گزارشگر: بیژن اقدسی
روز شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۲ برابر با ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۳ میلادی و بیست و پنج سال پس از فاجعۀ ملی کشتار زندانیان سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی مراسم یادمان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) در بزرگداشت قربانیان این کشتار در شهر برلین، پایتخت آلمان برگزار شد.
سالهای بسیاری است که سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) این مراسم بزرگداشت را در برلین برگزار میکند.
در آستانۀ ورود به تالار برگزاری مراسم یادمان بومی هنرمندانه از خاوران ایستاده بود که نام جانباختگان بر آن نقش بسته بود. در پای این نقاشی گلهایی به رسم یادبود ریخته بود.
آذینبخش صحنۀ مراسم یادمان تنها جورچین هنرمندانهای بود از عکسهای بخشی از قربانیان کشتار ۶۷. بر روی صحنه تابلوی عکس رفیق امیرحسین مجیدی، یکی از جانباختگان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) در فاجعۀ ملی کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ قرار داشت و دسته گلی به یاد همۀ قربانیان.
گردانندۀ یادمان امسال خانم ترانۀ آبروش بود که با خواندن سخن آغازین و اعلام سکوت به یاد جانباختگان کشتار ۱۳۶۷ مراسم را آغاز کرد.
هم این نام و هم آن ننگ جاودانی است
۲۵ سال میگذرد از کشتار هزاران ایرانی در تابستان خونین و سیاه ۱۳۶۷. تابستانی که در آن هزاران مرد و زن پس از تحمل شدیدترین شکنجهها و پس از سالها زندان کشیدن و بسیاری از آنان پس از ختم دوران محکومیت خود با سه پرسش و سه پاسخ به مسلخ کشانده شدند.
هنوز و پس از ۲۵ سال هم ابعاد کامل این جنایت از سوی نظام عیان نشده است. هنوز و پس از ۲۵ سال هم حتی حق ما یاران و بستگان و بازماندگان این جانباختگان راه آزادی برای گذاری ساده بر مزار ناشناس عزیزانمان، عزیزان این مرزو بوم رعایت نمیشود. هنوز و پس از ۲۵ سال هم تلاش نظام بر آن است که اسرار این جنایت بزرگ هر چه کمتر عیان و بیان شود. هنوز و پس از ۲۵ سال هم اسرار این کشتار عظیم تا جایی که به پایبندان به نظام اسلامی برمیگردد از رازهای مگوست. هنوز و پس از ۲۵ سال هم راه ما به آرامگاه دستهجمعی عزیزانمان دم به ساعت سد میشود، غافل از آن که خاوران تنها یادگاه گرامیان ما نیست، که به میمنت جنایات نظام اسلامی قلب یکایک ما خاورانی است پر از یادها و نامهای گرامی.
ظلم بیحدی که بر آن فرزندان میهن رفت، دیری است که از پرده برون افتاده است. دیری است که همۀ ما، همۀ ما مردم میدانیم حدیث جنایت خونباری را که به دستور آیتالله خمینی، رهبر و بنیانگذار نظام اسلامی در شبهای غریب تابستان ۶۷ در زندانهای میهن در حق همرزمان عزیز ما و این دیار روا شد. دیری است که نام بزرگ این جانباختگان راه آزادی و سرفرازی انسان قاب تنگ بغض و کینۀ تاریکاندیشان را درنوردیده است، از دیوارهای سرد خاوران به آسمان بلند زندگی فراروییده است و کوس رسوایی جنایتکاران علیه بشریت را در چارگوشۀ این جهان پهناور فریاد زده است.
کشتار تابستان سیاه ۶۷ بخشی کوچک از جنایات بزرگی است که نظام اسلامی در نزدیک به ۳۵ سال حیات خود در میهن ما مرتکب شده است، اما ابعاد این جنایت آن چنان عظیم است که هنوزهم سخن در بارۀ آن در نظام اسلامی امکانپذیر نیست و هزینه دارد.
بیش از ۴۰۰۰ هزار شعله و همه سرکش در تابستان سیاه ۶۷ به یغمای توفان پاییزی رفت. هزاران شعلۀ امید و آرزو در کام مرگ و در دشت سرد خاوران و در دشتهای گمنام دیگر نقاط میهن ماوا گرفت، اما نمرد. نام بلند هزاران هزار ایرانی آزاده، نام بلند هزاران انسان از گلوی خاموش خفتگان خاوران حق حیات انسان را به بام آسمان فریاد میزند.
