اشاره: پاسخ به پرسش های شش گانه ی نشریه ی آرش در اواخر دسامبر سال گذشته صورت گرفته است و از این رو تحولات چهار ماهه ی اخیر در آن دیده نمی شود. این پرسش و پاسخ در شماره ی ۱۰۴ مجله ی آرش که اخیرا منتشر شده، در مجموعه ای تحت «شش پرسش درباره ی جنبش اعتراضی» به چاپ رسیده است:
دلایل و خصلت اصلی این جنبش و شکل گیری و دوام آن را چگونه می توان توضیح داد؟
در مورد دلایل و خصلت این جنبش تا به حال بسیار گفته و نوشته شده و شاید مشکل باشد چیز تازه ای بر آن ها اضافه کرد. دلایل مبارزه ی مردم ساده و روشن است: استبداد سی ساله ی حاکم که کشور ما را از همه جهت به عقب رانده و در پرتگاه فاجعه قرار داد، لاجرم در نقطه ای می بایست با عکس العمل مواجه شود. شاید در حقیقت این پرسش صحیح تر می نمود که علیرغم این همه سیاه کاری، سرکوب، فقر، فساد و تبعیض چرا جامعه بر نمی خاست تا به مسبب همه ی این ها اعتراض کند. حالا جامعه برخاسته است. جرقه ی آن را تقلب انتخاباتی زد که می توانست به این شکل آشکار و تحقیرآمیز صورت صورت نگیرد و چنین مردم را تحقیر نکند. اما این تحقیر و سیاست های تحقیرآمیز بعدی مسئولان حکومتی که مورد اعتراض بودند، صبر مردم را لبریز کرد.
خصلت اصلی این جنبش را درست همان چیزی تعیین می کند که خصلت اساسی حکومت و وضعیت جامعه ی ایران در سی سال گذشته بوده است، یعنی سرکوب و لاجرم اعتراض به آن. اصلی ترین خصلت جنبش کنونی خصلت دموکراتیک و آزادی خواهانه آن است. یکی از مهم ترین چالش ها در پیش روی آن نیز، درکی است که از این «آزادی خواهی» قرار است بر آن حاکم شود. هر چند همه ی نیروهای وسیع شرکت کننده در این جنبش، بر خصلت ضددیکتاتوری و بالطبع آزادی خواهانه ی آن تاکید دارند، اما به خوبی و از همین امروز پیداست که در عین حال جدال سنگینی برای آن که کدام درک از «آزادی» بر این جنبش حاکم شود نیز هم زمان در جریان است. گرایش های مختلف سیاسی در جنبش کنونی در عین اینکه در مقابله با استبداد حاکم فعلا همراه شده اند، اما هدف های الزاما کم و بیش مشابهی را دنبال نمی کنند. اختلافات هم به طور عمده به نقش و جایگاه «ولایت فقیه» به عنوان اصلی ترین خصوصیت رژیم کنونی باز می گردد. عده ای خواهان ولایت فقیه مشروطه در برابر ولایت فقیه مطلقه و اجرای به قول خودشان «اصول مغفول مانده ی» قانون اساسی هستند و عده ی دیگری خواهان برچیدن بساط ولایت فقیه و استقرار یک جمهوری عرفی و سکولار و کاملا انتخابی. هر چه جنبش بیشتر جلو آمده است، وزن نیروی دوم که در ابتدای آن ناچیز می نمود، بیشتر شده است.
به این تعبیر می توان این موضوع را که تاکنون بارها مورد تاکید قرار گرفته درست شمرد، که «جنبش سبز» اساسا یک جنبش چندصدایی، رنگین کمانی و به این تعبیر ملی است و یکی از مهم ترین دلایل دوام آن هم همین خصلت چندگانگی آن است که پایه های اجتماعی آن را بسیار گسترده کرده و از گروه ها و اقشار خاص و معینی فراتر برده است.
