کاوه شیرزاد سخنگوى حزب دمکرات ایران
اکبر گنجى در مانیفیست سوم خود به نقل از آبراهام مزلو روانشناس برجسته سالهاى ١۹۷٠ تا ١۹٠٨ سلسله مراتب نیازهاى انسان را بترتیب شامل هفت مرحله زیر نام مى برد:
١ ) نیازهاى جسمانى یا فیزیولوژیک ( غذا، آب، هوا، خواب، رابطه جنسى )
٢ ) نیازهاى ایمنى ( امنیت، ثبات، حمایت، نظم و رهایى از ترس و اضطراب )
٣ ) نیازهاى محبت و احساس تعلق ( به دیگران پیوستند، پذیرفته شدن، تعلق داشتن )
۴ ) نیازهاى عزت نفس ( اجرا و دستیابى، نشان دادن کفایت در کارها، مورد تایید و شناخت دیگران واقع شدن )
۵ ) نیازهاى شناختى ( دانستن، فهمیدن و کاویدن )
۶ ) نیازهاى ذوقى ( تقارن، نظم و زیبایى )
۷ ) نیاز به خود شکوفایى ( رسیدن به تحقق نفس و شکوفا ساختن توانایى بالقوه )
حال سوال اینست که براستى چه بلایى بر سر این نیازها در یک نظام ایدولوژیک مانند جمهورى اسلامى یا قالب حکومتهاى خاورمیانه اى خواهد آمد؟
قبل از پاسخ به این سوال لازم است اشاره کنم در این نوشتار قصد ندارم سرکوب بسیارى از نیازهاى انسان را در یک نظام ایدولوژیک خصوصا از نوع مذهبى آن به نمایش بگذارم بلکه هدف آنست که به یکى از اساسى ترین پایه هاى فکرى چنین نظام هایى یعنى ” زیبایى ستیزى و رفاه گریزى ” اشاره کنم که شالوده اصلى تروریسم، خشونت و عقب ماندگى در چنین جوامعى است.
واقعیت اینست که بینش حاکم بر چنین نظامهایى از جمله جمهورى اسلامى و بسیارى از مذهبیون خاورمیانه اى بر مبنى زیر پاگذارى نیازهاى ذوقى انسان، به ستیزه جویى با نظم، شادى، زیبایى و رفاه پرداخته و در یک خود فریبى آشکار نظم، شادى، زیبایى و رفاه را از مظاهر به انحراف کشیده شدن انسانها و به گناه کشیده شدن آنها مى دانند.
جلوگیرى از رقص ( حرکات موزون )، آواز، موسیقى، جشن و شادى، اعمال محدودیت در پوشش ( حجاب ) یا تشویق به پوششهاى به اصطلاح سنگین ( ریش گذاشتن، ساده پوشى، مد ستیزى « تنوع خواهى » لباس آستین بلند پوشیدن و. . . ) و ترویج خشک احساسى ( نخندیدن یا آرام خندیدن، تو روى کسى مستقیم نگاه نکردن، نشان ندادن احساسات طبیعى و واقعى و. . . ) را مى توان تنها گوشه اى از این مبارزه آنان بر علیه زیبایى، نظم، شادى و رفاه نام برد.
در واقع چنین ایده ها و چنین بینشهایى با فرض فرومایگى و پستى انسانهاى ” گویا بى اراده و سست اندیش ” که هر آن ممکن است به گناه و فساد کشیده شوند یا از اصالت انسانى خود دور شوند به قیام علیه زیبایى، نظم، رفاه و آسایش پرداخته و به توجیح زندگى سخت و دشوار، تحت عنوان سادگى و نجابت ( خشک احساسى ) مى پردازند تا مردم را بجاى رهاندن از فقر، بیچارگى و زشتى ها؛ به آنها خوى داده تا آنها بهتر و راحتر چنین شرایطى را تحمل کنند، گویا بجاى حل ناملایمات، چگونگى کنار آمدن با آن را توصیعه مى کنند.
براستى چنین ایده هایى تئوریزه شده براى مردم بدبخت و بیچاره ایى هستند که در دستیابى به نیازهاى خود چنان سرخورده و مایوس شده اند که خواهان پشت پا زدن به تمام این نیازها هستند، بنابراین چنین ایده ها و تصوراتى به جایى مى روند که چنین باشد و اگر چنین نبود چنین شود. استبداد پذیرى، آسایش گریزى، بدبختى طلبى، ستیزه جویى، مرفه ستیزى و تروریسم ( مرگ طلبى ) تماما از مظاهر چنین بیشنها و ایده هایى است که بر ملتهاى خاورمیانه اى حاکم شده تا آنها در یک دور باطل زیبایى ستیزى و فقر و بدبختى فرو رفته تا ترس، اضطراب، نگرانى، بى حمایتى و نا امنى به قستى از زندگى آنان بدل گردد.