،همان اتحاد عملیای که طی انتخابات اخیر ریاست جمهوری اسلامی در جنبش ʼکردی ایران ما جوانه زد. این اتحاد عمل، جدا از نتیجه سیاسی بارآوردهاش و نوع بازخوردی که داشت، بهر حال اما خبر از شکل گیری ائتلافی معین داد که خوب بود و مثبت، و لذا مکث بر آن ضرورت دارد و تبیین درستش نیز بجای خود واجد اهمیت سیاسی . این اتحاد را البته باید ادامه و نتیجه اتحاد پایدار “حدکا” و “حزب کومله کردستان ایران” دانست که ۵ سال پیش شکل گرفت. جز دوره کوتاه اوایل انقلاب – دوره مد (پیشروی) در کردستان ایران بر سر مسئله ملی و متکی بر حضور توده ʼکرد در صحنه و ایستادن آن پشت سر حرکت خویش- که عرصه نمایش اتحاد به ویژه در قالب “هیئت نمایندگی خلق ʼکرد” شد، مبارزه ʼکردی ایران ما شوربختانه طی سه دهه بعدیاش، بیشتر در تفرقه و انشعاب و حتی درگیریهای خونین شاخص است. اکنون در شرایطی که جنبش ملی کردستان ایران در وجود احزاب دیرینه خویش حالت جزر(عقب نشینی) – و البته همانند پسرفت در کل اپوزیسیون- به خود گرفته است، چنین اتحاد عملی هر اندازه هم که خوشحال کننده باشد ولی نیاز به تبیین دارد. درست است که از مدتی پیش شاهد اقداماتی برای تامین تفاهم و رسیدن به اتحاد بر سر مشترکات بین جریانهای ʼکرد ایرانی هستیم، اما اینکه دلیل این برآمد، عمدتاً آیا وقوع تحولات احتمالی خارجی و منطقهای اخیر است یا که تدبیری برای مقابله متحد با سرکوبگریهای جمهوری اسلامی، جای فکر و تامل دارد.
۱۱. همه پرسی در کردستان عراق
“اقلیم” اعلام کرده است که اوایل مهرماه آینده دست به رفراندوم خواهد زد تا معلوم شود اراده کردستان عراق بر چه نوع سرنوشتی است و چیست برگزین آن برای آینده خویش؟ این اعلام تصمیم در وضع ناروشن و متلاطم کنونی عراق و سوریه و کل منطقه، همه را وادار به واکنش در قبال این تصمیم کرده است. سئوال مشخص سیاسی در این میان اما آنست که اتخاذ چنین تصمیمی و اعلامش، کدام هدف سیاسی را مد نظر خود دارد؟ آیا واقعاً در پی تعیین تکلیف است با “بغداد” یا صرفاً اعمال فشار بر این مرکز جهت امتیاز گرفتن در موضوعات بودجه بندی و سهم از بودجه، حد اختیارات فدرالی و نیز وسعت جغرافیایی حوزه اعمال قدرت؟ در مختصات فعلی، دومی البته همخوانی بیشتری با واقعیت وضع و توازن قوا دارد تا برداشت اولی. سخنان “هوشیار زیباری” وزیر قبلی امور خارجە عراق و “نیچیروان بارزانی” نخست وزیر “اقلیم” هم موید همین نکته است.
برگزاری رفراندوم اما در این شرایط اشباع از ابرهای معلق موجود، بارش هر نوع بارانی را ممکن می کند و کس را یارای آن نیست تا بتواند که راه افتادن سیل و سیلاب منتفی بداند! واقعیت محرز آنست که اگر هم نتیجه رفراندوم کردستان عراق – و بی کم و کاست قابل انتظار با نتیجه تایید بر خود بودگی خویش- نخواهد مبنای اقدام بلاواسطه برای جدایی قرار گیرد، در هر حال اما به نوعی، تامین پشتوانه بالفعل حقوقی است برای استقلال بالقوه کردستان از عراق. و این خود، دارای بار و اهمیت سیاسی بسیار در شرایطی که سخنها از زیر علامت سئوال رفتن قرارداد یک صد سال پیش “سایکس- پیکو” در سطوحی از مراجع سیاسی غربی می رود و نیز مطرح بودن موضوع تقسیم بندیهای جدید دو کشور عراق و سوریه و تغییرات ژئو پولتیک احتمالی خاورمیانه در محافلی از غرب و عرب و “تل آویو”! اگرچه، همین پشت پردهها فعلاً و هنوز هم تحت الشعاع اعلام مخالفتهای رسمی چه از سوی امریکا و چه روسیه با موضوع برگزاری رفراندوم قرار داشته باشند. سازمان ملل نیز توانائی خود برای دخالت در این رفراندوم را، تنها از طریق دولت عراق امکان پذیر اعلام کرده است.