ترکیب طبقاتی جنبش کنونی را چگونه ارزیابی می کنید؟
من با این ارزیابی که جنبش موجود «جنبش طبقه ی متوسط» است، ادعایی که به کرات ان را می شنویم، کاملا مخالف هستم. این صحیح است که در جنبش فعلی طبقات متوسط و حتی بخشا مرفه جامعه نقش بیشتری دارند و موتور حرکت ها به شمار می روند، اما این جنبش یک جنبش عمومی و همان طور که در سوال اول تاکید کردم یک جنبش ملی است، زیرا آزادی در کشور ما یک خواست عمومی و ملی است که اقشار بسیار وسیع و متنوعی از آن بهره مند می شوند. وقتی گفته می شود این جنبش، جنبشی است متعلق به طبقه ی متوسط و خواست های آن، این فکر را تقویت می کند که خواست ازادی در جامعه ی ما خواست اقشار متوسط و میانی جامعه بوده و به طبقه ی کارگر و اقشار زحمتکش مربوط نیست. این فکر صددرصد اشتباه است و باعث جدایی های بی اساس و فوق العاده زیانبار و مهلک بین نیروهای اجتماعی آسیب دیده از حکومت استبداد می شود. آزادی، به همان میزان که برای اقشار متوسط ضروری است، برای طبقه ی کارگر و زحمتکشان ایران هم ضروری است. از این نظر خواست برکناری استبداد و استقرار جمهوری دموکراتیک در ایران خواست اقشار گسترده ای از جمله کارگران و زحمتکشان هم هست. در شرایط فعلی این بخش از مردم به دلیل سطح آگاهی پایین تر که از فقر و شرایط سخت تر زندگی ناشی می شود و همچنین درگیری مرگ و زندگی با مشکلات معیشتی زندگی خود، کمتر امکان و فرصت آن را داشته اند که در این حرکت مشارکت کنند، اما همین مشکلات معیشتی انگیزه ی قوی است که سرانجام آن ها را به مشارکت فعالتر در جنبش جاری ترغیب کند.
در مورد محتوای آزادی های سیاسی و دموکراسی البته همیشه جهت گیری های مختلفی وجود داشته باست. تا زمانی که نیروی محرکه ی جنبش را به طور عمده طبقات متوسط تشکیل بدهند، طبیعی است که سمت گیری آزادی خواهانه ی جنبش بیشتر متوجه و محدود به آزادی های سیاسی، اجتماعی و فردی باشد، اما به همان نسبت که اقشار زحمتکش جامعه بیشتر درگیر جنبش ضداستبدادی بشوند و در آن نقش فعالتری بر عهده بگیرند، طبیعتا خواست هایی که می خواهند به آزادی محتوای اقتصادی و عدالت جویانه هم بدهند، بیشتر مطرح خواهد شد و شعارهای دموکراتیک، عدالت طلبانه هم خواهند شد.
آیا شکل گیری یک جنبش ضد دیکتاتوری به نفع کارگران و زحمتکشان است یا فقط در صورتی به نفع آنهاست که با خواست ها و رهبری آنها شروع شود؟
طرح چنین سوالی از سوی مجله ای مثل آرش، اندکی دور از انتظار و تعجب برانگیز است. مگر می شود جنبش ضددیکتاتوری به نفع طبقه ی کارگر نباشد؟ طبقه ی کارگر و زحمتکشان ایران از دیکتاتوری بیشتر از هر قشر و نیروی اجتماعی دیگری لطمه می بینند و مهم ترین دلیل آن هم همین است که امروز آن ها بدترین وضعیت زندگی را در جامعه ی دیکتاتوری ایران دارند. اگر در نزد برخی از اقشار، وجود دیکتاتوری به طور عمده تهدیدی بر ازادی سیاسی و اجتماعی و فردی آن هاست، در نزد طبقه ی کارگر همه ی این ها هست و ناعدالتی های عمیق اجتماعی و معیشتی هم به آن اضافه می شود. طبقه ی کارگر ایران برای دفاع از منافع طبقاتی خود بیش از هر نیروی دیگری به آزادی نیاز دارد و این جزو بدیهیات زندگی آنان است. الان بخش های بزرگی از طبقه ی کارگر ایران ماه هاست نمی توانند حتی دستمزد خود را دریافت کنند و هر اعتراضشان به این منظور هم سرکوب می شود. در کدام حکومتی که دموکراسی برقرار باشد و کارگر حق اعتراض داشته باشد، چنین پدیده ی عجیبی می تواند به وجود آید. حتی اگر قرار است کارگر استثمار بشود، در جایی استثمار بشود که حق اعتراض داشته باشد، صد بار بهتر است. زیرا در ان جا می تواند به وضع خود اعتراض کند. از این رو این طرح این پرسش عجیب است که آیا طبقه ی کارگر در مبارزه ی ضددیکتاتوری ذینفع است یا خیر؟
آزادی، خواست طبقه ی کارگر است، بنابر این این جنبش با خواست طبقه ی کارگر بیگانه نیست، می تواند خواست های دیگری هم بر آن اضافه شود، اما کسانی که از کارگران دعوت می کنند کنار بکشند چون این جنبش «با خواست» آن ها شروع نشده است، یا جنبش «طبقه ی متوسط» است، همان هایی هستند که حتما آزادی را خواست طبقه ی کارگر نمی دانند. روشن است با چنین نحوه ی نگرشی آرزوی «رهبری» کردن جنبش کمی خنده دار می نماید. رهبری را کسی به کسی تقدیم نمی کند. رهبری مبارزه را باید بتوان در جریان مبارزه به دست آورد، بنابر این کنار ایستادن تا نوبت به رهبری کارگران برسد، موضوعی است که هیچ وقت اتفاق نخواهد افتاد.
