تک ساختاری(ماین فریم*)، یا ساختار افشان (دیستری بویتت سیستم*)
تاریخگری(**) با هگل به اوج تحول اش میرسد، هم بعنوان دنباله الهیات و هم در حوزه فلسفه. هگل فیلسوف اعلا و جمع بندی کننده تمام سرگذشت بشر بوده است، و عملا با او، تمام بشریت وارد دورانی اساسا دگرگونه میگردد- او همزمان هم آخرین باقیمانده “طبیعت – انسان” نامختار و هم نخستین “جامعه – انسان” مختار میباشد. در حقیقت اندیشه هگلی اوج تحولاتی است که از قرن هفتم میلادی در شانه شرقی (جغرافیایی) جهان تمدن بشر شروع شدند و سپس به شانه غربی (جغرافیایی) همین جهان منتقل شدند، رنسانس را آفریدند و سپس به دنیای جدید صنعت ارتقاء یافتند، میباشد. هگل از شخصیت هایی است که در سرگذشت بشر گذشته یی را می بندند و عمق و دروازه یی روبه آینده را میگشایند. هم در جانب باصطلاح قدسی و هم عرفی (آسمانی و زمینی) در سرگذشت بشر هردو، شاهد جنین شخصیت هایی بوده ایم.
او بعکس تصور خطا، در حقیقت با تاریخگری اش، بزرگترین و غریزی ترین استنادگر به سرگذشت بشر بعنوان تنها منبع هرگونه دانشی نسبت به زندگی بشر میباشد. به این معنی، در واقع بزرگترین و شاید تنها متفکری است که تجربه گرایی را بنیاد هرگونه دانش بشری میداند و عملا بر آن قرار میدهد. این چنین ایدئالیسم برای همیشه از سرگذشت بشر بیرون میرود. علت هم این است که او نفس تجربه بشر را مورد بررسی نقادانه قرار داده است و برای نخستین بار تاریخ را نیز بعنوان نقد گذشته بشر پایه میگذارد. او تسلسل زنجیره یی تداعی گرایانه (زمانی) وقایع سرگذشت انسان را به تسلسل علت و معلولی (منطقی) ارتقاء میدهد.
خود او بینش اش این بود که جهان تحقق اندیشه اوست. درست در همینجا عنواینی که ما بعنوان هگلی راست و چپ میشناسیم شکل میگیرند، و هم مفهوم گفته شاگردش مارکس نیز روشن میشود. در هگل از سوی دیگر، تمام تناقض سرگذشت انسان نیز تظاهر مییابد. تجربه گرایی هگل در تاریخگری اش، از یکسواو را عملا بزرگترین ماتریالیست غریزی میکند، و از سوی دیگر، گفته اش “جهان تحول اندیشه من است”، او را بزرگترین ایدئالیست نیز میکند. اولی در فویرباخ جهتگیری ماتریالیستی سردرگمی را بنا میگذارد که از یکسو راه را برای مارکس باز میکند و گفته مشهورش، و از سوی دیگر، پیشدرآمد لغزش انگلس و مقدمات بروز ایدالیسم پوزیتیویستی در کمنت را فراهم میآورد. دومی، با تکیه به جانبت “اندیشه مطلق”، به همان ایدئالیسم پیشین تداوم بخشیده و تجربه گرایی غریزی نهفته در خود هگل را نیز رها کرده و کمک وبیش در گذشته مستحیل شده و ناپدید میگردد. اولی جمعا هگلی چپ و دومی هگلی راست نام گرفته اند.
