سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳ - ۰۰:۴۰

سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳ - ۰۰:۴۰

گرامی باد یاد جهان پهلوان تختی
هفدهم دی سالگرد درگذشت شخصیت ملی ما، جهان پهلوان، جوانمرد روزگار، غلامرضا تختی است. سازمان‌های جبهه ملی ایران در خارج از کشور و جبهه ملی ایران-اروپا ضمن گرامیداشت یاد او...
۱۷ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: سازمان‌های جبهه ملی ایران در خارج از کشور
نویسنده: سازمان‌های جبهه ملی ایران در خارج از کشور
کشتی شکستگانی بی باد شرطه و دیدار آشنا
تنها امید مردم در بدتر نشدن اوضاع و نابود نشدن حداقل های زیستی کشور و همچنین امید حکومت به غرق نشدن کشتی شکسته نظام، ویژگی های ترامپ و دولت او...
۱۷ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: برديا سياوش
نویسنده: برديا سياوش
تأثیر روانی جنگ: نیمی از کودکان غزه آرزوی مرگ دارند
یک مطالعه و نظر سنجی جدید, تأثیر روانی عظیم جنگ بر کودکان و جوانان در نوار غزه را این گونه بر آورد کرده است:  ۴۴ درصد از کشته شدگان کودک...
۱۷ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: جولیان بورگر، برگردان رضا کاویانی
نویسنده: جولیان بورگر، برگردان رضا کاویانی
رودررو با فرهنگ کشی: یادی از غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی ریشه در آب و خاک فرهنگ، زبان و تاریخ ایران و مردم ایران داشت. این ریشه در او چنان قوی و محکم بود که درد غربت تا آخرین...
۱۷ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: عباد عموزاد
نویسنده: عباد عموزاد
جلوگیری از ملاقات به خاطر عدم رعایت حجاب
... وقتی از ملاقات مهراوه بابت حجابش جلوگیری کردند، شرایط برای او که بارها از ملاقات مادر و پدرش، طی سال های گذشته، با موضوعیت حجاب محروم شده بود، غیرقابل...
۱۷ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: نسرین ستوده
نویسنده: نسرین ستوده
در سومین سالگرد «جنایت عمدی» حکومتی یاد بکتاش آبتین را گرامی می‌داریم
پرونده‌ی «جنایت عمدی»، جنایت آشکاری که به مرگ بکتاش آبتین انجامید، همچنان گشوده است و هرگز مشمول مرور زمان نخواهد شد مگر آن که آمران و عاملان این جنایت و...
۱۷ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
گزارش سخنان سیدمحمد خاتمی در کنگره حزب اتحاد ملت ایران اسلامی
امروز بیش از هر زمان جامعه ما نیاز به گفت‌وگو دارد؛ o گفت‌وگوی میان خودمان، o گفت‌وگو با دیگرانی که در عرصه هستند، o گفت‌وگو با جهان، o گفت‌وگو با...
۱۵ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: هم‌میهن
نویسنده: هم‌میهن

وادار شدم به سکوت!

تنها بيست دقيقه کافى بود تا به من تفهيم شود که از اين پس، يعنى ازهمين امروز، از همين حالا ديگر حق ندارم نوشته اى بر ضد حکومت توى وبلاگ ام بنويسم، و حق ندارم در مواردى که به سياست مربوط مى شود با راديو تلويزيون ها مصاحبه کنم؛ من ديگر هيچ حقى ندارم. لحن کلام تاکيدى بود و بسيار قاطع!

بعد از ظهر روز یکشنبه ٢۴ دى.
تنها بیست دقیقه کافى بود تا به من تفهیم شود که از این پس، یعنى ازهمین امروز، از همین حالا دیگر حق ندارم نوشته اى بر ضد حکومت توى وبلاگ ام بنویسم، و حق ندارم در مواردى که به سیاست مربوط مى شود با رادیو تلویزیون ها مصاحبه کنم؛ من دیگر هیچ حقى ندارم. لحن کلام تاکیدى بود و بسیار قاطع!

گفته شد باید سکوت کنم. مانند آقا و خانم فلانى که از زندان در آمده اند و زیپ دهانشان را کشیده اند. گفته شد راه دیگرش این خواهد بود که دوباره برم گردانند به زندان، همان جایى که تا همین چند هفته ى پیش درونش زندانى بودم. لحن کلام تاکیدى بود و بسیار قاطع!

گفته شد کاسه ى صبرشان لبریز شده. تفهیم شد که این قدرت است که به من امر مى کند، این زور است، این اجبار است. لحن کلام تاکیدى بود و بسیار قاطع!

“اما نوشتن توى وبلاگ، یعنى وبلاگ نویسى همراه با کوشش هاى انسانى مربوط به حقوق شهروندى و حقوق بشر، تنها روزنه ى باقى مانده براى نفس کشیدن ِ من است. من بدون این روزنه خفه مى شوم. این حق من است که بنویسم، که حرف بزنم، که انتقاد کنم. من حقیقت را نوشته ام، من حقیقت را گفته ام!”
تفهیم شد که همه ى حرف ها را نباید زد، همه ى حقیقت را نباید دید، همه ى حقیقت را نباید نوشت. لحن کلام تاکیدى بود و بسیار قاطع!

