و پرنده ای که هیچ قفسی را نپذیرفت… هیچ قفسی را
جهان قلم ، جهان اندیشه و احساس ، جهانی بی مرزست. جهانی همواره پویا و زاینده است. بهمین دلیل در یک ظرف بسته با گنجایش خاص، جای نمی گیرد. جهان تفکر و عواطف، شبیه جویبارهاییست روان. شبیه رودخانه هایی که زنده بودنشان با روان بودن و پیوستن به اقیانوس معنا می یابد. صرف نظر از اینکه آن جویبار از کجا سرچشمه گرفته و بر روی چه بستری روان شده ، و در مسیر حرکتش از چه موانعی گذشته ( یا نگذشته و از مسیر منحرف شده ، و یا در خاک خشک فرو رفته )، میزان تاثیرگزاری برآمده از « وجود و حرکت» آنرا، نمیتوان نایده گرفت.
دنیای درونی انسانها که تاثیر گرفته از دنیای پیرامونشان است، افکار و اندیشه ها و همچنین احساسات و عواطفی را برمی انگیزد که پس از شکل گرفتن، در واکنشهای بیرونی شخص ، نمود پیدا میکند. بنابراین، انسانهای صاحب تفکر و خلاقیت، موجوداتی سیال هستند. ساری و جاری و تاثیرگذار بر جهان بیرونی خود.
با توجه به اینکه فکر و ذهن انسان همواره درحال پویایی و تحول و تغییرست، و با پذیرش این واقعیت که هیچ اندیشه ای از بین نمی رود بلکه تغییر شکل یافته و متکامل می شود، بنابراین نباید « مرزهای خود ساخته» و « ظرفهای کوچک» ، صاحبین اندیشه و قلم را زندانی خود کنند.
تفکر و احساس ، و انسانها ، که صاحب آنند را نمیتوان به حدّ « کابینت آشپزخانه» تنزل داد. فکر و عاطفه، ادویه و خوار و بار و حبوبات نیستند که آنها را داخل ظرف شیشه ای یا پلاستیکی رنگارنگ بریزیم و برچسبی روی آن بزنیم که مثلاً : نمک ، شکر ، چای ، قهوه ، فلفل ، زردچوبه ، نخود ، لپه ، ماش ، ….
متاسفانه در فرهنگ و سیاست (که هردو بهم پیوسته اند و هریک دیگری را سر ِ پا نگه می دارد) می خواهند انسانها را مثل ظرفهای کوچک و بزرگ آشپزخانه ، برچسب بزنند و بر اساس برداشت خود از مزایای ویژگی هر اندیشه و احساس، آن محتوا را در راستای منافع سیاسی و اقتصادی خویش تایید یا محکوم کنند، غافل از آنکه اندیشه و عاطفه نشیب و فراز و پیچیدگی هایی دارد که زنجیروار با اندیشه های دیگر در پیوندست و نتیجه ی این تحرکات و تحولات فکری، برای ترقی و تکامل یافتن به یکدیگر نیازمند. چشمه ساران روشنی و آگاهی، تنها با درآمیختن و پیوست شان است که میتوانند اقیانوسی بسازند برای رشد و تکامل و زیبایی و شادی بشریت.
با مرگ هیچ صاحب اندیشه ای مخصوصاً اگر خردورزی و انساندوستی و درک، برجسته ترین ویژگی اش باشد ، جویباری که بر ریگ ها درست کرده و مسیری که برای حرکت ساخته است، از بین نمی رود. نادره افشاری یکی از صاحبین اندیشه است که برای همه ی اهالی قلم مخصوصاً در زمینه ی ادبیات و سیاست، نام آشناست و برای بسیاری محبوب و عزیز.
خانم نادره افشاری از نویسندگان انساندوست و متعهدیست که مسئولیت خویش را شناخت و درک کرد و به انجامش رساند. مسئولیتی که یک تنه بر دوش گرفت و در این جهان مرد سالار، شجاعانه و با زنانگی شفاف و تشویقگر خویش، آزادیخواهی و برابری طلبی را فریاد زد و مسیری را که از بین سنگلاخ ها عبور می کرد، با سرافرازی پشت سر گذاشت.
روز ۱۹ آبان سالروز خبر باورنکردنی درگذشت نادره افشاری است. خبری که می گفت: نادره افشاری درگذشت.
این خبر که هنوز که هنوزست غیرقابل باور (لااقل برای من) و همچون کابوسی تلخ و سیاه است، حکایت از آن داشت که بانوی اندیشمند و فرزانه ی ایرانی مقیم آلمان پس از سالها مبارزه در چند جبهه ی مختلف و کوشش در راه پیشرفت فرهنگ و آگاهی جامعه، به زندگی بدرود گفته است.