کشتار تابستان ۶۷ جنایتی غیرقابل دفاع و جنایتی غیر قابل توجیه است، مانند کشتارهای بیرحمانۀ سالهای ۶۰ و ۶۱، مانند کشتارهای بیرحمانۀ سالهای آغازین انقلاب در کردستان، مانند قتلهای سازمانیافته در ترکمنصحرا، مانند قتلهای زنجیرهای، مانند کشتار دهها هزار ایرانی در جبهههای جنگی پوچ و توسعهطلبانه، مانند سلاخی فرزندان این آب و خاک در کهریزکهای بهار سال ۸۸ و مانند دیگر جنایات فراموشنشدنی نظام اسلامی. هیچ چیز و مصالح هیچ میهن و آرمان و نظامی کشتار هزاران زندانی سیاسی، کشتار هزاران هزار انسان به خاطر باورهای آنان را توجیه نمیکند. حق آنان نبود که این چنین نقطۀ پایانی بر زندگیشان گذاشته شود. حق هیچ کس نیست که چنین نقطۀ پایانی بر زندگیش گذاشته شود.
تنها بروز و نشانۀ میل به کشتار در نظام اسلامی کشتار ۶۷ نبود، قاعدۀ نظام کشتار بود. و اشد خشونت در وهلۀ نخست از سوی نظام آغاز شد در تمام سطوح.
بحث بر سر جنایت عامدانه است و نه خطا و جرم. مسئله سبعیت نظامی است، سبعیت آمران و عاملان جنایتی است علیه بشریت که با سه پرسش و سه پاسخ انسانهایی در بند را به کام مرگ می فرستند. صرف نظر از این که جرم این انسانها چه باشد و صرف نظر از این که اصولاً مجرم باشند یا نه.
و اینک پرسش این است که این جنایات را چگونه میتوان فراموش کرد و به چه کسی باید و چگونه میتوان بخشید؟ چگونه میتوان کشتار دهها هزار انسان ایرانی را به خمینی بخشید. چه چیزی را میتوان و باید به کودتاگران وقیح خرداد ۱۳۸۸ بخشید. چه طلب بخششی داغ دل هزاران هزار پدر و مادر و داغ دل هزاران هزار همسر و رفیق و فرزند و برادر و خواهر و درد مبارزۀ کرور کرور مدافع حقوق حیاتی انسان را تسکین و التیام میبخشد. کدام صداقت گفتاری در اوج بیداد و ممیزی نام بلند فرزندان آزادۀ این مرز و بوم را به رشادت میستاید که با قربانیان جنایات سی و چند ساله سخن از فراموشی و بخشش به میان میآورد؟
۲۵ سال میگذرد و هنوز هم قلب و جان یکایک ما داغدار سوگ لالههای زاگرس و البرز است.
برای شیدا
نام تو را به کوه میگویم.
با صدای من،
کوهها نام تو را میخوانند؛
قلهها نشان تو را دارند.
از درخت نشان تو را میجویم،
درخت در اندوه توست.
با قایقران
آواز تو میخوانم.
ترانۀ ماهیگیران
معنی نام توست.
با خزر
از تو میگویم؛
قایقها ایستادهاند،
دریا طوفانیست.
طلایی گیسویت
خونین است شیدا!
خورشید داغدار توست
در قلبم ستارهای دارم
بالهایش گلگون،
غمت در دل میریزد.
ستارۀ خونین عشق
تویی شیدا!
آذر ۶۵ کمیتۀ مشترک
عباسعلی منشی رودسری
سخنرانی خانم مرسدۀ محسنی
سومین سخنران مراسم یادمان خانم مرسدۀ محسنی، فعال حقوق بشر و از بستگان جانباختگان کشتار ۶۷ بود. خانم محسنی با یادی از رفیق مجتبی محسنی، برادر خود سخنانش را آغاز کرد که در جریان کشتار تابستان ۶۷ جان باخت. رفیق مجتبی محسنی از اعضای سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) – پیرو بیانیۀ ۱۶ آذر بود.
خانم محسنی در بارۀ اهمیت جنبش دادخواهی سخن گفت و به این نکته اشاره کرد که جنبش دادخواهی به معنای کینه و انتقام نیست. تنها پرداخت قضایی این جنایت بزرگ است که میتواند در کنار روشنی بخشی به ابعاد وقایع خونبار سال ۱۳۶۷، تضمینی برای عدم تکرار جنایاتی از این دست باشد.