تفهیم شد که اگر غیر از این رفتار کنم: “عشق تاوان دارد، این طور نیست؟”. من منظورش را به روشنى دریافتم.

مجراى تنفسى ام تپه کرده از بغض، راه نفس کشیدنم مسدود شده، چشم هایم نمناک شده. این بغض نشت کرده به درون رگ هاى بدنم و در ساحل قلبم پهلو گرفته. همه ى وجودم پر شده از بغض. غم. یک غم پر وزن و عمیق. دهشتبار. سخت. رسوب غم. سرب غم. از بعد ازظهر دیروز تا اکنون سایه بى نهایت سنگین غم بر روى زندگى ام گسترده شده. من به بیمارى غم مبتلا شده ام. این بر شمردن ِ “دیگر هرگز نمى توانم ها” کلافه ام کرده است:
من دیگر نخواهم نوشت. چون من جز حقیقت چیز دیگرى براى نوشتن و بازگو کردن ندارم. دیگر چه چیزى وجود دارد که من را مفتون سازد؟
من دیگر حق ندارم فعالیت هاى سابق ام را ادامه بدهم. من دیگر حق ندارم از مشکلات زندانیان سیاسى، یعنى هم بندى هاى سابق ام حرفى بزنم و مطلبى بنویسم. من دیگر حق ندارم بنویسم که مهرداد لهراسبى هفت سال است، بى گناه و بى تفاوت زندانى شده، درون زندان بیمار شده، باید از زندان بیرون بیاید، باید بیاید به مرخصى، پول ندارد، وثیقه ندارد، کس و کار ندارد.
من دیگر حق ندارم تعریف کنم که چه پیشامدى برایم رخ داده و چگونه با من برخورد شده و چرا؟
من دیگر حق ندارم توى وبلاگ ام بنویسم و یا در گفتگو با رسانه ها بگویم که یک ماه و نیم سلول انفرادى یعنى چه؟ یعنى زنده زنده دفن شدن. که نباید بگویم این را. من حق ندارم بگویم این را. من هیچ حقى ندارم.
اگر دوباره بنویسم و اگر دوباره حرف بزنم، این دیوار هاى زندان خواهد بود که دوباره مرا در بر خواهد گرفت. این هشدارى بود که به من تفهیم شد.

یک جایى خوانده بودم که شادى بى نهایت با شهامت بى نهایت به دست مى آید. دارم با خودم سبک سنگین مى کنم که آیا من شهامت ِ به دست آوردن این شادى را دارم؟ “مادرم چه مى شود؟ بیمارى اش؟ تنهایى اش؟”

زندان یک اتفاق دهشتبار در زندگى من بوده. من از آغاز جوانى، از دورانى که هنوز دانش آموز بودم، سیلى خوردن، رنج بردن و گریستن درون تنهایى سلول ها را تجربه کرده ام. سال ١٣۷۹. سال ١٣٨٠. سال ١٣٨١. سال ١٣٨٣. سال ١٣٨۴. و امسال، سال ١٣٨۵. مجموعا ۹ ماه سلول انفرادى و یک سال زندان عمومى. بازداشتگاه ۵۹ سپاه. بند ٢ سپاه. بند ٢۴٠. بازداشتگاه توحید. بازداشتگاه ٢٠۹. و چند تا جاى دیگر. اتهام: عضویت در گروه غیر قانونى جبهه دمکراتیک، سخنگویى گروه غیر قانونى جبهه متحد دانشجویى، شرکت در مراسم سیاسى غیر قانونى، نوشتن، حرف زدن، بازگو کردن حقیقت. این همه ى اتهام من بوده. اما شاید اگر بخواهم اعداد و ارقامى که برشمردم را به سبک فیلسوف ها تفسیر و تعبیر کنم، باید بگویم دنبال شادى بى نهایت مى گشتم. یک شادى که خیال مى کنم درون پیله ى حقیقت پنهان شده است؛ آزادى، رهایى، و نهایتا شادى. یک شادى بى نهایت و خواستنى. یک لذت چشیدنى. یک آغوش گرم و مهربان. یک اطمینان.
و من سعى داشتم “بى تفاوتى“ام را استفراغ کنم. دست به یک انتخاب اخلاقى زدم. خیال مى کردم این طورى مى توانم از “هیچ” بودن فاصله بگیرم. حالا باید دوباره دست به یک انتخاب بزنم. سرنوشت هفت هشت سال آینده ى من بستگى به این انتخاب دارد. “دست کم ٨ سال زندان.” لحن تاکیدى بود و قاطع!

