راست و دروغ های سیزده آبان!
خمینی سیزده آبان، روز اشغال سفارت آمریکا را، “انقلاب دوم” نامید و ازآن پس این اقدام به یکی از ارکان هویتی حکومت اسلامی از هر دوجناح غالب و مغضوب تبدیل شد. در مورد علت و ماهیت این رخداد از سوی جناح های گوناگون اعم از اصول گرایان و یا اصلاح طلبان ادعاها و روایت های اساساً تحریف شده ای ارائه می شود. سیزده آبان- روز اشغال سفارت آمریکا- دراصل بخشی از جنگ قدرت درونی حاکمیت بود و هنوزهم هست و هیچ ربط مستقیمی هم به مبارزه علیه آمریکا و یا کودتای ۲۸ مردادماه و نظایرآن نداشته است. از همان لحظه وقوع بخشی از جنگ قدرت بوده است چنانکه درمجادلات کنونی هم چه در مورد روایت رفسنجانی از تمایل خمینی در مورد کنار گذاشتن شعارمرگ بر آمریکا و چه تهاجم جناح متقابل به رفسنجانی، چه نصب بیلبوردهای تبلیغاتی مرگ برآمریکا و چه جمع آوری آن ها در برخی نقاط هم چنان بخشی از جنگ قدرتی است که جریان دارد. گر چه دست بالا را در اشغال سفارت، جناح اصلاح طلب و باصطلاح چپ حاکمیت که در آن زمان از پشتیبانی خمینی بهره مند بود در دست داشت تا جناح راست (و البته هر دوی این ها در آن زمان برای برپا کردن نظام و حاکمیت خالص اسلامی جبهه و منافع مشترکی در برابر بقیه رقبا داشتند)، اما بتدریج با افزایش قدرت و نفوذ جناح راست شعار مرگ بر آمریکا مصادره شد و به بخش مهمی از هویت جناح اصول گرایان تبدیل گشت که بدون بحران آفرینی و دو قطبی کردن جامعه حول آن قادر به بسیج پایگاه حمایتی و تداوم جو سرکوب و قدرت خود نیستد. و البته متقابلاً از دور خارج کردن این شعار برای جناح های رقیب نیز بخشی از روند قدرت یابی و بیرون کشیدن جاشنی بحران نظام بشمارمی رود.
سیزده آبان چه در زمان وقوع اش بخشی از جنگ قدرت بود و چه اکنون که رژیم ناچار شده است برای خروج از گرداب تحریم ها و فشارهای اقتصادی به مذاکره ای تازه به نشینند. بهمین دلیل خامنه ای می کوشد که ضمن تفکیک و مرزبندی بین تلاش های معطوف به رفع تحریم ها با تلاش های معطوف به عادی سازی رابطه با آمریکا و مخالفت با این دومی اجازه ندهد که لنگر سیاست از اولی به دوم غلطیده و موجب بهم خوردن بالانس قدرت در میان جناح ها و اقتدار ولایت مطلقه شود.
در زمان اشغال سفارت دوانگیزه اصلی نیروی محرکه آن بودند:
الف- نخست حذف لیبرالهای مذهبی و بطور اخص مهندس بازرگان از ساخت قدرت. تشدید اختلافات بین نهضت آزادی و حامیان روحانیت ازهمان روزهای اول در درون شورای انقلاب و بعد از آن به تدریج شدت گرفت که در مقطع اشغال سفارت به اوج خود رسید و منجر به حذف آنها شد. در واقع از نظر روحانیت و خمینی که قدرت واقعی را در چنگ خود داشتند تاریخ مصرف لیبرالها سپری شده بود. نیاز روحانیت به نهضت آزادی برای فریب دادن و پنهان نگهداشتن ماهیت تاریک اندیش خود چه در درون کشور و چه برای آرایش ویترینی جهانی خود، برای هموارکردن راه عروج به قدرت و تثبیت جنبش اسلامی به پایان رسیده بود. و درهمین رابطه علم کردن” انقلاب دوم و تسخیر سفارت” پوشش مناسبی بود برای زایمان پر دردی که انحصارقدرت سیاسی توسط روحانیت درونمایه اصلی آن بود. البته در کنار این هدف اصلی، هدف دومی هم وجود داشت که زیباکلام اخیراً بطور یک جانبه و تحریف شده به آن اشاره کرده است: و آن نیز خنثی کردن نفوذ گسترده چپ و مجاهدین خلق در جامعه بود. ناگفته نماند که این نیروها حضوری در قدرت نداشتند اما بخصوص چپ ها دارای نفوذ گسترده ای در بدنه جامعه و کارگران و بویژه در دانشگاه ها و مدارس و مناطق وسیعی از ایران با تبعیض های مذهبی و ملی، بودند. بهمین دلیل هدف دوم سناریوی اشغال سفارت خنثی کردن نفوذ گسترده نیروهای رادیکال را دنبال می کرد که مبارزه با سرمایه داری و قدرت های امپریالیستی از دیرباز یکی از برنامه های آنها بوده است که البته خمینی و روحانیت در هر دو مورد با تاکتیک اشغال سفارت به هدف خود رسیدند و بخش های از چپ ها را با شعارهای انحرافی و دروغین خود فریفتند.