نادره افشاری لیسانسیه ی مدیریت بازرگانی است. بعد از انقلاب بدلیل شرایط ایران، از کشور خارج شد. مدتی با سازمان مجاهدین همکاری داشت و حتی در یک مقطع در عراق با آنها بود، ولی زود از آنها جدا شد. نادره کتابها و مقالات بسیاری نوشته است. او نه فقط یک نویسنده بلکه یک هنرمندست. هنرمندی که روابط انسانی و رخدادهای اجتماعی و سیاسی را با قلم توانای خود به تصویر کشیده. داستانهای نادره چه طنزها و چه عاشقانه هایش ، تابلوهای زیباییست که هربار نگاهش کنیم گرمی و روشنایی زندگی را به جانمان می ریزد.
ایشان متأهل و دارای سه فرزند – دو دختر و یک پسر – هستند. نادره که یکی از کوششگران و پژوهشگران آزادیخواه و مبارزست نه تنها بخاطر کتابها و نوشته هایش که همه خواندنی و گیرا هستند بلکه بخاطر ویژگیهای فردی اش نیز مورد توجه و علاقه ی دوستداران و همفکرانش ، و مورد احترام همه ی فرهیختگانیست که حتی شاید با عقاید سیاسی اش مخالف باشند.
ایشان نویسنده و درواقع تنها زن ِ طنزپرداز ایرانی است. نویسنده ای فمنیست که فمنیست بودنش وی را به جاده ی بی عاطفگی و مرد ستیزی نکشانده است. نویسنده ای ایراندوست، که ایراندوست بودنش بمعنای ضدیت با دیگر کشورها نیست و عشقش به ایران و ایرانیان، با دوست داشتن تک تک انسانهای جهان مغایرتی ندارد. نادره افشاری مبارزی انسان محورست که با تمام ضد بشرها مرزبندی قاطعی دارد. بانو نادره، زنی مهربان و خوش اخلاق و خوش برخورد. درعین حال محکم و استوار. بانویی که سر پیش هیچ قدرتی خم نکرده و برای خوشنود ساختن هیچ ارباب زر و زور و تزویری، قلمش را از مسیر انساندوستی منحرف نساخته است. زنی خودساخته و پیشگام که تا آخرین لحظه ای که انگشتانش کلمات را روی کیبورد کامپیوتر تایپ کرده، فکر و جانش لبریز از عشق به مردم بوده است و این عشق را به هیچ قیمتی به هیچکدام از عمله و اکره های خودفروش سیاسی، نفروخته است.
با نگاهی به آثار بانو نادره افشاری ، چه در حوزه ی سیاست و چه ادبیات داستانی، می توان به عشق ، انساندوستی ، آزادگی و شهامت ایشان در بیان افکارش پی برد. عشق و شهامتی که نه در «میدان نگارش» – که برای بسیاری صحنه ی شعار و قیل و قال دروغین است – بلکه در «میدان عمل» نیز به اثبات رسیده است.
پرداختن به نقد و تحلیل نوشته های نادره که همه تجسم افکار و عواطف ایشانست، جا و فرصت دیگری را می طلبد ، اما آنچه که بطور کوتاه در دومین سالروز دوری از این بانوی فرزانه می توان نوشت، اینست که آثار بجا مانده از ایشان همانند چشمه ایست که از آن جویبارهای بسیاری روانه ی اقیانوس خواهندشد. اندیشه ها و عواطف نادره افشاری همه سرشار از روشنی و گرمی و پویش است. نادره افشاری وقتی داستان می نویسد ، واقعیتهای تلخ و شیرین جامعه را به تصویر می کشد و بر تن «روابط انسانی» که شامل علاقمندی ها و دلبستگی ها، و حتی بیوفایی ها و خیانتهای انسانست، جامه ای از مهر و عشق می پوشاند. جامه ای به رنگهای قشنگ و شاد و همه زیبنده ی قامت آن رابطه. کوشش نادره برای برجسته کردن « توان دوست داشتن» و « توان انتخاب کردن» در تقابل با سیستم زن ستیزی است که همواره «زن» را نه اصل بلکه فرع جامعه قرار داده است. سیستم زن ستیزی که نقش و توانایی زنان را نادیده گرفته و آنرا سرکوب نموده است. مبارزه ی نادره افشاری، نه با یک جناح یا قشر خاص و ایدئوژی ضد زن، بلکه با کل سیستم استثمار زنان بوده است. جسارت و شجاعت نادره در هدف خواهی که در لابلای سطورش نمایانست در کمتر نویسنده ای وجود دارد بویژه آنکه نویسنده زن باشد که در چنین مواردی اغلب شاهدیم که زنان نویسنده و هنرمند ایرانی حتی اگر تیغ سانسور حکومتی هم بر بالای سرشان نباشد، به دلایلی خود را سانسور می کنند و بدین ترتیب به نافهمی یا کم فهمی نیمی از انسانهای جهان، دامن میزنند. فریاد آزادیخواهی و برابری طلبی نادره افشاری، گواه آنست که وی آزاده بانوییست که با هر نوع تبعیض و بیعدالتی و ظلم و بهره کشی از انسانها دشمن بوده است. این فریاد رسای نادره، مؤید آنست که برخلاف تصور بعضی ها که وی و اندیشه اش را می خواهند در یک ظرف دربسته ریخته و برچسب زده و در کابینت بنهند، افکار و احساسات نادره افشاری همه « انسانی محض» و فراگرایانه و جهان شمول هستند. مبارزه ی او ، با فرد یا مکتب یا ایدئولژی یا…. نیست بلکه مبارزه ی او با کل ماهیت ناآگاهی و جهلی ست که میوه اش ظلم و خفقان و نابرابریست. وگرنه نادره افشاری دارای خردی انسان محور و دل و جانی مردمدوست و عواطفی رقیق و ناب است. برای اثبات این مدعا بعنوان مثال به یکی از داستانهای کوتاه ایشان تحت عنوان « پس از پیروزی» مراجعه کنید. سوای سیاسی بودن و نکات خاصی در داستان – که من با آن کاری ندارم – اوج شکوفایی عشق به انسانها و احترام و تفاهم و ارزش به جان انسانها را در این داستان میتوان مشاهده کرد. داستانی که تفکر نویسنده را نشان می دهد. تفکری که زندگی خواه و زندگی بخش است. تفکری که کینه و خصومت و انتقام را تبلیغ نمی کند بلکه مهرورز و شاد و رهاست. رها از هر کینه و پلیدی. دوستدار زیبایی و آرامش.
