اوباما امسال نیز، مشابه تمام سالهای قبلی ریاست جمهوری اش، پیامی به مناسبت نوروز برای “مردم و رهبران ایران” فرستاد. نفس نوروز که پیام به مناسبت فرا رسیدنش صادر می شود، سیاستی که اوباما از بدو امر در قبال ایران اتخاذ کرده است و تحولاتی که در سال گذشته بر سر پروندۀ اتمی جمهوری اسلامی و از این مجرا در مناسبات ایران و امریکا واقع شده اند، قاعدتاً قابل انتظار می ساختند که پیام امسال اوباما نیز، در سمت عمومی رفع خصومت و تنش میان دو کشور باشد. چنین نیز بود. استناد اوباما، برای دومین بار، به فتوای خامنه ای دایر بر این که ایران در صدد ساختن بمب اتمی نیست، و متکی بر این فتوا، اخذ این نتیجه که امکان حل و فصل مسائل میان ایران و امریکا از مجاری دیپلماتیک وجود دارد و تصریح پایبندی خویش به راه حلهای دیپلماتیک، همه وهمه می توانند به فال نیک تخفیف بیشتر تنشها، امحای سایۀ جنگ و پرهیز از خشونت در مناسبات دو کشور گرفته شوند.
از این زاویه پیام اوباما پیامی قابل انتظار و در آستانۀ سال نو شمسی، نوید تداوم تحولات باز هم مثبت در مناسبات میان دو کشور است. رمزگشائی از سخنرانی خامنه ای در مشهد نیز راه به مسیری در تقابل با آن نمی برد؛ این نکتۀ آخر البته تا آنجا که موضوع “اقتصاد” و “مدیریت ملی” در سخنان خامنه ای مطرح بودند، صادق است و نه موضوع “فرهنگ” و “مدیریت جهادی”. از این که بگذریم، در پیام قابل انتظار اوباما یک جمله و در آن یک جمله هم یک کلمه وجود دارد که شایان دقت، پرسش و پیگیری بعدی اند. اوباما در بخشی از پیامش می گوید: “یک توافق جامع بر سر مسئلۀ هسته ای و ایرانی که از حقوق جهانی در داخل و خارج حمایت می کند، کمک می کند تا ایران در مسیر جدیدی که بسیاری از ایرانیان خواهان آنند، حرکت کند.”
چنان که ملاحظه می شود، صحبت در اینجا تنها بر سر یک توافق جامع بر سر مسئلۀ هسته ای نیست، بر سر “ایرانی که از حقوق جهانی در داخل و خارج حمایت می کند”، نیز هست. این در حالی است که دولتمداران امریکائی تنش حاد میان امریکا و ایران را تاکنون منحصراً با برنامۀ اتمی جمهوری اسلامی ایران توضیح می داده اند. البته آنها ناقد نقش منطقه ای جمهوری اسلامی و حمایت آن از حماس و حزب الله، زیر نام “حمایت از تروریسم”، و نیز ناقد وضع حقوق بشر در ایران نیز بوده اند. حتی کفۀ قراین برای این که نقش منطقه ای ایران را منبع و منشأ اصلی تنشهای موجود با امریکا بدانیم به مراتب سنگینتر است تا برنامۀ اتمی جمهوری اسلامی. بنابراین پرسش نخست این است که علاوه بر یک توافق جامع بر سر مسئلۀ اتمی، کدام جنبه مشخص دیگری از حقوق جهانی مدنظر اوباما است که جمهوری اسلامی باید از آن حمایت کند، تا ایران در “مسیر جدیدی که بسیاری از ایرانیان خواهان آنند” یا، به عبارت دیگر، در مسیری که مورد نظر امریکا است، حرکت کند.
در جملۀ نقل شده یک کلمه دارای اهمیت کلیدی است و آن هم کلمۀ “داخل” است. صحبت بر سر حقوق جهانی ای است که خوب است مورد حمایت ایران در داخل و در خارج قرار گیرند. اعلام انتظار از ایران که از حقوق جهانی در خارج حمایت کند، نه تازه است و نه الزاماً به فراسوی تردیدهای موجود نسبت به اهداف برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی راه می برد. شاید هم جهات دیگر انتقاد امریکا از سیاست خارجی جمهوری اسلامی را مدنظر دارد؛ یعنی سیاست آن در قبال اسرائیل و مسئلۀ فلسطین و نیز “حمایت از تروریسم” را. اما روشن است که احترام به حقوق جهانی در داخل دیگر دخلی به پروندۀ اتمی و سیاست منطقه ای ندارد. یگانه حقوق جهانی که مورد مناقشۀ جمهوری اسلامی ایران و امریکاست و ناظر بر رفتار حکومتها در “داخل”، همانا حقوق بشر است. پس قاعدتاً پیام اوباما را باید نشانه ای از انتقاد او به وضع حقوق بشر در ایران و یحتمل قصد او برای آن که این وضع را در دستورکار مذاکرات با ایران قرار دهد نیز دریافت.