هم چنین باید اضافه کرد که بر خلاف دروغ های هردو جناح* این رویداد هیچ ربطی به ۲۸ مرداد نداشت. چرا که روحانیت خود از سیاست های کمابیش باز و آزادیخواهانه مصدق و بویژه از منش لائیک وی دل خوشی نداشت. در حقیقت نه فقط ترور یاران مصدق و وفادار به او هم در لیست افراطیون مذهبی یعنی فدائیان اسلام قرارداشت و در دستور کار آنان بود، بلکه علاوه بر آن بدنه اصلی روحانیت نیز با فاصله گرفتن از مصدق (که نزدیکی آنها هم تاکتیکی بود) و نزدیک شدن به دربار(توسط کاشانی و فلسفی و بقیه) خود زمنیه ساز کودتای ۲۸ مرداد و عملاً متحد دربار و آمریکا بودند. و لاجرم اشک ریختنشان را باید اشک تمساح دانست و بس!
*- محس میردامادی: چرا حمله به سفارت آمریکا
http://www.irangreenvoice.com/article/2013/nov/04/38512
مدیریت لبخند دیپلماتیک برای خارج و خشونت برای داخل!
همه بیاد داریم که در دوره خاتمی چگونه قوه قضائیه به ستاد مقابله با دولت توسط بیت و بارگاه خامنه ای و اصول گرایان و نیروهای افراطی و فاشیستی امنیتی- نظامی سپاه و سایر باندها تبدیل شد تا با بکارانداختن چماق قانون و تشکیل دولت موازی و باصطلاح در سایه و با رصد کردن هر گونه تحرک نیروهای مستقل و مردمی و سرکوب کردن آن ها و بطورکلی با ایجاد فضای اختناق و سرکوب اوضاع را تحت کنترل خود بگیرند.
چنان که توقیف باصطلاح فله ای روزنامه ها ( از نظرآن ها موسوم به زنجیره ای) تنها یکی از این اقدامات بود و البته به موازات “چماق قانون” آنها به وفور از “قانون چماق” و حزب الهی ها و قتل های زنجیره ای و غیره بهره برداری می کردند. اکنون نیز با توقیف روزنامه بهار و بویژه سخنان اخیر قوه قضائی به نظر می رسد که حاکمیت دارد گام مهمی در ایجاد دولت موازی و ستاد عملیاتی این نیروها برمی دارد. آن زمان هدف فلج کردن آندسته از اقدامات دولت رسمی بود که به توسعه سیاسی مربوط می شد. هم چنین ممانعت از شکل گیری قدرت باصطلاح دوگانه در بالا و مهمتراز همه ایجاد فضای سرکوب و امنیتی در جامعه برای جلوگیری از نفس تازه کردن جنبش های اجتماعی و شکل گیری جریان ها و نهادهای مستقل مردمی و مستقل اهداف دیگر ستادعملیاتی دولت پنهان بود.
از سخنان لاریجاتی* نیز آشکارا بوی تشکیل ستاد عملیاتی دولت پنهان به مشام می رسد: خشم نهفته در این سخنان و تأکید او مبنی براین که قوه قضائیه حرکت های خزنده ای را که پس از انتخابات و در رسانه ها شروع شده- و از جمله مقاله ای که انتخابی بودن خلفاء در اسلام را با نرمترین زبان بیان کرده است – زیر نظر دارد و این که این قوه کلیه تحرکات و اقدامات دشمنان و اصحاب فتنه را رصد کرده و تهدید کردن آن ها به “مقابله کاملامقتدرانه” و این که سخن او را به مثابه اخطار تلقی کنند، نشان دهنده آن است که باندهای حاکم پس از تکمیل مهندسی کابینه، گام تازه ای را در تشکیل ستاد عملیاتی دولت پنهان و هدف گرفتن بقول خودشان فضائی که عده ای گمان می کنند در پی انتخابات و در پی تلاش برای گشایش دیپلماسی بوجود آمده برداشته اند. بی گمان این سخنان رئیس قوه قضائیه و تحت کنترل رهبری از آن نوع سخنانی نیست که بدون هم آهنگی قبلی با رهبر نظام و سایر سرجنبانان باندهای حاکم بر زبان آمده باشد.