اینکه بعضی ها می خواهند ثابت کنند کدام مکتب و عقیده ی سیاسی، درست است یا غلط، بحث اشتباه و بیهوده ای است. با گلچین کردن انسانی ترین اهداف و گره زدنشان بهم ، و ساختن خشت هایی محکم و مطمئن از آنهاست که می توان پایه های زندگی سالم و زیبایی را برای بشریت بنا نهاد و سند آزادی و شادی و برابری انسانها را به نسل های بعدی هدیه کرد. برچسب زدن و در ظروف دربسته قرار دادن اهل قلم و اندیشه یکی از اشتباهات بزرگیست که متاسفانه در جامعه ی ایرانی بیش از هر عامل دیگر باعث عقبماندگی و دشمنی است.
برنتابیدن و عدم پذیرش شخصیتهایی که استقلال داشته باشند، یکی از بدترین جنبه های جوامعیست که به درک و تفاهم عادت ندارند. این موضوع در سیاست بیشترین ضربه ها را زده و می زند، چراکه سیاسیون تمایل دارند که باند بازی کنند چون بیشترشان ( تقریباً همه شان) تمامیت خواه هستند و بهمین دلیل افرادی را در باند خود می پذیرند که تمام و کمال آنها را تایید کند و هرچه هست را بی تغییر بپذیرد و هیچ انتقادی بر رویه ی کار آنها نداشته باشد. اینگونه است که تخم بدبینی و دشمنی کاشته می شود. بجای اینکه هر رگه ی نور بهم پیوند بیابند، به جرم اینکه فلان « ایسم» بر او مُهر خورده، و یا با طرح انتقاد، از خط قرمزشان عبور کرده، مورد دشمنی قرار می گیرد. ناسیونالیست، کمونیست، آنارشیست، و دهها ایسم دیگر… به جان هم می افتند، حال آنکه در اساسنامه ی اغلبشان هدف اصلی « آزادی، برابری، رفاه، امنیت، شادی و سلامت برای مردم» قید شده است و این اهداف انسانی مهمتر از آنست که بخواهند خود و دیگران را برچسب زنی کنند.
بانو نادره، نویسنده ایست متعلق به همه. متعلق به هر انسان زجردیده و تبعیض کشیده ای که دردش در نوشته های افشاری متجسم شده و صدایش از گلوی نادره به گوش جهانیان رسیده است. چه فرقی می کند آن زجردیده ی تبعیض کشیده، زن باشد یا مرد. ایرانی باشد یا افغان. آسیایی باشد یا آفریقایی. مذهبی باشد یا لامذهب. ملی باشد یا کمونیست. جوان باشد یا پیر. شخصیتهای داستانهای نادره می توانند همه ی اینها باشند. زنی در ایران. یا زنی در سوریه و عراق و افغانستان و نیجریه و….یا مردی در هر نقطه ی جهان که مورد ستم قرار گرفته است.
نوشته های نادره افشاری و سخنان ایشان لبالب از انسانگرایی است که در عمل نیز بر آن پای فشرده و ثابتش نموده است و چهره و لبخندش بر دیوار جهان فرهنگ و ادبیات و هنر و سیاست، درخشنده و ماناست.
یاد و نام نادره افشاری همیشه زنده و عزیزست و عشقش در دلها ماندگار
و من و ما ( خیلی ها) با جانی ناباور از کوچ او، برای شنیدن خبری و اثری ، هر لحظه در انتظار
ستاره.تهران
(اشرف علیخانی)
نوزده آبان ۱۳۹۳