واقعیت این است:
– که آژانس بین المللی انرژی هسته ای، یعنی صالحترین مرجع و مقام برای قضاوت در مورد وفاداری به برجام، که خود این توافق آن را برای قضاوت در مورد وفاداری به برجام تعیین کرده و ابزارهای قضاوت میدانی را نیز در اختیار آن قرار داده، وفاداری جمهوری اسلامی به برجام را مکرراً آزموده و تأئید کرده است؛
– که یکی از شاخصهای سیاست خارجی ترامپ “بین المللی زدائی” از مناسبات بین المللی است. ممکن است بتوان اقدامات ترامپ را با توضیح “از میان برداشتن تمام دستاوردهای اوباما” مرتب کرد و به رشته درآورد. اما در بنیان این اقدامات، در عرصۀ سیاست خارجی دولت ترامپ، ستیز برای از میان برداشتن تمام انتظامات و حتی حقوق بین الملل را می توان تشخیص داد. این ستیز محدود به ترامپ نیست و سابقه آن در برخی محافل سیاسی امریکا به بسیار پیش از اوباما برمی گردد؛
– که اتحادیۀ اروپا نه تنها بابت بیرون کشیدن امریکا از برجام به مثابۀ یک توافق بین المللی و کیفیتی که ترامپ به این اقدام دست زد و زبان تهدید و توهین اش را بر سر اروپا نیز دراز کرد، بلکه به علل دیگری در مناسبات با امریکا نیز، که طرف مستقیمتر ترامپ بوده، خود را مغلوب یافته است. گزنده این است که در چاره اندیشی برای وضع کنونی، فعلاً صدای آن محافل، اندیشکده ها و صاحب نظران سیاسی طنین اندازتر است که اروپا را به “رئال پلیتیک قرن بیست و یکمی” در برابر “انزواجوئی و منزه خواهی پس از سالهای پایانی دهۀ ۶۰” فرامی خوانند.
محتمل این است:
– که انتقال سفارت امریکا در اسرائیل به اورشلیم (قدس) در روز ۱۵ می و برآمدهای اخیر دولت اسرائیل، خاصه برآمد جنایتبار این دولت در همان روز ۱۵ می علیه مردم فلسطین، بار دیگر به احساسات ضدامریکائی و ضداسرائیلی در منطقه دامن زنند و این، به نوبۀ خود، همچون باد مناسبی در بادبان سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی عمل کند؛
– که در اثر تشدید تنش بین جمهوری اسلامی و امریکا (و متحدان منطقه ای آن)، سوای عوامل متعدد دیگری که در تعیین قیمت بین المللی نفت و نوسانات آن مؤثر اند، قیمت افزایش یافتۀ نفت، با جهش ناگهانی اش بلافاصله پس از اعلام خروج امریکا از برجام، تا مدتی در سطح بالای ۷۰ دلار و بیشتر باقی بماند و توقف افزایش قیمت نفت در روز چهارشنبه، ۱۶ می، چنان که فعلاً میزان آن هم گواهی می دهد، نشانه ای از نزول و سقوط آن در آیندۀ نزدیک نباشد؛
– که در اثر دو احتمال پیشگفته، ارزیابی اکیداً اشتباه و حتی توهمی بر تمایلات ایدئولوژیک – سیاسی سیاستگذاران جمهوری اسلامی مزید گردد و آنان را در جستجوی واقعبینانۀ راه های عبور از بحران کنونی ناتوان کند. ارزیابی اشتباه و توهم مشابهی را در دورۀ معینی از بحران هسته ای نزد کوپل “خامنه ای – احمدی نژاد” مشاهده کرده ایم.
نامحتمل نیست:
– که ترامپ در اعلام خروج امریکا از برجام، که با توفانی از دروغ و تهدید همراه بود، از الگوی ثابتی برای پیشبرد “استراتژی مذاکره” پیروی کرده است که در دیگر اقدامات او نیز، نهفته یا عیان، قابل تشخیص است: ایجاد بیشترین التهاب در وضع ولو با ششلولبندی، برای ایجاد بیشترین فضای حرکت در برابر طرف مذاکره، و این همه برای رسیدن به بیشترین خواسته ها. عقب نشینی هم همیشه ممکن است؛
نامحتمل است:
– که دولت امریکا یک نقشۀ انضمامی برای اقدام نظامی علیه ایران داشته باشد. این فقط استنتاجی از اظهارات روز ۱۳ می جان بولتون نیست که اعلام کرد “دولت امریکا در پی تغییر رژیم ایران نیست”؛ یا از طرح مخفیانه ای که بنا به گزارش “واشنگتن فری بیکن” دولت امریکا برای “کمک مردم ایران در تعرض به جمهوری اسلامی” در دست بررسی دارد، و در آن آمده است که “دخالت نظامی آمریکا علیه رژیم ایران اولین گزینه نیست.”