اگراین اخطاررئیس قوه قضائیه در کنار لغو آزادی زندانیان سیاسی را که بقول خاتمی در عید غدیر صد در صد انتظارش می رفته است و سخنان عبداله نوری مبنی بر تذکر به بی اعتنائی دولت در این مورد و عقب نشینی اش که در امور زندانیان و حصرمداخله نمی کند، و توقیف روزنامه بهار و اعدام جنایتکارانه و بدون محاکمه ۱۶ بلوچ و یا ایجاد منشورحجاب مدارس، تدارک برنامه رسمی وسیع برای سیزده آبان و بالأخره تهاجم و حملات تبلیغاتی و رسانه ای گسترده اخیر در نظربگیریم، شاهد نشانه های بارزی از تصمیمات و عزم جناح حاکم در ایجاد ستاد عملیاتی دولت پنهان و واقعی با هدف گسترش فضای اختناق و سرکوب و احیانا فلج کردن اقدام های دولت در حوزه های که باب طبعش نیست خواهیم بود. ایجاد چنین فضائی باتوجه به بحران های شدید اقتصادی و حذف یارانه ها و رو شدن ورشکستی و بیلان دولت مورد حمایت خامنه ای و خطر بروز و گسترش اعتراضات مردمی، برای حاکمیت هم چون یک کابوس است. تهدیدهای صادق لاریجانی هم مطابق معمول این جناح در حکم زدن نعل وارونه و بازتاب دهنده برنامه ریزی ستادبحران است. در چنین شرایطی هیچ چیز مضرتر از تقویت مواضع خامنه ای و تمکین و تقدیس او نیست. برعکس درست در شرایط بحران اگر زیر آب اقتدار ولایت مطلقه زده نشود، هیچ گامی بجلو برداشته نخواهد شد. چرا که بقاء و منافع ولایت مطلقه حفظ اساس وضعیت کنونی است.
هدف رژیم آن است که پنجره ای کنترل شده برای گشایش دیپلماسی باهدف بیرون کشیدن چاشنی انفجاری بحران فلج کننده اقتصادی بگشاید، بدون آن که هیچ روزنه ای در داخل برای نفس کشیدن مردم فراهم شود و هیچ کس گمان مبرد که گویا تغییر و تزلزلی در کشور و ارکان قدرت ایجاد شده و یا امکان تحمیل تغییراتی فراهم آمده است. بهمین دلیل برای مدیریت گذار از بحران سیاست لبخند دیپلماتیک و اخم داخلی را ترکیب کرده است. ایجاد فضای اختناق و رعب و سرکوب برای حفظ ارکان قدرت، که توسل به جنایت کشتار و اعدام بیشتر و توقیف روزنامه ها و عدم آزادی زندانیان علیرغم در همین راستا صورت می گیرد، هدف آن است که گشودن پنچره ای در دیپلماسی نباید به معنی گشوده شدن پنجره ای در داخل و نفس تازه کردن تعبیر و تصویر شود.
بی گمان جناح حاکم از تجربیات وسیع خود در مدیریت فضاهائی که با بهم خوردن تعادل نسبی اش در نتیجه بحران بوجود آمده هم چون گرگ باران دیده است و از آنها به نحو احس بهره می گیرد. درچنین وضعی جنبش های اعتراضی و جریانات حامی آزادی نیزبدون بهره گیری کامل از تجربیات گذشته و ناکامی های خود قادرنخواهند بود که تصمیمات دولت پنهان و کل حاکمیت را فلج کرده و راه پیشروی خود بسوی آزادی و رهائی از زنجیرهای حکومت اسلامی را بگشایند. روشن است که نمی توان به دولتی که از هم اکنون عملاً و یا رسماً وعده های داده شده خود را پس گرفته و ابراز داشته است در این گونه موارد مداخله ای نمی کند، و بیلان وعده داده شده صد روزه اش نیز جز افزایش بیکاری و تورم و حمله به یارانه ها نبوده است، دخیل بست. گر چه فشار به آن حول مطالباتی وعده داده شده همواره یکی از یک عرصه های کنشگری و حرکت است، اما عرصه اصلی را اقدامات مستقل و آرایش نیروی جمعی حول مطالبات مشترک و فراگیر، سازمان دادن مقاومت و از پا نایستادن، مبارزه برای تأمین ولو ذره ذره فضای آزاد برای تجمع و تشکل و کنشگری در محیط های کار و درس و زیست و یا دفاع از انتشارآزاد روزنامه ها و در یک کلام بهره گیری از فضاهای بوجود آمده ناشی از عدم تعادل رژیم تشکیل می دهد. علیرغم ژست های اقتدارمأبانه ای که حاکمیت برای پوشاندن ضعف های خود می گیرد، سخن نهائی را مقاومت و ایستادگی، همبستگی و هم صدا شدن مدافعان آزادی و عدالت اجتماعی، ضمن بهره برداری از شکاف بالائی ها بر زبان خواهد راند.
صادق لاریجانی: گمان کردهاند فضای دیگری در کشور به وجود آمده
http://www.radiofarda.com/content/f12_sadegh_larijani_warns_reformists/25153725.html