داستایوفسکی جائی می گوید اگر خدا- واجب الوجود- نباشد، هر کاری ممکن است. حال خیلی سادە، سئوال می تواند این باشد کە مگر با وجود واجب الوجودی خدا کە تاکنون بخش مهمی از فرهنگ و کلتور بشری را در دستان خود گرفتە است، هر کاری عملا ممکن نشدە است؟
بخش مهمی از تاریخ اختلافات، مشکلات و جنگهای بشر تحت عنوان ادیان و مذاهب شکل گرفتەاند. مهمترین آن می تواند جنگهای صلیبی باشد، یا همین جنگی کە هم اکنون در خاورمیانە جریان دارد. در واقع خدا هم نتوانستە جلو این جنگهای خونین را بگیرد! برعکس، حتی نام خداوند دلیل و برهان مهمی شدە است کە جنگجویان علیە یکدیگر و جهت اثبات حقانیت هویت خود بکار می برند، و حتی در بسیاری از مواقع همە آنها بە همان خدائی اعتقاد دارند کە تحت عنوانش با هم می جنگند! در واقع واجب الوجودی یک موجود غیرمادی نە تنها نتوانستە جلو فجایع را بگیرد، بلکە در بسیاری از مواقع باعث تقویت آن هم شدە است. این یکی دیگر از عجایب همیشگی روزگار بودە و فعلا کماکان خواهد بود.
اما می توان گفت داستایوفسکی هم آنقدر خل و پرت نبودە است کە این واقعیت عیان را ندانستە باشد. بنابراین منظور او از این عبارت، متوجە وخامت بیشتر اوضاع بودە است در نبود مطلق وجود خدا. یعنی این کە پذیرش مفهوم و وجود خدا، بخودی خود علیرغم فاجعە آمیزبودن وضعیت کنونی و علیرغم نقش نام خدا در خلقت این وضعیت دشوار، اما باز وجودش نقش ترمزکنندە دارد.
بە بیانی دیگر، مفهوم خدا دارای یک وضعیت بینابینی است. از طرفی مشوق (انگیزانندە) است و از طرفی دیگر مانع. در واقع یک موقعیت پارادوکسال کە می تواند بنابر وضعیت، از آن برداشت ویژە داشت.
می توان گفت کە منظور داستایوفسکی، عمدتا نە صاحبان قدرت، بلکە مردمان عادی بودە است. تصور کنید میلیونها و میلیاردها انسان معتقد بە خدا را کە اگر خدا از عالم و دنیای آنان رخت بربندد و بە تبع آن ترس از خدا کە منشا مهمی در اعتقاد عملی آنها بە دستورات اخلاقی است برای همیشە نابود شود، چە پیش می آید؟ شاید بتوان گفت کە در اینجا مفهوم هوبزی جامعە پیشاتمدن (حالت طبیعی کە در آن هر انسانی گرگ انسان است)، دوبارە در اذهان زندە می شود. می توان گفت کە بە یمن این کە صاحبان قدرت از لحاظ کمیتی تعداد بە مراتب کمتری را تشکیل می دهند، پس شاید عدم اعتقاد آنان بە مفهوم خدا بە اندازە عدم اعتقاد تودەهای برین و بی شمار مردم خطرناک نباشد.
چنین بەنظر می رسد کە داستایوفسکی از لحاظ روانشناسی و تبعات عملی آن، روی موضوع بسیار مهمی انگشت می گذارد کە آن هم وجود یک مانع روانی در شکل حضور فردی آن در تک تک انسانها برای جلوگیری از فاجعە بسیار بزرگتری می باشد. در واقع داستایوفسکی از یک دیدگاە نتیجەگرایانە (فایدەگرایانە) کە مکتب و تئوری مهمی در فلسفە اخلاق است بە موضوع توجە نشان می دهد، کە بنابر آن حتی لازم نیست کە واقعا خدا حقیقتا وجود داشتە باشد. همین کە فرض وجود او، دارای تاثیرات مثبت در جهت جلوگیری از فجایع بیشتر است، خود اهم موضوعات است.
اما یک سئوال اصلی کماکان بیجواب باقی می ماند کە آن هم چنان کە گفتە شد وجود جنگهائی است کە تحت عنوان اسم خدا صورت می گیرند. داستایوفسکی در واقع برای این بخش از مسئلە جوابی ندارد و بنوعی وجود آن را حتی می پذیرد، تحت این عنوان کە در نبود خالق حتی وضع بدتر از آنی هم می شود کە هست.
شاید بتوان گفت کە از لحاظ عملی بشر در حقیقت گرفتار آن جنگهائی بودەاست و است کە عملا تحت عنوان اعتقاد بە خدا صورت می گیرند، و نە جنگهائی کە هنوز معلوم نیست در صورت عدم وجود اعتقاد بە خدا صورت خواهند گرفت یا نە. بنابراین از یک دیدگاە هیومی می توان گفت کە فرض داستایوفسکی در واقع بلاموضوع است زیرا در آیندە قرار است روی بدهد و چیزی کە هنوز روی ندادە است نمی تواند موضوع علم یقینی بشر باشد؛ علمی کە اساسا بر روی حس بنانهادە شدە است.
همچنین فرض داستایوفسکی بر این اساس است کە اخلاق و خدا با هم در ارتباط تنگاتنگ اند و در صورت گم شدن خدا، اخلاق هم رخت برخواهد بست. در این تصور، خدا ضمانت گر اخلاق است. اما این فرض زیاد با واقعیات جور درنمی آید. بدین دلایل:
ـ این خدائی کە در ادیان بزرگ تک خدائی وجود دارد، اعتقاد همە باورمندان بە ادیان و مذاهب نیست،
ـ ادیانی یافت می شوند کە بدون خدایند و در همان حال دارای پرنسیپهای اخلاقی،
ـ الزاما پرنسیپهای اخلاقی با تولد ادیان و مذاهب همزمان نمی توانند باشند. در واقع می توان گفت کە اخلاق و پرنسیپهای آن می توانند شکل مذهبی بگیرند، اما الزاما تنها در این شکل نمی توانند ظاهر شوند.
***
البتە تمامی این انتقادها نمی تواند ما را بە این نتیجە برساند کە آنچە داستایوفسکی می گوید همە یاوە است. واقعیت این است کە برای بخش مهمی از مردمان باورمند، ترس سرچشمە مهمی برای خویشتنداری است. اگرچە همین ترس آنگاە کە ترسهای بزرگتر در جریان زندگی عملا بە منصە ظهور می رسند، می تواند بە سرچشمە خشونت بی سابقەای تبدیل شود.
بە بیانی دیگر، گاهی ترس ما از خدا بە عامل مهمی برای کشتار دیگران تبدیل می شود!