تلاشها در غرب پابەپای تعمیق بحران در ایران، و نزدیکی بیشتر جمهوری اسلامی بە روسیە و مشارکت بیشتر آن در جنگ اوکراین از طریق ارسال تسلیحات، برای آلترناتیوسازی شدت می گیرند و در این میان سلطنت طلبها با نقش محوری و سلبریتیها با نقش جانبی مورد توجە خاص قرار گرفتەاند. دعوت از تعدادی از افراد این جریان بە کنفرانس امنیتی مونیخ، آخرین مورد آن می باشد.اما سئوال این است کە آیا دوبارە تاریخ تکرار می شود، و غرب می تواند بطور قاطع همان نقشی را در راندن نیروهای معینی بە قدرت سیاسی بازی کند کە در جریان انقلاب ۵٧ بازی کرد؟
باید گفت کە چنین قیاسی اساسا مع الفارق است. نە غرب دیگر از چنین توانی برخوردار است، و نە در داخل نیروهای مسلح گوش بە فرمانی وجود دارند کە برای جلوگیری از تعمیق انقلاب و احتمال گرایش آن بە نیروهای چپ و دمکراتیک با اعلام بی طرفی بە یکبارە پشت حاکمیت را خالی کنند. در خصوص غرب باید گفت کە هم اکنون با فراروئی جهان بە یک دنیای چندقطبی و نقشی کە روسیە و چین در ایران ایفاء می کنند (درست بر خلاف دوران چند قطبی کە شوروی نقشی نداشت)، کشورهای غربی از توان جریان سازی قبلی بی بهرەاند و آنچە انجام می دهند تنها در راستای فشارآوردن بر جمهوری اسلامی در جهت عقب نشاندن آن است.
اما در مقایسە دوران انقلاب بهمن با دوران کنونی مشابهتی می توان یافت کە همانا احتمال بە قدرت رسیدن نیروهای چپ هرچند با گرایش دمکراتیک در ایران باشد. زیرا می دانیم کە بنابر اعتراف سولیوان، سفیر آمریکا در تهران، چراغ سبزی کە آمریکائیها برای بە قدرت رسیدن قشر مذهبی در ایران نشان داند تنها برای جلوگیری از عروج چپ در ایران در بە قدرت سیاسی بود. و هم اکنون با وجود گذشت سالها و نابودی بلوک شرق و تضعیف چپ، اما چپ ایرانی هنوز بنیانی قوی دارد و از ظرفیت بالائی برای تاثیرگذاری بر روندهای موجود برخوردار است.
و غربیها می دانند کە چنین نیروئی علیرغم عادی سازی روابط با غرب، اما از وابستەکردن کشور بە آنها جلوگیری می کند، و همین مایە نگرانی غربیهاست. بیهودە نیست کە از هم اکنون دست بە دامان نیروهای سلطنت طلب و البتە سلبریتیها و اشخاصی شدەاند کە یا بنیان اجتماعی و نگاە ایدئولوژیک معین و ثابتی ندارند و یا اینکە در اساس خواستار وابستەکردن کشور بە غرب اند.
متاسفانە این بار هم تلاش غرب، جلوگیری از عروج نیروهای چپ و دمکراتیک بە قدرت سیاسی در کشور است. آنان نە تنها از تاریخ نیاموختەاند، بلکە باز در صدد تکرار بی معنای آن هستند. آنان درک نمی کنند کە عروج چپ بە قدرت، بر خلاف دوران جنگ سرد، نە تنها باعث وابستگی کشور بە هیچ بلوک شرقی نمی شود، بلکە این تنها چپها هستند کە با توجە بە تعهدی کە بە رفرم عمیق اجتماعی و رابطە آن با آزادی و دمکراسی دارند، کشور را بە سمت دمکراسی، آزادی و پیشرفت واقعی رهنمون می شوند. آنان باید بدانند کە چپ ایران در خطوط عمدە خود متحول شدە، و تنها با حضور آنهاست کە ایران بە مامنی امین برای صلح جهانی تبدیل می شود.
افراد و جریاناتی کە تصور می کنند غرب از توان آلترناتیوسازی سابق بهرەمند است، در اشتباە محض اند. تاریخ این بار کشور، در رابطە تنگاتنگ با غرب نە تنها ورق نمی خورد، بلکە درست از کنار آن می گذرد. البتە با این تاکید کە دیگر لاجرم تاریخی ضدغربی نخواهدبود آنقدر کە غرب را نیز امکانی مهم در بازیابی موقعیت کشور ارزیابی می کند