با توجه به این موارد، هگل و هگلیسم، در عمل، به جاده یی که هگلی چپ نامیده شده است ختم میشود، و هردو جانب متناقض هگل – تاریخگری بعنوان تجربه گرایی و “جهان تحول اندیشه من است” بعنوان ایدئالیسم – در اشکاال جدیدی بروز مییابند. انقلاب اکتبر از یکسو روی شانه مارکسی در لنین زاده میشود، و از سوی دیگر، اتحاد شوروی، با اختلاط فویرباخی، کمنتی، از مارکس فاصله میگیرد و آنها را در جایگاه هگل قرار میدهد. تحولات اتحاد شوروی، عملا بمفهوم نوعی “بازگشت به ریشه” ( خود هگل) است برای یافتن “لحظه خطا” در حالیکه دستآوردهای اتحاد شوروی – بعنوان شوخی زمانه – حاصل همان چیزیست که “لحظه خطا” نیز مینامیم – ضرورت صنعتی شدن در طی تنها دوبرنامه و صعود از قعر عقب ماندگی و فقر به اوج تعلق به زمانه و ضروریات جدید اش.
چپ که اینهمه مورد رسیدگی و بازخواست و سرزنش و تحقیر، و هم نمونه و انتظار ساختن جهان نو است، بهمین ترتیب فوق شکل گرفته است – روی پر قوی آرمان و آرزوها در جانب خوش بینانه اش، و درگیر ساختن در میان خون و آتش زندگی حقیقی تغییر و تحول بشر مختار در جانب اختلاط واقع گرایانه و بد بینانه اش که در “وانفسای” همان دامنه و گردش تناقض هگلی و اکتبر و اتحاد شوروی، قرار میگیرد. و این امروز در چین و سراسر جهان در جریان است، احزاب و تشکیلات هایی که به این گذشته تکیه دارند و به آن استناد میکنند، و بالاخره از دل آن، پایه گرفته و ساخته شده اند، ورای تمام دامنه تغییر و تحولات، تایید و تکذیب ها، راهنمای بدون قید و شرطی هستند که ضامن تداوم تحول جامعه بشری بسوی افقهای گشوده هم سرمایه داری، و هم صنعت میباشند.
ما نظامهای اجتماعی را نمیتوانیم سرنگون کنیم (باید سپری شوند**)، تنها ساختار اداری- اجرایی را میتوان سرنگون کرد- البته نه در جاده اراده گرایی که تنها در زمانه های بسیار نادر جمعبندی های نقادانه سرگذشت انسان احتمال آرمانی و هم حقیقی تحقق پیدا میکنند. اراده گرایی تنها در مرحله بسیج وحدت بخش بهر چیزی دست مییازد واز همه چیز تنها “اندیشه مطلق” میسازد، که پل بی پایه گذشته را به آینده هنوز بی پایه متصل نگهدارد- اما کار اصلی ساختن آینده است و فراموشی پل، چون سطح افقی باقیمانده تنها پیاده رو متحرکی است که آینده بر آن بنا خواهد گرفت.
و اما سهم ایران از این گفتگو چیست.
ایران بالاخره در مرحله پایانی ساختن “دولت” (استیت) از دل ضروریات مااندگاری اش که در صورت “حکومت” (گاورنمنت) از گذشته سرچشمه گرفته و میآید، قرار گرفته است – تثبیت شانه راست “مانیفست”، و آماده شدن برای تحولات بعدی اش.
در این مرحله بسیار حساس نقد گذشته و تولید تاریخ، چپ فوق در تجربه ایران اگر هم عامل تعیین کننده اصلی نباشد، اما حداقل باید حضورش در تجربه زندگی اجتماعی و سیاسی، و البته فرهنگی در تداوم جایگاه قطعی اش در تجربه آرمان و آرزوها، و آوردن و استقرار دنیای جدید به ایران در قرن بیستم میلادی، مشخص و معین بروز داشته باشد. در غیر این صورت، این “دولت” (استیت) در حال شکلگیری پایانی، خصوصیات ضرور برای پیشرفت و ورود به آینده را پیدا نخواهد کرد – چه در سمت دموکراسی، و چه در سمت عدالت اجتماعی. به این معنی “چپ” هم یک مفهوم وسیع دارد که شاید شامل تمام آنهایی است که این تحول را همراهی خواهند کرد، و هم یک مفهوم مشخص و معین که بنیادا تنها حامل رهبری، برنامه ریزی، و مدیریت و اداره ایست که تجربیات گذشته جهان و امروز در کشورچین و جهان ما را پشتوانه و راهنما و پشتیبان خود دارد.
