سیر تاریخی تحریمهای آمریکا علیه مردم ایران
نقش آمریکا در اعمال تحریم های اقتصادی کمر شکن علیه مردم ایران در تبلیغات سازمان خالی ست. ارزیابی اسناد سازمان و اخیرا حزب چپ، خبر از آن می دهد که جایگاهی چندان مشخص در رابطه با تاثیر منفی تحریم بر زندگی مردم ایران تعریف نشده است، شاید سازمان لزومی بر اتخاذ موضع در این زمینه مهم را وظیفه خود نمی داند. حتی اگر ادعا شود، موضعی هم در این رابطه وجود دارد، قطعا نقش ایران ستیزانه آمریکا در اعمال تحریم های چند لایه آشکار نمی شود تا مجبور به افشای آن شوند. لیکن همواره نقش جمهوری اسلامی در کانون توجه قرار می گیرد تا خواسته یا ناخواسته نقشه سیاست فشار حداکثری و تحریم آمریکا علیه ایران و مردمش در سایه قرار گیرد. اما چرا تحریم و اساسا تحریم چیست و به چه منظوری آمریکا آن را وارد چرخه سیاست بین المللی نموده است. تحریم، به مثابه تدابیر قهرآمیزی است که توسط کشور یا گروهی از کشورها، علیه کشوری که به قوانین بین المللی تجاوز کرده یا از معیارهای اخلاقی مقبول تخطی کرده باشد، اعمال می شود. هدف تحریم کننده – یا کنندگان – آن است که کشور متخلف را مجبور کنند تا دست از اعمال خود بردارد یا لااقل برای پایان دادن به رفتار غیرقابل قبول خود پشت میز مذاکره بنشیند. در این خصوص ایالات متحده آمریکا، تحریم های فراوانی را نسبت به کشورهایی که در گروه دوستانش قرار نمی گیرند، لحاظ کرده و می کند. از جمله این کشورها، ایران است که بعد از سرنگونی دودمان محمدرضاشاه، مورد تحریم قرار می گیرد. اینکه تخلف مردم ایران در سال ۱۳۵۷ چه بود؟ جز رهانیدن خود از زیر یوغ دیکتاتوری و امپریالیستی وابسته به آمریکا ؟ آیا خصلت ضد دیکتاتوری مردم ایران و حق انتخاب حاکمیت مورد نظر تخلف تلقی می شود؟ اینها پرسش هایی هستند که سازمان باید پاسخ دهد. به هر صورت مردم ایران از دهه های گذشته تاکنون همواره از تحریم های شدید اقتصادی و سیاسی غرب و آمریکا بی نصیب نبوده اند.
تاریخ آشکار می سازد، ایران در سده اخیر و به خصوص در ۳ سال گذشته همواره با این رفتار مغایر حقوق بشری آمریکا به ویژه ترامپیستها و دول غربی مواجه بوده است. مثلا در دورهی نخست وزیری دولت ملی دکتر محمد مصدق و در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، دولت استعمارگر انگلستان از تحریم اقتصادی برای تغییر دولت ملی ایران استفاده کرد و تا سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق از هر کوششی دریغ نورزید. همچنین پیروزی انقلاب بهمن در سال۱۳۵۷، زمینه ای شد تا بار دیگر آمریکا و اذنابش موضوع تحریمها علیه ملت ایران را به شکل و دامنهی گسترده تری ساماندهی کنند، و نظام سیاسی برآمد انقلاب بهمن و به تبع آن مردم ایران را آماج تحریم های مضاعف قرار دهند و این عمل یعنی چه دولت مصدق عصر پهلوی و چه جمهوری اسلامی علیرغم تفاوت شکلی و ماهوی از زمره دوستان آمریکا و غرب قلمداد نشده اند تا شمول عنایات امپریالیستی قرار گیرند، چون از زمره دوستان آمریکا به حساب نیامده، و باید تیغ تیز تحریم ها بالای سر مردم بویژه زحمتکشان و اقشار فرودست باشد.
