فرخ نگهدار سالیان زیادیست کە خود را بە عنوان یک رفورمیست هم در مبانی تیوری و هم در مبانی عملی آن بە جامعە شناساندە است. او سعی کردە است کە این مبانی را نە تنها بە حال و آیندە، بلکە بە گذشتە نیز تسری دهد، و بدین وسیلە بار دیگر گذشتە خود و تاریخ کشورش را از این زاویە مورد بازخوانی قرار دهد.
آنچە در تفکرات فرخ نگهدار قابل توجە است همانا دید و روش آرام، متین و انسانی اوست کە در تفاسیرش خود را جلوە گر می سازند. او بر اساس یک دید کانتی بە وجود خرد در همە انسانها، فارغ از تعلقات طبقاتی، فکری، حزبی و ملیتیشان معتقد است و بنابراین بەخود اجازە می دهد کە در جانی ترین انسانها هم با تعقیب این خرد (هرچند گاە ناچیز) بدنبال امکان تغییر بگردد. همچنین فرخ دیرگاهیست کە عملا از این تفکر فاصلە گرفتە است کە عمل انسانها و جریانات سیاسی را تنها براساس تعلق طبقاتی، سیاسی و یا حکومتیشان تحلیل و ارزیابی کند. بە عنوان مثال رقیب یا دشمن سیاسی را همیشە بد بپندارد و همیشە هرنوع عمل وی را منفی ارزیابی کند، و در مقابل، خود و جریان متعلق بە خود را همیشە خوب و مثبت ارزیابی کند. فرخ از دیدگاە مرسوم سیاە ـ سفید کە در فرهنگ ما تاریخ طولانی دارد بریدە است، و این امر او را بە سرزمین رنگهای متفاوت پرتاب کردەاست. هم چنین فرخ بە نظر من بە یک پراگماتیست سیاسی تبدیل شدە است کە با حفظ مبانی فکری خودش، در هر مرحلە ای، تغییرا ت امکان پذیر را تعقیب می کند. او بنابر سرشت اصلاح طلبانە ویژە خود چە شرایط بدتر شود چە خوبتر، بدنبال حداقلهای تغییر و تحرک در همان کادر موجود است، حداقلهایی کە می توانند فضاهای فراختری را در آیندە بگشایند، و یا نگشایند.
اما فرخ از دو زاویە عینی و ذهنی مشکلاتی را در چهارچوب این تفکر و روش نوین خود دارد کە بیشتر ریشە در میراث دارد. از لحاظ عینی او متعلق بە نسل رادیکالهای مارکسیست ـ لنینیست بودە است، رادیکالهایی کە او یکی از رهبرانشان بود، و نیز هم اکنون اودر خارج از کشور در میان طیفی از اپوزیسیون زندگی می کند کە رابطە و گذشتە ای خونین با جمهوری اسلامی دارند. جریا نا ت یا افرادی کە با کل نظریە اصلاح طلبی فاصلە دارند، نمی توانند این تغییر را بر فرخ ببخشایند و او را همچنان از جنس خود بدانند.
علاوە بر آن، سابقە رابطە خونین جمهوری اسلامی با این طیف از اپوزیسیون نیز بە سنتی تبدیل شدە، کە جای بخششی برای افرادی از این طیف کە نگاە، دیگری نسبت بە تحولات سیاسی و اجتماعی پیدا می کنند در میان همرزمان پیشینشان باقی نمی گذارد.
اگرچە انتخاب اخیر فرخ نیز در سنین بالاتر و با استفادە از تجارب بیشتر صورت گرفتە است، اما این، اصل میراث بازماندە از یک چریک مارکسیست ـ لنینیست را نمی تواند برای همیشە از کارنامە وی بزداید، چیزی کە فرخ بسیار درصدد آن است. یعنی تسری دادن دیدگاە اصلاح طلبانە اش بە گذشتە (کە در نامە وی بە خامنەای) مشخص است، نمی تواند بار این گذشتە را از روی دوش وی بردارد. و همین منشا امکان تعرض بە وی در صحنە سیاسی را فراهم ساختە است. فرارویید ن از یک چریک بە یک اصلاح طلب افراطی، می تواند بە علت افراط در آن مشکلی بزرگ بیا فریند. پدیدە ای کە فرخ باید با احتیاط بیشتری در مورد آن اندیشە کند. گریز از این میراثهای ذهنی و عینی برای فردی کە هنوز این میراثها را کم و بیش با خود و در میان اطرافیانش مشاهدە می کند بسیار دشوار است. برای فردی کە دیرگاهیست از رادیکالیسم افراطی در کلام بریدە است و دیگران را متهم بە خطای محض و خود را حق بە جانبدار مطلق فرض نمی کند، چقدر دشوار است زبان مشترک را پیداکردن با کسانی کە هنوز در این فرهنگ سیر و سیاحت می کنند و راحت دیگران را در باتلاق فرورفتن و خود را در بر روی قلە کوە فرض می کنند! کسانی کە نصیحت را خطا می انگارند و آن را در اعماق ضمیر خود خیانت فرض می کنند. مگر در کجای این استدلال خطا وجود دارد کە کسی را از راە کلام بە افکار خود فرابخوانید؟ مگر نصیحت بە معنای درغلطیدن بە افکار طرف متقابل است، یا فراخواندن طرف مقابل بە مواضع خود است؟ مگر بخشی از سوسیالیستهای تخیلی در قدیم این کار را نمی کردند؟ مگر نصیحت سوسیالیستهای تخیلی (آنگونە کە مارکس آنها را می نامید) بە منزلە دشمنی آنان با منافع طبقە کارگر بود؟ مگر مرزبندی کمونیستها با آنها بر اساس خدمت آنان بە منافع استثمارگران بود، یا این مرزبندی بر اساس نوع مبارزە آنان بود؟ مگر سوسیالیستهای تخیلی با نصیحت کردن استثمارگران خود بە جبهە استثمارگران گرویدند؟
یکی از جلوەهای تفکر رادیکالیسم خام این است کە عصبی، خشن و احساسی است و عناصر تساهل و مدارا را کە از ارکان مدرنیتە است در خود نهادینە نکردە ا ست. رادیکالیسم خام برخلاف ادعاهایش انسان را در خدمت افکارش می خواهد و نە افکارش را در خدمت انسان. اگر اینگونە نبود لااقل در روش و کلام بسی افتادە تر عمل می کرد و این همە بە خود مغرور نمی بود.
در پایان باید بگویم کە سازمان اکثریت یک سازمان تحولگرا است. این بدان معنی است کە این موضع، هم در خود عناصر اصلاح طلبی را دارد و هم عناصر رادیکالیسم را. بنابراین از این منظر، عقاید اصلاح طلبی و یا افراد اصلاح طلب هم می توانند در این سازمان خود را بیابند، و بنابراین فرخ هم می تواند تا خود بخواهد عضو این سازمان باشد. اما ایرادی کە بر فرخ وارد است این است کە بە عنوان یک عضو سازمانی در انتشار مواضع شخصی خودش بە عنوان یک فرد کە تعلق سازمانی هم دارد، بە سازمانش مراجعە نمی کند. بی گمان این مراجعە و همیاری باعث می شد و می شود کە دقت بیشتری در مواضع و نوع ارائە آن ملاحظە کند.