وی به خاوران و به گورستانهای جمعی در دیگر نقاط کشور اشاره کرد و به این تلاش جمهوری اسلامی که این آثار بیسخن جنایات بزرگ دهۀ ۶۰ را نابود کند و این نمادهای مبارزه و مقاومت را برچیند و از میان بردارد.
وی همچنین با اشاره به تلاش خستگیناپذیر مادران خاوران برای دادخواهی از این بیداد بزرگ و زنده نگاه داشتن نام و یاد قربانیان آن بر این نکته انگشت گذاشت که بسیاری از مادران جانباختگان یکی پس از دیگری دیده از جهان فرو میبندند بی آن که شاهد سرانجام دادخواهی عادلانهای در حق فرزندان خود باشند. او افزود از جمله با درگذشت مادرش ، مادر محسنی و مادران دیگر مانند مادر معینی بار پیگیری این دادخواهی هر چه بیشتر بر عهدۀ فرزندان آنان و فرزندان جانباختگان میافتد.
خاتمۀ سخنان خانم مرسدۀ محسنی این مضمون بود که این جنایت علیه بشریت را نه باید فراموش کرد و نه میتوان بخشید.
پس از پایان سخنان خانم محسنی، خانم ترانۀ آبروش شعری خواند در بارۀ رفیق امیرحسین مجیدی از جانباختگان کشتار ۶۷ که تصویر نقاشیشدۀ او آذینبخش مراسم امسالین یادمان قربانیان کشتار ۶۷ بود.
به نام امیر
مادرم اهل مازندران
به سبزی جنگل و آبی دریا
و پدر از دشت میآید
قلبش گرمتر از آفتاب یزد
و خودم اهل کردستانم
به استقامت کوهها
عاشق زندگی و بندۀ عشق
در کوچهباغهای تبریز دویدم
و در رشت به مدرسۀ دوستی رفتم
و جوان بودم به سبزی برگ
آن گاه که سنگدلان
پیکر شکستهام را از چوبههای دار اوین
به گورهای خاوران
به سینۀ زخمدیدۀ ایران
این مادر بزرگ سپردند
و گناهم؟
آرزویم بود
که نان و فهم و آزادی
سهم همه باشد
سخنرانی رفیق رضا کاویانی
آخرین سخنران مراسم یادمان رفیق رضا کاویانی، عضو شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) بود که خود در تابستان ۱۳۶۵ در جریان موج گستردۀ دستگیری اعضای سازمان به زندان افتاد و در سال ۶۷ و در جریان کشتار زندانیان در زندان بود.
رفیق کاویانی در مورد پدیدهای به نام گورستان سخن گفت و با گذری تاریخی از دیرباز تا کنون و ذکر دلایل و علل شکلگیری گورستانهای گوناگون در ادوار تاریخی به دوران جمهوری اسلامی و کفرآبادها و لعنتآبادها رسید. نظام اسلامی این گورستانها را برای بینام و بدنام کردن بیدینان و بددینان و از دین برگشتگان و به دست فراموشی سپردن آنان شکل و گسترش داده بود.
وی با اشاره به دستگیری خود در سال ۶۵ و یادی از همبندیهای خود از گروههای گوناگون سیاسی از همبند بودن با هممیهنان بهایی نیز سخن گفت. رفیق رضا به وضعیت دشوار زندان به ویژه برای افراد مسن که بسیار از بندیان بهایی را در برمیگرفت، اشاره کرد و به تشدید بیماری بندیان در اثر شرایط دشوار زندان پرداخت.
در رابطه با کفرآبادها و لعنتآبادها رفیق رضا کاویانی از این بازی روزگار سخن گفت که نظام اسلامی با تبدیل این گورستانها به گور جمعی کشته شدگان فاجعۀ ملی تابستان ۶۷ به آنان آوازهای جهانی داد، آوازهای که دامنۀ نام به خاک سپردهشدگان آغازین این گورستانها را نیز گرفت.
مادران ما و خانوادههای جانباختگان با استقامتی باورنکردنی دست رد بر سینۀ رژیم زدند و آن گورستانهای بینام را به نام خاوران جهانی کردند، جایی برای غرور و سرافرازی ابدی برای مبارزان راه آزادی، جایی برای نشان و ننگ ابدی برای جنایتکاران.
بخش پایانی سخنان رفیق کاویانی نیز این بود که نه فراموش میکنیم و نه میبخشیم.