چه نیروهایی کارگر هستند؟ و آیا می توان وزن طبقاتی کارگران و زحمتکشان را در متن همین جنبش تقویت کرد؟ آری یا نه؟ چرا، چگونه و با چه شرایطی؟
من از ورود به این بحث که کارگران شامل چه نیروهایی هستند، خودداری می کنم زیرا هر پاسخی به آن داشته باشیم، در وظیفه ی امروزی ما که شرکت فعالانه در این جنبش و کمک به موفقیت ان است، ذره ای تفاوت ایجاد نمی کند. تقویت وزن طبقات زحمتکش در این جنبش نیز فقط با تشدید عددی حضور آن ها فراهم نمی شود. می توان جنبشی را در نظر گرفت که نیروی اصلی آن را کارگران و زحمتکشان تشکیل بدهند، اما یک جنبش عمیقا فاشیستی باشد. مگر تا به حال در جمهوری اسلامی کم شاهد چنین «جنبش» هایی بوده ایم؟ تقویت حضور اقشار زحمتکش در جنبش دموکراتیک در کشور ما به طرح سیاست ها و خواسته هایی که منافع این بخش ها را تامین کند و میزان تاثیر این سیاست ها در سطح جنبش بستگی زیادی دارد.
قطعا می توان چنین حضوری را تقویت کرد و برای آن دو عامل ذهنی و عینی لازم است. عامل ذهنی آن خود کارگران پیشرو و روشنفکران طرفدار عدالت اجتماعی و سیاسی هستند. در این عرضه قبل از همه باید این فکر را که «این جنبش به کارگران مربوط نیست» کنار گذاشت و کوشید زمینه های ذهنی را که مانع شرکت موثر کارگران در این مبارزات می شود، از میان برد. هر چند آزادی مهم ترین نیاز طبقه ی کارگر است، اما به دلایل مختلف، کارگران معمولا برای شروع مبارزه ی خود از طرح چنین خواسته ای شروع نمی کنند. خواست ها و مطالباتی که می تواند کارگران را به میدان مبارزه بکشاند، در قدم اول خواست های صنفی و معیشتی معین است و از این رو با طرح چنین خواسته هایی در سطح جنبش، می توان زمینه های علاقمندی بیشتر کارگران را برای شرکت در این مبارزات جلب کرد و در این مبارزه است که خواست های آزادی خواهانه و عدالت جویانه با هم پیوند خواهند خورد.
اما از نظر عینی، چشم انداز امیدوارکننده ای وجود دارد. تحلیل های کارشناسان اقتصادی این است که کشور ما از نظر اقتصادی وارد یک دوره ی بحرانی می شود. وضعیت کارگران و اقشار زحمتکش از این هم که هست سخت تر خواهد شد و دولت کودتا، قادر نخواهد بود اقتصاد و بحران اقتصادی را مدیریت کند. انتظار می رود با فرا رسیدن این وضعیت ما شاهد گسترش بیشتر مبارزات کارگری باشیم که قطعا به دلایل اقتصادی آغاز خواهد شد اما در برابر سرکوب، خواه ناخواه با مبارزه ی آزادی خواهانه پیوند خواهد خورد. من فکر می کنم که در آینده نزدیک، ترکیب اجتماعی فعلی جنبش دچار تغییر خواهد شد، کارگران و زخمتکشان بیشتری به آن خواهند پیوست و دامنه ی اجتماعی آن بسیار وسیع تر خواهد گردید و به میزان حضور بیشتر آن ها، بی توجهی های فعلی جنبش نسبت به مشکلات صنفی و معیشتی و طبقاتی کارگران و زحمتکشان هم تا حدودی جبران خواهد شد.