“همۀ گزینه ها روی میز اند” اما گزینۀ مقدم کشاندن اقتصاد ایران به بن بست بی بازگشتی است که به خودی خود و بی تنش با امریکا و متحدان منطقه ای اش نیز، به بن بست رسیده است.
خیال این است:
– که گویا اتحادیۀ اروپا تمام تلاش اش را برای حفظ برجام به کار گرفته و به کار خواهد گرفت. سوای تصریح بسیاری از سیاستمداران اروپائی، دایر بر این که برای تأمین منافع ایران نمی توان تضمینی داد، حتی اگر چنین تلاشی هم صورت گیرد، دولتهای اروپا نمی توانند بخش خصوصی را به معامله با ایران وادارند یا از آن بازدارند[i].
گفته اند ورود به جنگ آسان و خروج از آن دشوار است. این نکته در مورد جنگهای اقتصادی و تجاری هم صادق است. هم از این رو پرسش رایج بسیاری از سیاستمداران اروپائی، که از تصمیم ترامپ هم به شدت ناخشنود اند اما ایدئولوژی و سیاست به ایستادن دائمی ترغیب شان نمی کند، این است که “بسیار خوب، بایستیم. اما تا کی، و با کدام چشم انداز خروج؟”
– که گویا مسئلۀ دولتهای اروپائی در ارتباط با تنش بین ایران و امریکا فقط حفظ برجام است. در اظهارات بوریس جانسون که “اگر رژِیم ایران تغییر کند، شاید قاسم سلیمانی رهبر شود”، زاویۀ دیگری از مسئلۀ دولتهای اروپائی بیان شده است: برنامۀ موشکی و سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی، خاصه نسبت به اسرائیل، نیز از زمره مسائل اروپایند. تأکید موگرینی بر “راه دراز پیش رو” در توصیف وضع مذاکرات جاری بین جمهوری اسلامی و اتحادیۀ اروپا را هم باید تنها اشارتی به این مطالبات اروپا فهمید.
– که برجام را می توان حفظ کرد، بی آن که به برجام دیگری نیاز و ضرورت افتد. در دیدار ماکرون، مرکل و می با ترامپ پیش از اعلام خروج امریکا از برجام، آنان تلاش داشتند ترامپ را به ماندن در برجام به ازای کسب آمادگی ایران برای توافقات دیگری مزید بر برجام متقاعد کنند. اکنون پس از اعلام خروج از برجام، همین امروز استولتنبرگ، دبیرکل ناتو، به واشنگتن رفت تا با ترامپ، بولتون، پمپئو و ماتیس دیدار و اجلاس سران کشورهای عضو ناتو را که در تاریخ ۱۱ ژوئیه برگزار خواهد شد، تدارک کند. موضوعات مذاکرۀ او با مقامات امریکائی و دستورکار اجلاس ۱۱ ژوئیه ۱- تقویت بیشتر پیمان ناتو، ۲- تکمیل کار ناتو در همراهی با ملل شریک برای مبارزه با تروریسم، تقویت حضور ناتو در دریای سیاه و تقویت تلاشها علیه حملات سایبری اعلام شده اند. در لابلای سطور این دستورکار می توان حدود عدم آمادگی اروپا برای اقدام مستقل از امریکا – تا چه رسد به مقابله با آن – و آمادگی اش را برای توافق با امریکا برای برجامهای دیگر تشخیص داد.
فراخواندن همۀ طرفهای باقیمانده در برجام به انجام تعهدات خویش، تداوم مذاکره با اتحادیۀ اروپا و دیگر طرفهای برجام بر سر حفظ آن و طرق حفظ آن، قطعاً لازم است. اما توازن بین “واقعیت، احتمال و خیال”، چنان که در بالا ترسیم شد، حاکی از آن است که اولاً این چارچوب مذاکره برای اروپا تنگ است و باقی ماندن در آن می تواند به سرعت به ختم مذاکره بیانجامد، ثانیاً اگر درها نه، دریچه ها و اگر دریچه ها نه، روزنه های مذاکره با امریکا را باید گشود و گشوده گذاشت.
[i]– درست در ساعات نگارش این یادداشت در خبرها آمد که شرکت فرانسوی توتال اعلام کرده است که “در صورت عدم معافیت نمی تواند پروژۀ پارس جنوبی را ادامه دهد و ناگزیر به توقف فعالیتهایش در ایران است.” شرکت نفتکش مرسک هم پایبندی خود را به تحریمهای آمریکا اعلام کرد.