اگر کمی گفتگو را بشتابیم، در حقیقت، تمام مفاهیم مولود پس از رنسانس، با شروع از دانته و ماکیاوللی تا هگل و مارکس و لنین، با گذار از متفکرین انگلیسی و فرانسوی پایه گذاران سرمایه داری و صنعت در شکل کنونی اش، در حال دگرگونی بنیادی و ماندگار قرار گرفته اند. شاید این وضعیت است که این بحث “چپ” را اینقدر سردر گم کرده باشد- در جهان و هم ایران- و اختلافات بیشتر گرایش به بهانه جویی دارند تا استناد به وقایع چند قرن اخیر جهان و هم ایران و روند حقیقی ساختن سرنوشت بشر و جهان اش.
در واقع اگر به تجزیه آنچه در قرن پیشین نام سوسیال دموکراسی بخود گرفت، توجه کنیم، و از کاربرد عقل نقادانه پس از وقوع امروز برای بررسی وقایع دوران در حال شکلگیری “هنوز ناشناخته و ناموجود”، نیز پرهیز کنیم، و تحولات را در چارچوب زمانه ها یشان ببینیم، این تجزیه سوسیال دموکراسی که براساس انحراف و حتا خیانت در زبان مناسبت زمانه شکلگرفته بود- زمان شکستن دیوار مقاومت نظام های کهنه و گشودن افق آینده- امروزه از یکسو، قابل تشخیص و ادراک در سه گروه یا مرتبه میباشد، رهبری، برنامه ریزی، مدیریت و اجرا، و از سوی دیگر، در سویه های اعتقادی- عقیدتی نظریه پردازانه، و ضروریات سیاسی تنوع تحولات و تناقضات تصمیم گیریها و تناسب قوای در حال تغییر و دگرگونی، بوده اند.
همیشه تحولات بزرگ پس از وقوع، و در مرحله ادراکی نظریه پردازانه، با درگیری بین چه قانئنمندی عام بوده و خواهد بود، و چه مناسبتهای زمانه (هنگام وقوع) – دعوای شناخته شده بین “بودن” و “شدن” – همراه بوده است.
شاید “ذات” سرگذشت و سرنوشت انسان این بوده و باشد.- عدم بین این دو، ریشه ترس و حتا درگیریها بوده است- تناقضات در بود و نبود، و چگونگی اینها در افراد و گروهها در حوزه تداعی گرایی روزمره، و در طبقات در حوزه علت و معلول ها، بروز یافته اند.
Main Fameتک ساختاری (*)
Distributed System ساختارافشان (*)
———————————————————————————————————————————
his·to·ry (**)
\ˈhis-t(ə-)rē\
noun
- ۱ : tale, story
- ۲ a : a chronological record of significant events (as affecting a nation or institution) often including an explanation of their causes
b : a treatise presenting systematically related natural phenomena
c : an account of a patient’s medical background
d : an established record <a prisoner with a history of violence> - ۳ : a branch of knowledge that records and explains past events<medieval history>
- ۴ a : events that form the subject matter of a history
b : events of the past
c : one that is finished or done for<the winning streak was history><you’re history>
d : previous treatment, handling, or experience (as of a metal)
Other forms: plural his·to·ries
Examples
- a history of the American civil rights movement during the 1960s
- we heard the whole history of her illness in excruciating detail
- history has many lessons to teach us, if only we would listen
Origin: Middle English histoire ,historie, from Anglo-French estoire ,histoire, from Latin historia, from Greek, inquiry, history, from histōr, istōr knowing, learned; akin to Greek eidenai to know — more at wit.