نکته این است که چرا ایران از چهل و دو سال قبل به اینسو دوست آمریکا محسوب نشده و اینکه بر اساس چه فاکت ایران ۴۲ سال پیش از کدام قوانین بین المللی عدول کرده است؟ آیا برکناری سیستم سیاسی سلطنتی توسط مردم با قوانین بین المللی در تعارض است؟ باید مشخص شود تحریم های آمریکا و دول غربی، از کدام پشتوانه و دلائل موجه و قانونی متاثر است. در افواه عمومی عنوان می شود نظام سیاسی ایران مورد تحریم واقع شده و برای مردم ایران اشک تمساح ریخته می شود. اما چشم بر این واقعیت می بندند که تحریم های از بدو تاسیس جمهوری اسلامی تنها بر علیه نظام سیاسی جایگزین سلطنت اجرا نشد، بلکه معیشت، سلامت، رفاه و آتیه مردم بویژه زحمتکشان بپاخاسته ایران بر علیه دیکتاتوری پهلوی را نشانه رفته که تاکنون هم ادامه دارد. اگر تحریم اقتصادی دولت ملی دکتر مصدق با کودتای آمریکایی سرنگونی شد، ولی تحریم های آمریکایی از سال ۱۳۵۷ تاکنون پیش از آنکه بتواند نظام سیاسی ایران را به تسلیم وادار کند و دولتمردان را در مضیقه مالی قرار دهد، بر دوش مردم سنگینی کرده و می کند.
پیش از ترامپ و بعد از ورود ترامپ، تداوم تحریم ها و فشار حداکثری ترامپیستها به ایران پیش از آنکه رفتارهای غیرقابل جمهوری اسلامی را دستخوش دگرگونی مطابق میل آمریکا کند، وضعیت معیشتی مردم و عرصه های اساسی زندگی آنان را تحت الشعاع قرار داده است. قطعا دوستان سازمانی عنوان خواهند کرد که عامل وضعیت اسفبار زندگی مردم تحریم های دولت های آمریکایی از کارتر تا ترامپ نیست، و متوجه مدیریت غیرمعقول جمهوری اسلامی است. نگاه مزبور که متاسفانه در سازمان و حزب چپ جریان دارد، هم منطقی نبوده و هم ناخواسته جانبداری از آمریکاست. این نگاه ناخودآگاه، دنباله تحریم را تا بدانجا می خواهد تا مردم تحت فشار تحریم اقتصادی اقدام به شورش های کور نمایند. اما باید پرسید که تغییر نظام مستقر یا تغییر رفتار و مدیریت جمهوری اسلامی از طریق برپاخاستن توسط مردم گرفتار برآمد تحریم عملی مبتنی بر اخلاق دمکراتیک و عمل سیاسی است؟ هرچند در چشم انداز تغییر رفتار تا چه رسد به تغییر رژیم در ایران کنونی متحمل به نظر نمی رسد یا اینکه ادامه تحریم ها زمینه ساز بحران هایی خواهد شد تا در نهایت سر از جنگ داخلی و یا کودتای خارجی در آورد فعلا بعید به نظر می رسد. امکان تکرار تحریم نفتی دولت ملی دکتر مصدق در بازه زمانی کنونی چندان به راحتی قابل طرح نیست. زیرا تفاوت شرایط سیاسی و اجتماعی در دو برهه تاریخی بخودی خود گویای آنست که ریزش مردم و دوری آنان از پیرامون جمهوری اسلامی به اندازه کافی نیست تا آثار فروپاشی را از آن دید. چرا؟ چون هنوز حاکمیت در سطح اقشار جامعه و مردم از پایگاه کافی مشروعیت ساز برخوردار است. آیا صحیح به نظر می رسد که سازمان صرف وجود مردم پیرامون حاکمیت جمهوری اسلامی، در برابر تحریم ها علیه این مردم که کم هم نیستند سکوت اختیار کند و در برابر تقویت و گسترش تحریم ها علیه ایران و مردمش بی تفاوتی پیشه کند؟ مگر نه اینکه سازمان به مثابه جزئی عمده از جریان چپ از این صفات تبعیت می کند که در عمل سیاسی در نبرد کار و سرمایه در کنار کار قرار دارد و مگر همین مردم باورمند به جمهوری اسلامی یا بریده از آن در اردوی کار قرار نمی گیرند که البته قرار می گیرند. پس چرا باید در پازل سیاسی سازمان جایگاه لازم را در اختیار نداشته باشد.
