مناقشه، خصومت، جنگ و صلح نیز، مثل دیگر رفتارها و مناسبات انسانها با هم، می توانند موضوع مطالعات “بی طرفانه” علوم اجتماعی باشند و چنین نیز بوده اند. مناقشات بین دولتها همیشه الزاماً به جنگ نمی انجامند و جنگها هم همیشه به پیروزی یک طرف منجر نمی شوند. در گسترده ترین قالب از معنای “توازن نیرو”، یعنی قالبی که تمام فاکتورهای احتمالاً دخیل در آن توازن را در برمی گیرد، مناقشات می توانند ناشی از توازن نیروی معینی، بین طرفین آن “گیر” کنند و از آن پس تنها به موجبی برای فرسایش طرفین تبدیل گردند. در صورت ورود به چنین توازنی خروج از آن تقریباً تنها با توسل به ابزارهای دیگری ممکن است که طرفین به هر دلیل یا نمی خواهند و یا نمی توانن به آنها متوسل شوند. در چنین حالتی قاعدتاً می توان انتظار داشت که مناقشه از طریق مذاکره فرجام یابد. اما پیش از آن که مناقشه ای از طریق مذاکره به فرجام رسد، طرفین باید الزام روی آوردن به این طریق را حس کنند. حتی این نیز کافی نیست، در تعاقب آن طرفین باید مذاکره را به عنوان یک ضرورت بفهمند. غالباً در آستانه حس الزام روی آوردن به مذاکره تا فهم مذاکره به عنوان یک ضرورت، دوره ای از حادّترین کشمکشها جریان می یابد. دوره ای که در بدو امر هنوز ناشی از عدم اعتقاد به مذاکره و به منظور تداوم مناقشه است، سپس به منظور دستیابی به موقعیت برتر در مذاکره. در این دوره است که نیل به توازنی نسبتاً دوام دار و فرساینده بودن چنین تداومی بر آنها آشکار می گردد. می توان این دوره را دورۀ برگشت نامید و “لحظۀ” فهم از مذاکره به عنوان یک ضرورت را نقطۀ برگشت.
پیش از رسیدن به نقطۀ برگشت همیشه یکی از طرفین و یا هر دو برای خود دلیلی برای تداوم مناقشه داشته است و در لحظاتی که طرف مقابل به انعطاف روی می آورده، او به مناقشه ادامه می داده و یا حتی به آن دامن می زده است؛ با این ارزیابی که می تواند دست طرف مقابل را بخواباند.
ناظر خارجی ای که طرفدار حل مناقشه از طریق مذاکره است، این کیفیت را، به درستی، یک “فرصت سوزی” می بیند، اما طرفین مناقشه درست برعکس بر این باور اند که در آن لحظه “فرصت سازی” کرده اند. این کیفیت را در مناقشۀ میان جمهوری اسلامی و امریکا (و در کادر پروندۀ اتمی جمهوری اسلامی، با کشورهای ۵ + ۱) مکرراً می توان مشاهده کرد: در سال ۲۰۰۳ زمانی که ایران به امریکا پیام می رساند که آمادۀ گفتگو در هر باره است، بوش ایران را در زمره اعضای محور شیطان می گذارد و زمانی که امریکا دست آمادگی برای حل مسائل را پیش می آورد، جمهوری اسلامی به تشدید عوامل تنش دست می زند. چنان که اشاره شد این کیفیت ناشی از باور (یکی از) طرفین به غلبه بر دیگری به ابزارهای “مجاز” است. نقطۀ بازگشت نقطه ای است که طرفین دیگر متوجه شده اند به سیاق قبل نمی توانند ادامه دهند. آن قدر همدیگر را آزموده و آزرده اند که به این نتیجه برسند که دیگر باید به راه تفاهم بروند.
به درستی یکی از هشدارهای بجا این است که رفتار طرفین یک مناقشه قبل از نقطه برگشت را نباید با رفتار آنان پس از این نقطه قیاس کرد. اما بروز لحظۀ برگشت در یک مناقشه به این معنا نیست که:
– مناقشه الزاماً از طریق مذاکره فیصله خواهد یافت. حتی اگر طرفین هم دیگر اکیداً مصمم به حل مسائل فیمابین از طریق مذاکره باشند، تعادلهای سیاسی هرگز با تصمیم آکتورهای محدود تعیین نمی شوند؛
– طرفین پس از آن دیگر از آزار یکدیگر دست خواهند کشید. اتخاذ استراتژی ایذائی برای مذاکره در عین قبول مذاکره به عنوان یک ضرورت، ابداً ناممکن و بروزنیافته نیست؛
– طرفین پیشتر از آن مذاکراتی نداشته اند؛
– واقعیت مذاکرات قبلی به معنای عبور از لحظۀ برگشت است.
در سیر یک مناقشه و در جریان افت و خیزهای آن، خاصه اگر مذاکراتی هم پیش آیند، پاسخ به این سؤال که آیا سروکار با یک نقطۀ برگشت است یا مثلاً خریدن زمان، دارای اهمیت بسیار است. این نکته در مورد مناسبات جمهوری اسلامی و کشورهای ۵ + ۱ (خاصه امریکا) نیز صادق است. پاسخ به این سؤال دارای اهمیت فوق العاده است که آیا موقعیت کنونی در مذاکرات بین ایران و کشورهای ۵ + ۱ در گذر از لحظۀ بازگشت حاصل آمده است یا طرفین هنوز همچنان بر آن سر اند که مناقشه را ادامه دهند.
دور اخیر مذاکرات جمهوری اسلامی و ۵ + ۱، که در ماه آوریل سال جاری از استانبول آغاز گردید و فعلاً بغداد و مسکو و مجدداً استانبول را درنوردیده است، از سوئی یک لحظۀ برگشت است در مناقشه بیش از یک دهه بین جمهوری اسلامی و آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت، که فعلاً خود را در قامت کشورهای ۵ + ۱ می نماید، و از سوی دیگر می تواند تواماً نقطه برگشتی گردد در مناقشات سی ساله در مناسبات بین ایران و امریکا. بسیار بعید به نظر می رسد که حل مسئله پرونده اتمی جمهوری اسلامی تنها به همین موضوع محدود بماند و مناسبات ایران و امریکا را دستخوش تغییر نکند.
نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی اکنون در موقعیتی نیستند که بتوانند آکتوری در مناقشات پیشگفته باشند، اما مطمئناً می توانند فاکتوری در آنها باشند. با این تشخیص که ما با یک لحظۀ بازگشت مواجهیم، آن گاه اهمیت دارد که آیا اپوزیسیون مسالمت خواه و صلح طلب ایران می خواهد خود را فاکتوری در رفع مناقشه تعریف کند و یا فاکتوری برای قرار دادن این یا آن طرف مناقشه در موقعیت دشوارتری برای انتخاب.
همچنین این روزها باز شاهد “رتوریک” و رجزخوانی بسیاری از هر دو طرف بوده ایم: در یک سو تهدید بستن تنگه هرمز و باز در ضرورت نابودی اسرائیل، و در سوی دیگر تهدید به اقدام نظامی علیه ایران توسط اسرائیل و “بر سر میز بودن تمام گزینه ها”. اپوزیسیون باید قادر باشد “رتوریک” و رجزخوانی طرفین پیش از و در جریان هر نوبت مذاکره را از استراتژی متخذه شان برای مذاکره تفکیک کند؛ اگرنه مرعوب “رتوریک” و رجزخوانی خواهد شد.