First use: 14th century
Synonyms: annals, chronicle, record
History
[۱۳۵۰–۱۴۰۰; ME historie < L historia < Gk histora learning or knowing by inquiry, history; deriv. of hstr one who knows or sees (akin to WIT, VIDEO, VEDA)
سپری شدن از دهخدا
سپریپازند «سپور» (کامل) و «سپوری» = پهلوی «سپوریک» (تمام)، پهلوی «سپور» ، (تمام) «سپورکیه» (کمال، تمامی)، ارمنی «سپر» (پایان) کلمه سپری فارسی = پهلوی «سپریک»، پهلوی «سپور» = پارسی باستان «سپرنه» ، ارمنی «سپر» . (حاشیه برهان قاطع چ معین) آخر و تمام و انتها. بسر رسیدن و تمام شدن و به آخر رسیدن. (برهان) (آنندراج) تمام شده. (صحاح الفرس) تمام و آخر. (جهانگیری) آخرشده و بسررسیده. (غیاث) تمام شدن. بسررسیدن و بسر رسیده. (شرفنامه).۱پایمال و ناچیز. (برهان) (آنندراج).۲طی کرده شده. (غیاث).۳کامل و تمام و درست. (ناظم الاطباء).۴(اِ) تیر تخمار، و آن تیری باشد که به جای پیکان چوب پهنی با استخوان یا آهن پهنی نصب کنند. (برهان) (آنندراج) تیری مشهور که بجای پیکان سندان دارد. (شرفنامه منیری).۵گیاهی که نمو تخم آن به انجام رسیده باشد. (ناظم الاطباء)
o·ver·come (ÅvÃr kumÆ), v., -came, -come, -com·ing.
–v.t.
۱. to get the better of in a struggle or conflict; conquer; defeat: to overcome the enemy.
۲. to prevail over (opposition, a debility, temptations, etc.); surmount: to overcome one’s weaknesses.
۳. to overpower or overwhelm in body or mind, as does liquor, a drug, exertion, or emotion: I was overcome with grief.
۴. Archaic. to overspread or overrun.
–v.i.
۵. to gain the victory; win; conquer: a plan to overcome by any means possible.
[bef. 900; ME; OE ofercuman. See OVER-, COME]
—oÅver·comÆer, n.
—Syn. 1. vanquish. See defeat.
‘superare’ found in these entries
In the Italian description:
aggirare – cavalcare – cavarsela – coprire – distanziare – doppiare –eccedere – emulare – giocare – passare – passerella – penare – prevaricare– saltare – sbloccare – scadere – scavalcare – schiacciare – sdoganare –sormontare – sorpassare – superato – vincere
Inglese:
better – carry – cope – get over – last through – leave behind – move past –outclass – outstrip – rush – surmount – top – upstage – weather – over –overcome – overreach – stand up under sth – outrun – overpass –overshadow – ace – beat out – best – break – breeze – bridge over – carry through – clear – coast – come to grips with – cut across – cut the mustard –exceed – get – get past – get through – glide through sth – go one better –go past – go too far – hurdle – leap – live through it – negotiate – not pass –outbalance – outbid – outcompete – outdo
superare‹su·pe·rà·re›v.tr. (sùpero, ecc.)
- Oltrepassare:
le cime degli alberi superano il tetto della villa
la distanza supera i venti chilometri
supera tutti i suoi compagni in altezza di almeno dieci centimetri
il fiume ha superato il livello di guardia di un metro. - Andare oltre:
superò la piazza
s. il traguardo
s. un fossato Sorpassare:
s. un camion in curva fig. Eccedere:
le tue richieste superano le mie disponibilità economicheS. le aspettative (o le previsioni), risultare più positivo di ciò che si attendeva. - fig. Possedere qualità in misura maggiore:
s. qcn. in ingegno
quella ragazza supera tutte per fig. Affrontare positivamente:
s. un esame
s. una malattia.
‘superare’ also found in these entries:
acrobazia – aggirare – ammazzare – aspettativa – asticella – bandolo –battere – bere – bucare – carica – cavare – classificare – confortare –corporativismo – destreggiarsi – dislivello – distanziare – eccedere –eclissare – emulare – emulazione – esagerare – espediente – funicolare –fuoristrada – ghiaccio – gincana – in – indietro – ingozzare – invalicabile –irresistibile – jeep – oltrepassare – oscurare – partito – passare – perforare –qualificazione – recupero – ridotto – risalire – saltare – sbarramento –sbloccare – scadere – scala – scalata – scapolare – sconfiggere