به کمی عقبتر برگردیم: به سفر کاترین اشتون از ایران و دیدار او با جمعی از فعالان حقوق زنان و حقوق بشر در ایران. مقامات ایران به این دیدار اعتراض بسیار کردند. وزارت امور خارجۀ ایران اعلام کرد که از این بخش از برنامۀ اشتون اطلاع نداشته است و دست به یکی – دو اقدام اعتراضی نیز زد. قصد در اینجا مکث بر راستی یا ناراستی ادعای وزارت امور خارجه، آن هم در ارتباط با سفری دیپلماتیک، نیست. بلکه طرح این پرسش است که هدف اشتون از آن دیدار دادن چه پیامی به مقامات ایران بوده است. بودند مفسرانی که آن رویداد را در هماهنگی با مقامات دولت روحانی و به عنوان “هوا کردن بالونی برای هواسنجی در کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران و مشخصاً در بیت رهبری نسبت به ایجاد گشایشی در فضای سیاسی” تفسیر کردند. چنین هدفی، به فرض هماهنگی پروسدوری میان اشتون و مقامات دولت ایران، یعنی به فرض اطلاع مقامات دولت ایران از انجام این دیدار و موافقت با آن، فقط می تواند هدف طرف ایرانی بوده باشد، اما کاملاً ناممکن است که مسئول هماهنگی امور خارجی و امنیت اتحادیۀ اروپا (کاترین اشتون) دست به هماهنگی با دولت روحانی برای چنین هدفی زده باشد. صرف نظر از انگیزه ها و عاملهای پیام اشتون به مقامات جمهوری اسلامی ایران، مضمون پیام جز این نبود که اتحادیۀ اروپا نسبت به وضع حقوق بشر در ایران بی التفات نیست. به علاوه هرچه هماهنگی مضمونی، و نه پروسدوری، میان اشتون و مقامات دولت روحانی بر سر آن دیدار نامحتملتر است، هماهنگی میان او و مقامات امریکا برای انجام چنین دیدار حساسی در ایران محتملتر است؛ زیرا اشتون نه فقط هماهنگ کنندۀ امور خارجی اتحادیۀ اروپا است، بلکه مسئولیت هماهنگی مذاکرات هسته ای با ایران و به این اعتبار حدودی از نمایندگی امریکا در مناسباتش با ایران را نیز به عهده دارد.
بسیار نامحتمل به نظر میرسد که اشتون قصد دیدار خودش با فعالان مذکور را با “اعضای اروپائی” ۱+۵ و امریکا هماهنگ نکرده باشد. چنین بوده باشد یا نه، اکنون هم اتحادیۀ اروپا و هم امریکا این پیام را رسانده اند که نسبت به وضع حقوق بشر در ایران بی تفاوت نیستند. آنها در ارسال این پیام عمل را هم تا حدودی چاشنی حرف کرده اند. شکی نیست که مقامات جمهوری اسلامی از چنین پیامی خشنود نباشند. محلی برای خشنودی بیواسطۀ اپوزیسیون نیز وجود ندارد؛ زیرا پیام اروپا و امریکا می تواند به طولانی شدن حل و فصل مناقشۀ اتمی و این نیز به نوبۀ خود به تداوم درد و رنج مردم ایران در زیر بار تحریمها بیانجامد. خشنودی اپوزیسیون زمانی است که از عهدۀ تکلیف سنگینی که در اینجا به عهدۀ آن است برآید؛ تکلیفی دوسویه: ترسیم تعادلی ممکن میان حل و فصل بیدرنگ مناقشۀ اتمی و در نتیجه رفع تحریمهای ناشی از این مناقشه از سوئی و مطالبۀ پیگیری وضع حقوق بشر در ایران توسط اروپا و امریکا از عموم مجاری ممکن از سوی دیگر.