یک اعتراف صادقانه؛ هر جور که فکر مى کنم مى بینم دلم نمى خواهد به زندان بازگردم. یعنى آنقدر گرفتارى دور و برم ریخته شده که حتى آرامش ِ در زندان ماندن و رنج بردن را از من سلب کرده است. اما باید رو راست تر باشم. درست است که گرفتارى هاى زیادى هست که زندگى ام را فلج کرده و قدرت تصمیم گیرى درست را از من گرفته ( مانند مادرم که بیمار است و تنهاست و هزار جور گرفتارى دارد)، اما شاید این دلیل قانع کننده اى براى به زندان بازنگشتن نباشد. یعنى باید اعتراف کنم که از در زندان ماندن و رنج بردن خسته شده ام؟ خب راستش بعضى وقت ها توى سلول حس مى کردم یک جوان ایرانى بدبخت هستم – البته این احساس بدبختى حاصل فشار بازجویى ها و سلول انفرادى بود – و به همین خاطر اشکم سرازیر مى شد. مى زنم زیر گریه. در آن لحظه احساس ناتوانى همه ى وجودم را پر مى کرد. یک جور خلا، نقصان، عدم اطمینان و شک. شک مى کردم به راهى که رفته ام. شک مى کردم به درستى انتخاب اخلاقى ام. شک مى کردم به بودنم، به هستى ام. اما همه ى این شک کردن ها آفریده ى تخیلم بود، وقتى که لاى دیوارهاى سلول له مى شدم، مچاله مى شدم.
اما حالا که بیرون از زندان هستم هیچ شکى ندارم که راهى که رفته ام درست بوده؛ حقوق بشر، آزادى و عدالت مفاهیمى هستند درخور احترام و شایسته ى جستجو. درست مانند دروغ نگفتن، همسر را کتک نزدن، دزدى نکردن، شرافتمند بودن. اما لحن کلام تاکیدى بود و بسیار قاطع!

تاریخ انتشار : ۲۵ دی, ۱۳۸۵ ۲:۴۰ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

اهانت به مزار ساعدی حمله‌ای مستقیم به آزاد اندیشی و میراث فرهنگی ایران!

غلامحسین ساعدی نه فقط یک نویسنده، بلکه صدای رنج و امید مردم ایران بود. هرگونه بی‌احترامی به او یا دیگر چهره‌های فرهنگی، بی‌اعتنایی به میراثی است که هویت ما را شکل داده است. احترام به بزرگان هنر و ادبیات، وظیفه‌ای ملی و تاریخی است که پاسداشت فرهنگ و تاریخ ما را تضمین می‌کند.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

نه به اعدام، نه به پایانی بی‌صدا و بی‌بازگشت!

همه ما که در بیرون این دیوارها زندگی می‌کنیم برای متوقف کردن این چرخه خشونت و نابرابری مسئولیت داریم و باید علیه آن اعتراض کنیم. سنگسار، اعدام یا هر مجازات غیرانسانی دیگر صرف نظر از نوع اتهام یا انگیزه و اعتقاد محکومان، چیزی جز نابودی و ظلم نیست و باید برای همیشه از دستگاه قضایی حذف شود.  نه به اعدام، نباید فقط شعاری باشد، بلکه باید به منشوری تبدیل شود که کرامت انسانی و حقوق برابر را برای همه، فارغ از جنسیت و جایگاه اجتماعی، به رسمیت بشناسد.

مطالعه »
بیانیه ها

اهانت به مزار ساعدی حمله‌ای مستقیم به آزاد اندیشی و میراث فرهنگی ایران!

غلامحسین ساعدی نه فقط یک نویسنده، بلکه صدای رنج و امید مردم ایران بود. هرگونه بی‌احترامی به او یا دیگر چهره‌های فرهنگی، بی‌اعتنایی به میراثی است که هویت ما را شکل داده است. احترام به بزرگان هنر و ادبیات، وظیفه‌ای ملی و تاریخی است که پاسداشت فرهنگ و تاریخ ما را تضمین می‌کند.

مطالعه »
پيام ها

پیام گروه کار روابط عمومی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به مناسبت برگزاری دهمین کنگرهٔ سراسری حزب اتحاد ملت ایران اسلامی!

سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) تلاش‌های مؤثرحزب اتحاد ملت ایران اسلامی در جبههٔ اصلاحات برای ایجاد تغییر در اوضاع اسفناک کشور را ارزشمند می‌داند. حضور پررنگ زنان در شورای مرکزی حزب شما، گامی شایسته در راستای تقویت نقش زنان در عرصهٔ سیاسی کشور است.

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

گرامی باد یاد جهان پهلوان تختی

کشتی شکستگانی بی باد شرطه و دیدار آشنا

تأثیر روانی جنگ: نیمی از کودکان غزه آرزوی مرگ دارند

رودررو با فرهنگ کشی: یادی از غلامحسین ساعدی

جلوگیری از ملاقات به خاطر عدم رعایت حجاب

در سومین سالگرد «جنایت عمدی» حکومتی یاد بکتاش آبتین را گرامی می‌داریم