ترکیه طبعاً به همراه دلواپسیهایش پیرامون نوع توافقات برای آینده سوریه، شدیداً نگران این همه پرسی است. سران آن در عین اینکه صراحتاً با این رفراندوم ابراز مخالفت کردهاند اما دچار این سرگیجه نیز هستند که اگر ناگزیری تصمیم بین دو شق تن دادن به رفراندوم در کردستان عراق یا پذیرش کردستان خود مختار صاحب دولت محلی در سوریه پیش آید، چه انتخابی باید کرد؟ این دولت در برابر دوراههای قرار دارد که هر کدام را هم انتخاب کند باز بازنده آن راهبردی خواهد بود که در همه صد سال گذشته به نفی ایجاد هرگونه دولت ʼکردی شهره است!
شیعه ولایی مرکز محور “تهران” هم شدیداً نگران موضوع است و هراسان از تاثیر آن بر مبارزه ملی ʼکردهای ایران و لذا آن را نمی پذیرد. “خامنهای” در دیدارش با “حیدر عبادی” نخست وزیر عراق مخالفت صریح جمهوری اسلامی با آن را اعلام کرد. اما مشکل این حکومت هم در اینست که همزمان قادر به ̓برد در هر دو موضوع “هلال شیعی” و مهار هویت ʼکردی برای بروز خودبودگیاش در عراق و سوریه نیست!
شیعه عربی “بغداد” هم سخت هراسان وضع است. زیراهم رفراندوم را در برگیرنده مسئله کرکوک نفتخیز می بیند و هم در حال حاضر پیشمرگههای ʼکرد را مستقر دوباره در “ایزدی” نشین “شنگال” پس گرفته شده از “داعش” و نیز مناطقی که پیش از این در تیول مطلق حاکمیت عربی بودهاند!
البته این نیز هست که “اقلیم” در درون خود رها از مسایل جدی نیست. مسایلی که سایه سنگین آنها را می توان بر تصمیم و نوع اجرای رفراندوم دید. از جمله اینکه سازمانگر آن نه مجلس “اقلیم” به مثابه نهادی ملی و فراگیر، که احزاب حکومتی هستند. همان احزابی که، پارلمان را عملاً تعطیل کردهاند! به دیگر سخن، امری که پیشبردش بیشترین تفاهم و زمینه ملی را نیاز دارد سکانش اما در انحصار گروه حاکم است و این شائبه قویاً در افکار عمومی “اقلیم” عمل می کند که “مسعود بارزانی” رفراندوم را برای تثبیت قدرت خود می خواهد. در کل، می توان دید که چه زیر سازی در سطح عراق و چه زمینه سازی بین المللی برای آن، ناقص و سست است و خود “اقلیم” نیز علیرغم توافق عمومی در آن بر سر حق و حتی نفس رفراندوم، در زمینه روش برگزاری اما درون خود دچار تنش! تا زمانی که این رفراندوم از یک تضمین حداقل در سطح بین المللی و منطقه برخوردار نباشد، برگزارکنندگانش با وقوف به این واقعیت که “اقلیم” متاسفانه راه به دریای آزاد ندارد و همزمان گرفتار است در حصار سه دولت تاریخاً نافی حقوق ʼکردها، لازم است دریابند که کردستان عراق بعد رفراندوم می تواند با وضع سخت و بغرنجی مواجه شود. سخت تر نیز حتی، هر آیینه اگر نتواند از انسجام درونی در وجود خویش برخوردار گردد.
بهر حال، رفراندوم در کردستان عراق با نتایج هم سیاسی و هم احتمالاً جغرافیای سیاسی مهم و زیاد، با چالشهای بسیاری در درون و بیرون از خود مواجه است.
۱۲. چند گرایش متناقض همزمان در کردستان ایران
در سی و اندی سال گذشته فضای سیاسی کردستان دستخوش دگرگونی شده است. وزن روستا در آن پایین آمده و جامعه ʼکرد در مقایسه با قبل خصلت شهری تری به خود گرفته است. از دل شهر، جامعه مدنی سر برآورده و امکانات دیجیتالی توانسته است چهرهای امروزین از کردستان به نمایش نهد. این در حالی است که احزاب ʼکردی جا افتاده در کردستان هنوز هم نشان نمی دهند که بگونهای درخور خود را منطبق با این تحولات کرده باشند. تفاوتها میان چندین شاخه آن بر سر خود انطباقیشان با تحولات البته نفی ناشدنی است، اما واقعیت جمعی امروزشان را همانا عمدتاً اشتراک در نوستالوژیهای مشابه است که توضیح می دهد! تعلق سیاسی مردم به احزاب دیرینه خود نیز در حالی مواجه با فروکاهی است که حس عمومی “کوردایتی” در کردستان کماکان به قوت خود عمل می کند و فقط شکل و سیمای مدرنتری در خود دارد. در شرایطی که هر خبر از این یا آن پیشرفت در “مسئله ʼکرد” می تواند شهرهای کردستان از جمله “مهاباد”، “بوکان”، “سقز” و “بانه” را چراغانی کرده و خیابانهای شهری چون سنندج را پایکوب جوانان کند، این موضوع که چرا متحد ترین صدای “شش جریان” ʼکرد خطاب به مردمشان در انتخابات اخیر ریاست جمهوری بی پاسخ می ماند جای تامل دارد! این، تناقضی است که آن را باید دریافت تا بتوان بر شکاف بین خواست مخاطبان و مضمون خطابیهها غلبه کرد.