باور کنید، چشم بستن سازمان بر مردم ایران بخاطر عناد ما با سیاست های متحجرانه جمهوری اسلامی نتیجه مستقیم آن قرار دادن سازمان در اردوی سرمایه و امپریالیسم یا امپراطوری سرمایه خواهد شد. بدین خاطر سازمان نباید چرخ دنده ماشینی شود که ترامپ و دیگر نمایندگان امپرالیسم و نئولیبرالیسم آن را هدایت می کنند. بنابراین وقتی گزینه بهتری از اردوی سرمایه هست، عقل و منطق چپ حکم می کند کماکان در کنار مردم باقی بمانیم. مگر نه اینکه جبهه چپ، جبهه حمایت از اردوی کار در مبارزه با سرمایه نئولیبرالیسم است، پس چرا که در این جبهه، برای چپ به مثابه یک نیروی اجتماعی جایگاهی مردمی متصور نشد تا سازمان به مثابه الگوی چپ را در مقام یک نیروی اجتماعی بنشاند و چون گذشته نزد مردم بر صدر نشانده شود.
سازمان به مثابه بخش عمده جریان چپ در حین مبارزه با نئولیبرالیسم به هیچ وجه نباید همدلی خود را با دیگر نیروهای اجتماعی بویژه مردم را از دست دهد. اگر سازمان همچون گذشته برای تامین منافع ملی در کنار مردم دیده شود. بدون تردید وزن و احترام نظیر گذشته را نصیب خود می نماید. به خاطر داشته باشیم که وظیفه سازمان در همراهی با مردم علیرغم مخالفت با حاکمیت مستقر بوده و خواهد بود. اما متاسفانه برخی از دوستان چپ ما در کجای معادله اردوی کار و سرمایه هستند؟ که به جای دفاع از مردم چشم به دست اردوی سرمایه و نماد عنان گسیخته ش ترامپ دارند و او را جزء روند دمکراتیسم محسوب کرده و در تغییرات آتی دخیل می دانند. از سازمان می پرسم! اپوزیسیون جمهوری اسلامی چه شناسه هایی دارد و جریانات خواهان حضور در آن کدامند؟ اما در منازعه بین دولت ترامپ و جمهوری اسلامی جایگاه ما کجاست؟ قطعا جایگاه ما در کنار مردم ایران است؛ خواه این حضور به مشروعیت نه چندان پایدار جمهوری اسلامی نیانجامد. مهم این است که ما در کنار مردم هستیم و باید باشیم، زیرا جلوگیری از اعمال فشار اقتصادی به آنان مسئولیت تاریخی آن سیاست مسلم ما بوده که بایستی سیاست های دولت ترامپ را افشا کنیم و از هرگونه تلاش جهت توقف سیاست ضدایرانی ترامپ دریغ نکنیم. قاعدتا ما در منازعه بین دولت ترامپ و جمهوری اسلامی باید در وهله نخست بر سیاست های ضدایرانی ترامپ یورش ببریم و از سوی دیگر زمینه بروز سوء استفاده جمهوری اسلامی را نیز خنثی کنیم. کسانی که خواستار افزایش تحریم های دولت امریکا علیه جمهوری اسلامی به بهانه کمک به ایرانیان باشند در خدمت امپریالیسم آمریکا بوده و بوئی از حس وطنپرستی نبرده و در پیشگاه تاریخ و مردم ایران سرسپردگانی باقی خواهند بود. خوشبختانه سازمان چنین خصلتی را به خود راه نداده و نخواهد داد.
مهرزاد وطن آبادی