پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تفکری جلوه کرد که می گفت سیستم سرمایه داری غرب و همزادش دموکراسی پارلمانی غربی، بازی را برده اند و ما به پایان تاریخ رسیده ایم. |
درست است که ماهیت “خود درمانی” دموکراسی غربی موفق شده این سیستم را در مقاطع گوناگون نجات بدهد. من اعجاز دموکراسی در خود درمانی را انکار نمی کنم، ولی نمی دانم تا کجا و تا چه زمانی موفق خواهد بود. فکر می کنم با ادامه بحرانی که در غرب شروع شده ممکن است که این سیستم با شکست روبرو شود، و یا بهتر است بگویم درمانی که برای چالشهای عمده موثر باشد آنقدر ریشه ای خواهد بود که باید نام تازه ای برای سیستم درمان شده انتخاب کرد. فکر می کنم رژیم سرمایه داری کنونی و همزادش دموکراسی پارلمانی غربی با چالشهای جدی ای روبرو هستند، و راه حلهای خاص خود را خواهند داشت. نام این سیستم چه خواهد بود؟ شاید بعضی جنبه های آن سرمایه داری باشند، و بعضی دیگر سوسیالیستی.
در این نوشته کوتاه به وقایع اخیر در امریکا اشاره می کنم، و سپس به چین اشاره می کنم. اینجا سیستمی است که از نظر اقتصادی کاملا سرمایه داری است، ولی فاقد ظرفیت خود درمانی سرمایه داریهای غربی.
انتخابات آمریکا و مطرح شدن ترامپ به عنوان کاندید ریاست جمهوری، نماینده نفوذ گفتمان غالب برحزب جمهوریخواه می باشد. این گفتمان، که خود برگرفته از انباشت هرچه بیشتر پول و قدرت در دست سرمایه مالی است، میگوید که باید دست سرمایهداری را هرچه بیشتر باز گذاشت تا سودآور تر شود. هر گونه محدودیت دولتی، هرگونه امتیاز به کارگران و حقوق بگیران، هر گونه کنترل بر عملکرد غول های سرمایهداری ممنوع است. حتی مسائلی مانند محیط زیست هم جزو مسائل ایدئولوژیک به شمار می روند، چون ممکن است دست سرمایهداری را محدود کنند. نتیجه این شده که سطح زندگی و درآمد حقوق بگیران (یا بقول امریکایی ها طبقه متوسط) پایین تر و وضع آنان بدتر شده است. حالا ترامپ، که یک پوپولیست تمام عیار است، بازی را به هم ریخته و توانسته طرفداران بسیاری در میان این قشر به دست آورد. شگرد او هم همان شگرد قدیمی نژاد پرستی، بیگانه ستیزی وجنگ طلبی است. با توجه به موقعیت کنونی، احتمال پیروزی دانالد ترامپ را نمی توان منکر شد. این موضوع، ضعف جدی دموکراسی لیبرال پارلمانی را بر ملا می کند. حتی تصور اینکه آدمی با افکار ترامپ اهرم قدرت را در امریکا بدست بگیرد تصوری ترسناک است.
این یک بحران ساختاری در قلب سرمایه داری آمریکائی است. ایدئولوژی حزب جمهوریخواه و عملکرد سرمایهداری مالی و روابط تولید غالب در آمریکا عمیقا به هم گره خورده اند. مشکل است بتوان پیش بینی کرد که چگونه میتوان از این بحران خارج شد. مبارزه انتخاباتی ساندرز و شور و شوق هواداران او تنها نمونه مثبتی است که در حاشیه دایره تنگ قدرتمندان ابراز وجود کرده است. بخشی از تحولات جدی دنیا به خاطر امکانات عصر اطلاعات بدست آمده اند (نوعی از مقابله بانکها با اینترنت) بدین عبارت در صحنه سیاسی امریکا، جرقه ای از امید دیده میشود که میتواند در آینده تبدیل به جریان جدی سیاسی و اجتماعی شود.
در همین حال بحرانهای اقتصادی در اروپای غربی، ژاپن و امریکای شمالی به اشکال گوناگون ادامه دارند. آخرین بحران اقتصادی با کمک برنامه “تسهیل نقدینگی” مهار شد (منظور ریختن صدها میلیارد دلار پول تازه توسط بانکهای مرکزی در بازار محلی است)، به این ترتیب بحران حل نشده بلکه با قرض گرفتن از آینده، به تاخیر افتاده است.
علاوه بر سرمایه داری متعارف غربی ما شاهد سرمایه داری چینی هستیم. رشد اقتصادی چین در قالبی از سرمایه داری (مخصوص وتقریبا منحصر به چین) است که بسیاری از شاخص های مهم سرمایهداری غربی در آن وجود ندارند. مهم ترین آن هم آزادی سیاسی و حکومت قانون است. آزادی سیاسی و حکومت قانون در سرمایهداری پیشرفته فرصت حل خشونت پرهیز مشکلات را فراهم می آورند. آزادی نسبی سیاسی و حکومت قانون (علیرغم ضعفهایشان) این شانس را فراهم می آورند که در حین پرهیز نسبی از خشونت، یکی از طرفین دعوا برنده شود و سکان قدرت را به دست بگیرد. بدون این مکانیسم ها مشکل است تصور کرد بحران های اقتصادی و اجتماعی به خشونت و تخریب نیانجامند. در چین، این خشونت و تخریب می تواند جنبه خارجی پیدا کند. تمام جنگهای مخرب قرن بیستم بین قدرت های بزرگ ریشه در همین انعطاف ناپذیری و جوابگو نبودن قدرت های سیاسی غالب (در حداقل یکی از طرف های جنگ) داشته اند.