چرا نقش چپ در جنبش کنونی (دست کم تاکنون) حاشیه ای بوده است؟ چگونه می توان وزن و نقش چپ را در این جنبش تقویت کرد؟
برای نقش ضعیف جنبش چپ در جنبش کنونی می توان دلایل مختلفی را در نظر گرفت.
اولین دلیل که غالبا هم به آن اشاره می شود، وجود همین دیکتاتوری است که چماق آن بیشتر از همه متوجه نیروها و سازمان های چپ است. سرکوب مداوم و کشتارهای وسیع، نیروها و سازمان های چپ در جامعه ی ما را بسیار ضعیف کرده است. دیکتاتوری و سرکوب دائم به ان ها اجازه نداده است که نیروهای خود را سازمان داده و رشد بدهند و بتوانند تشکیلات مناسبی ایجاد کنند و از همین نظر در شروع جنبش مردم، آن ها در وضعیت و موقعیت کاملا ضعیفی قرار داشته اند.
دلیل دیگر که باز همه به آن اشاره می کنند، اختلافات و پراکندگی های بسیار گسترده ای است که در بین نیروهای چپ وجود دارد و آن ها را از اتخاذ تاکتیک های مشترک و ایجاد فعالیت های مشترک باز می دارد. این اختلافات ریشه های زیادی دارد. بخشی از آن اختلافات ایدئولوژیک و سیاسی و بخشی از آن مسائل روانی است. چپ ایران هنوز نتوانسته است زخم هایی را که از انقلاب بهمن خورده است و شکاف هایی را که در اثر آن دوران در صفوفش ایجاد شده است جبران کند. نیروهای چپ در سال های نخست انقلاب متاسفانه رو در روی هم قرار گرفتند و کارشان به تخاصم و دشمنی کشید و این فضای روانی از بین نرفته است و همچنان بر فعالیت های امروز ما سنگینی می کند. این هم یکی از این دلایل می تواند باشد.
به این دلایل می توان جدا شدن چپ از فعالیت در محیط واقعی کشور خود را اضافه کرد. چپ به دلیل سرکوب و البته اشتباهات خود، از ریشه ی خود جدا شد و این جدایی به آن خصلتی بسیار ذهنی بخشیده است و آن را درگیر جدال های درونی و کهنه و سابقه دار خود کرده است. در این محیط احساس تفاهم، نزدیکی و آمادگی برای گذشت و سازش که از اصول اساسی فعالیت های مشترک است، بسیار ضعیف است. درجه ی آمادگی چپ در خارج از کشور برای همکاری های مشترک، بسیار پائین تر از درجه ی آمادگی نیروهای چپ در داخل کشور است.
در کنار این ها باید به موضوع دیگری توجه کرد. چپ در ایران در مجموع خود هم بسیار آرمان خواه و هم ایدئولوژک است. این خصوصیات باعث شده است که چپ بسیار کمتر از سطح انتظار «سیاسی» باشد و خود را به طور مستقیم درگیر مبارزه ی سیاسی کند. مبارزه ی سیاسی قواعد خودش را دارد. مبارزه ی سیاسی یعنی سازش، توافق، مدارا، عقب نشینی و پیشرفت، اما چپ ایران در بخش بزرگی، به دلیل خصلت های ایدئولویک و بسته ی خود آمادگی همه ی این ها را ندارد و غالبا در حاشیه ی سیاست زیست می کند و نمی تواند به متن وارد شود. به همین دلیل هم غالبا در نوسازی خود و درک شرایط نو و متفاوت ضعیف عمل می کند و راه حل های مطابق شرایط تکوین یافته و تغییر کرده ی جامعه ندارد. به این دلیل که چپ در ایران پای واقعی در سیاست ندارد، دچار تشتت های سیاسی و ایدئولوژیکی زیادی است که آن را به پاره های مختلف تقسیم کرده و باز هم از دامنه ی تاثیر و نفوذ آن کم می کند.
این ها شاید از جمله دلایلی است که مانع ایفای نقش موثر از سوی نیروهای چپ در جنبش کنونی می شود.