در عوض اما، رشد آگاهی در کردستان را در نضج جامعه مدنی آن می بینیم. واقعیت آنست و واقعیتی خرسند کننده نیز، که جامعه مدنی شکل گرفته در کردستان اعتمادی به جمهوری اسلامی ندارد و دچار کمترین توهم نسبت به شیعه ولایی نیست! این جامعه ʼکردی نوظهور برآنست که “دشمن” را با مبارزه مدنی خود عقب بنشاند تا گام بگام و ملموس بتواند دستاورد ستاند و به پیروزی رسد! روانشناسی کردستان امروز را می باید در این واقعیت محوری دید. در اکنون آن، “جوله” (تبلیغ پیشمرگه سیار) یعنی حضور در نهادهای مدنی؛ همانگونه که تبلیغات برای ʼکرد، سوارشدهای است تا حد زیاد بر شبکههای اجتماعی. آگاهی ملی در خصلت مدنیاش نه فقط مهاجرین از کردستان ایران به “اقلیم” و برونمرزیهای آن در همه جهان را زیر نفوذ خود دارد که توانسته است تا دورترین گوشههای زیستی از چهار استان ʼکرد نشین کشور(کردستان، آذربایجان غربی، کرمانشاهان و ایلام) را بهمراه تجمعات آنان در ارومیه، تهران و تبریز مهاجر پذیر ʼکرد زیر پوشش خویش گیرد.
اما این نیز واقعیتی است که خلاء از جمله فیزیکی و اتوریتهای احزاب ملی سکولارˏ تا اندازهای موقعیت از دست داده در جامعه ʼکرد را متاسفانه قسماً رادیکالیسم “ˊˊسلفی” پر کرده است! حرکت خزنده اسلام گرایی سیاسی سنی، اگر هم منبع الهام خود را از “سلفی” گری و اخیراً بی واسطه از “داعش” می گیرد، زمینه سربازگیریاش اما تمام و کمال مدیون اعمال و سیاستهای حکومت ولایت فقیه در کردستان است. حکومتی که، اوایل انقلاب برای مقابله با ʼکردهای سکولار به رشد “مکتب قرانی”های اهل سنت (طرفداران “مفتی زاده”) میدان داد ولی در همانحال وقتی هم به مراد خود رسید از آنها تمکین به برتری جویی شیعه را انتظار کشید و چون برآوردهاش نیافت به سیاست فشار بر ضد آنها روی آورد! و اعمال فشار تا آنجا که با میدان دادن به قتلهای زنجیرهای، موجب ترور چند نفر از رهبری همین “مکتب قرانی”ها شد! نتیجه، رشد کانونهای تبلیغ سنی بود در وجود تندترین گرایشهای ابتدا تحت عنوان “سلفی ارشادی” و سپس حتی “سلفی جهادی” بویژه در جنوب کردستان ایران! جمهوری اسلامی پس از حمله امریکا به عراق بقایایی از “گروه انصار اسلام” تشکیل دهنده خرده حکومت “امارات اسلامی” در منطقه “بیاره” کردستان عراق را که پس از به اشغال در آمدن این کشور به ایران پس نشسته بودند، زیر بال آموزش نظامی خود گرفت. بخشی از اینان با اعزام به افغانستان از طریق شهر مرزی “نیمروز” در افغانستان، به “طالبان” پیوستند و بخشی هم با ماندن در ایران و عمدتاً هم ریشه دواندن در “اورامانات”، از جوانان بومی ʼکرد ایرانی عضو گیری کردند. فقط سپری شدن چند سال لازم بود تا تعداد به “داعش” پیوستههای ʼکردهای ما در اندک مدت از ۲۰۰ نفر هم بگذرد!
تروریسم نهادینه چند دههای جمهوری اسلامی در کردستان، جواب خود را اینک با تروریسم “داعشی” در قلب “تهرانˏ” قلب ایران اسلامی می گیرد: در صحن “بهارستان” و “مقبره خمینی” واقع در “شهر ری”! بخشی از کارنامه حکومت برای منزوی کردن ناسیونالیسم سکولار ʼکرد، عبارت بوده از: ابتدا میدان دادن به “مکتب قرانی”ها علیه سکولارها و بعد افراطیون شیعی بر ضد “مکتبی”ها و اینک هم در این نقطه از مسیر خود ساخته، مواجه با تیغ کشی “سلفی”ها بر روی خویش! جمهوری اسلامی باد کاشتهای است هم اینک مشغول دروی طوفان آن و نوش کننده نیش ماری پرورده شده در آستین خود!
گروه کار ملی- قومی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
بیستم مرداد ماه 1396 (11 اوت ۲۰۱۷ )