جامعه عراق که در زمان صدام حسین یک جامعه بحران زده بود، اکنون پس از فروپاشى این رژیم از طریق دخالت خارجى به مراتب با بحرانهاى جدیترى روبرو شده است. اگر در زمان صدام این بحران در وجود یک سیستم دیکتاتورى فاشیستى و افروختن جنگهاى مداوم با همسایگان تبارز مییافت، امروز این بحران در نتیجه حضور خارجى و روند پولاریزاسیونى است که کل این جامعه را فرا گرفته است، و نتیجه آن فروریزش همبستگى ملى و چند پارگى قطعى کشور بر اساس هویتهاى قومى و مذهبى است. در این روند دشوار و تراژدیک آنچه که در چند هفته اخیر بطور بارز خود را نشان داده است، قطعى شدن جنگى است که به اسم جنگ داخلى مابین فرقههاى مذهبى شیعى و سنى مشهور شده است، که نتیجه آن کشتار وحشتناک مردم بیگناه به دست باندهاى مسلحى است که از پاکسازیهاى مذهبى هیچ ابائى ندارند.
اکنون کار را به جائى رسیده است که نه تنها از هیچ نوع وحدتى سخنى باقى نمانده است، بلکه آنچه بیش از همه واضح است تبارز قطعى هویتهاى قومى و مذهبى است. اکنون بهویژه میان فرقههاى مذهبى آنچه باقى مانده است نه ایجاد سیستم سیاسى دولتى بر اساس تقسیم قدرت به شیوهاى دمکراتیک و غیر متمرکز، بلکه بر اساس تفوق یافتن یکى بر دیگرى بر اساس کشتارهاى بیرحمانه است. یعنى دقیق همان کارى که صدام کرد. که البته این بار به علت حضور نیروى خارجى که اجازه تفوق نهائى یکى بر دیگرى را نمیدهد، این روند به جاى قطعى شدن نهائى خود به جنگى بیرحمانه، خونین و مداوم تبدیل شده است. اکنون دیگر سخن از سیستم فدرالى، دمکراتیک و پارلمانى به شوخیاى تبدیل شده است که فقط خوشبینترین افراد و یا سردمدارانى مثل بوش از آن سخن به میان میآورند.
اما آیا علت چنین جوى را تنها آنگونه که بعضیها مطرح میکنند تنها میتوان با علت وجودى بیش از سى سال حاکمیت بعثى توجیه کرد، و یا علل دیگرى هم درکارند که به مانند همان سیستم بعثى نقش مهم خود را در وجود وضع موجود بازى میکنند؟ به عنوان نمونه آیا درک پولاریستى از دمکراسى، برجستگى قطعى هویتهاى قومى و مذهبى، میداندارى ایدهئولوژى مذهبى، تصورات ارتجاعى راجع به آزادیهاى فردى و اجتماعى، عقبنشینى بیشتر زنان از صحنههاى اجتماعى و سرانجام خود نقش عامل خارجى در تشدید تناقضات قومى و مذهبى را واقعا نباید در نظر گرفت؟ آیا دیگر وقت آن فرا نرسیده است که از ارجاع به گذشته در سطح بالائى پرهیز کرد و به علل کنونى بیشتر پرداخت و درد را در آنجا جست؟
حالا وضع را به جائى رسیده است که جماعتى را بر این عقیده است که حفظ یکپارچگى عراق و هماهنگى میان نیروهاى مختلف و اصلى آن غیر ممکن مینماید. بسیارى از تجزیه این کشور و یا از یک سیستم کنفدرالى (و نه فدرالى) سخن به میان میآورند. اما آیا تجزیه این کشور واقعا امکان پذیر است؟ تجزیه این کشور نه در برنامه کشورهاى اشغالگر عراق است و نه جامعه جهانى و کشورهاى منطقه اجازه آن را میدهند، و نیز از لحاظ داخلى نه نیروهاى اصلى صحنه سیاسى کشور خواهان آن هستند و نه اساسا طرح و مرز مشخصى براى این تجزیه وجود دارد. به عنوان نمونه در بغداد که جزو منطقه به اصطلاح سنىنشین است، در سطح وسیعى محلات شیعىنشین وجود دارند (حالا از احتمال خطرناک تقسیم بغداد به دو منطقه سنى و شیعى نشین سخن گفته میشود) و نیز در مناطق جنوبى کردستان عراق، مناطق مختلفى وجود دارند که تعیین مرز قطعى را در شرایط فعلى بسیار دشوار میکند. وضع طورى است که حتى بازگشت به فاکتورهاى تاریخى و یا رایگیرى در این مناطق نه تنها نمیتواند راهگشاى کار باشد، بلکه وضع را پیچیدهتر میکند.
در مجموع میتوان گفت که در شرایط فعلى نه امکان همزیستى مسالمتآمیز قومیتها و مذاهب مختلف در عراق کنونى در فرم یک دولت واحد وجود دارد، و نه تجزیه و تبدیل آن به مناطق گوناگون. آنچه وجود دارد ادامه جنگ و فضاى بدبینیاى است که کل این جامعه را در بر گرفته است و کماکان این کشور را در گرداب فاجعهاى مستمر و ظاهرا بدون فرجام فرو برده است.
۲۸ تیر ۱۳۸۵