اگر ما خود تا به حال برای رفع این نقیصه ها کمکی به خود نکرده ایم، حالا مردم و جنبش دموکراتیک به کمک ما آمده اند و فرصتی استثنائیی را فراهم کرده اند که ما بتوانیم از حاشیه بیرون بیاییم. شرایط بیش از پیش برای چپ فراهم شده است، آن چه می ماند تصمیم خود ماست که بخواهیم بر گروه گرایی ها، کینه های تاریخی و ساخته های ذهنی خود غلبه کنم و به نیرویی مشترک و متحد تبدیل شویم که در متن حوادث تاثیر گذار باشد یا این که حتی بیشتر از گذشته به حاشیه رانده شویم.
با تجربه ای که از انقلاب بهمن داریم و درس هایی که از شکست آن گرفتهایم، برای آن که جنبش کنونی مردم به شکست نیانجامد چه میتوان کرد؟
از شکست معانی مختلفی را می شود برداشت کرد. یک منظور از شکست می تواند سرکوب جنبش فعلی باشد. برای این که چنین شکستی روی ندهد، در درجه ی نخست حفظ اتحاد بین صفوف مختلف جنبش و آن گاه گسترش این صفوف به طوری که بخش های تابه حال بی تفاوت، ناظر و حتی مخالف را در بر بگیرد، اهمیت زیادی دارد. در این عرصه باید به این نکته توجه داشت که در رویارویی مستیقیم، هر چند «خیابان» نقش بسیار بزرگی دارد و تظاهرات خیابانی می تواند در ادامه ی خود حکومت را با بحران ها و دشواری های بیشتری مواجه سازد، اما مبارزه فقط در خیابان جریان ندارد.
تجربه های دیگر نشان می دهد حکومت های دیکتاتوری وقتی فرو می پاشند که سیستم اداری و اقتصادی آن ها فلج می شود و فلج شدن سیستم اداری و اقتصادی غالبا با اعتصاب های توده ای محقق می شود. چنین اعتصاب هایی اما به آسانی یک کشور را فرا نمی گیرند و معمولا از پی مبارزات و تظاهرات خیابانی فرا می رسند و به کار سازمانگرانه و آگاهانه ی پرحوصله ای نیاز دارند. ماندن توده ی مردم در خیابان ها و ادامه ی اعتراضات خیابانی برای فرسایش قدرت حکومت کودتا، برای شکل کیری زمینه های مثبت اعتصاب عمومی اهمیت زیادی دارد.
در عین حال جنبش دموکراتیک باید آمادگی عقب نشینی ها و پیش روی های به موقع را داشته باشد و مسیر خود را یک خط مستقیم فرض نکند.
برتری و توفق روانی بر دشمن و حفظ روحیه ای که حکومت به هر طریق می خواهد آن را در هم بشکند، از جمله شروط لازم برای شکست نخوردن و پیروز شدن است. خوشبختانه در مردم ما در طی هفت ماهه ی گذشته اراده ی پیروز شدن شکل گرفته است و این موضوع بسیار مهمی است. برای مردمی که بخواهند پیروز شوند، موانع یک به یک از پیش رو برداشته می شود.
اما شکست می تواند به اشکال غیرمستقیم تری روی دهد. یعنی انواع سازش ها باعث شود که جنبش مردم ایران نتواند به هدف اصلی خود که برکنار کردن حکومت اسلامی و تشکیل یک جمهوری غیرمذهبی و دموکراتیک است برسد. زمینه های یک چنین سازش هایی فی نفسه در هر مبارزه و انقلابی وجود دارد. به ویژه در ایران که نقش فرادستی را در شرایط فعلی در سطح هدایت این جنبش نیروهایی ایفا می کنند که خود جزیی از جناح های حکومت هستند و یا بوده اند. برای جلوگیری از یک چنین چشم اندازی، طبیعی است که مهم ترین عامل تشکل و آمادگی نیروهای دموکرات و سکولاری است که به هدف اصلی این جنبش یعنی برکناری حکومت اسلامی و تشکیل یک جمهوری دموکراتیک وفادار هستند. به همان میزان که تاثیر این نیروها در جنبش فعلی بیشتر شود، خطر انواع سازش هایی که هسته ی اصلی آن قربانی کردن نیروهای سکولار و دموکرات جامعه و ایجاد نوعی سازش و توافق بین «خودی» های حکومت خواهد بود، ضعیف تر می شود. در اینجا کار آگاهگرانه ی مستمری لازم است و دشواری و حساسیت این کار نیز در اینجاست که باید به صورتی انجام شود که در عین حال به تضعیف مبارزه ی ضددیکتاتوری و ایجاد شکاف در بین نیروهای متنوعی که در این جنبش حضور دارند، نیانجامد.