آیا بحران اقتصادی کشورهای پیشرفته سرمایه داری با قدرت بیشتری سر بلند می کند؟ آیا بحران یونان تنها به همان کشور محدود می شود، و یا به دیگر کشورهای مشابه (مخصوصا اسپانیا، پرتقال، ایرلند و ایتالیا) سرایت می کند؟
روشن است که سیستم سرمایه داری حاوی بحرانهای عمیقی است که از درون خودش سر بلند می کنند. تفاوت قضیه این است که در سیستم امریکائی احتمالا نوعی تحول را باید ممکن دید، ولی در مورد سیستم چینی نمیتوانیم چنین خوشبینی داشته باشیم. در همین حال، مسلم است که بشریت نمی تواند به ادامه حاکمیت بازار سرمایه داری با مشخصات کنونی تن در دهد. شاید در آینده، مجموعه مدونی سر بلند کند وجایگزین موفقی برای سرمایه داری باشد و بتواند جای سوسیالیسم قرون نوزدهم و بیستم را بگیرد .
فروپاشی “سوسیالیسم واقعا موجود” تنها گزینه واقعا موجود را حذف کرده است. این سوسیالیسم بر مبنای قدرت سیاسی انحصاری و متمرکز در یک حزب و تصرف ابزار تولید در اختیار دولت بنا شده بود. آزمایش عظیمی که هفتاد سال طول کشید، ولی دست آخر نتوانست درمقابل فشارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دنیای قرن بیستم دوام بیاورد.
دنیای پیش روی ما با سئوالات خطیری روبروست که هر کدام به نوبه خود می توانند برای میلیونها (و شاید بیلیونها) انسان سرنوشت ساز باشند. تاریخ چند هزار ساله تمدن نشان می دهد که برای همه این مشکلات، راه حلهای عملی – شدنی – پیدا خواهیم کرد. تئوریهای مارکسیسم، تنها پس از تحلیل شرایط قرن نوزدهم شکل گرفتند. امروزه نیز ما نیازمند گفتمانهای نوینی هستیم که بتوانند راه حل خاص مشکلات امروزی را بدهند. فکر می کنم بشریت در قرن بیست و یکم لااقل با این چهار چالش اصلی رو بروست و برای آنها چاره می جوید:
دموکراسی: دموکراسی آنچنان وسیعی که برابری حقوق زن و مرد، برابری نژادی، آزادی کامل تفکر و مرام را در بر بگیرد.
عدالت اجتماعی: این آرزوی دیرینه بشریت که قدمت آن به قبل از تاریخ برمی گردد و می توان با “ارزشهای سوسیالیستی” آنها را تعریف کرد.
صلح بین المللی: خاورمیانه در آتش جنگ گرفتار است ولی جنگهای بیشتر در افریقا و اروپا هم در جریانند و خطر جنگ در کرانه های دریای جنوبی چین را نمی توان نادیده گرفت. یکی از خشنترین و فاجعه بارترین این جنگها، جنگ مذهبی است که مسلمان را در مقابل یهودی و مسیحی قرار می دهد و یا سنی ها را در مقابل شیعیان. این جنگها عمدتا در شرایط فقدان ایده ئولوژیهای سکولار مخصوصا در خاورمیانه، افریقا و آسیای میانه می توانند باعث فجایعی سنگین شوند. با توجه به فجایع جنگهای جاری و احتمالی آتی، ضرورت صلح هر روزه بیشتر احساس می شود.
در همین حال سرمایه داری هر روزه “جهانی” تر می شود وزمینه های تنش و اصطکاک وسیعتر می شوند. نیازمند قاعده و قانون قدرتمند و معتبری هستیم که بتواند صلح جهانی را تامین کند.احتمالا سازمان ملل متحد با قوانین و امکانات بیشتر و رسالتی قبول شده در سطح بین المللی، می تواند این نقش را بازی کند.
محیط زیست: همراه رشد سریع صنعتی در سرتاسر جهان ابعاد فشار بشر ساخته بر کره زمین وسیعتر می شوند. بحث بر سر اینکه آیا افزایش گرما تماما بشر ساخته است یا عمدتا به سیکلهای کهکشانی مربوط است ادامه می یابند ولی نقش فعالیتهای صنعتی در افزایش گرما غیر قابل انکار است. ما می توانیم و باید برای حفظ محیط زیست و سلامت کلیه انواع زندگی در کره زمین برنامه بریزیم. بشریت آگاه است که می باید ارثیه سالمتری را به نسلهای بعدی تحویل دهیم.
پیشرفتهائی در همه این زمینه ها بدست آمده اند و ادامه می یابند. شاید راه حل این مسائل در یک قالب واحد نگنجند و نتوانیم راه حل شسته رفته ای بیابیم که همه آنها را در بر بگیرد. فکر می کنم انتظار یک طرح کامل و همه جانبه در مقطع کنونی انتظاری غیر واقعی باشد.
توضیح:
ـ تازه این مطلب را تمام کرده بودم که نتایج رفراندوم انگلیس روشن شدند. این تذکر کوتاه را لازم می بینم که حتی مردم انگلستان با آنهمه تجارب شرکت در دموکراسی اینچنین اشتباه می کنند. وقتی که مشکلات سیاسی و اقتصادی تلنبار می شوند افکار عقب مانده فرصت رشد می یابند. هر مردمی می توانند اشتباه کنند. لزوما اکثریت مردم حرف درست را نمی زنند.