جدی ترین اعتراضات مردمی در ایران در زمان دوگانگی حاکمیت اتفاق افتادەاند. به عنوان نمونە جنبش سبز، اعتراضات آبان ٩٧ و دی ماە ٩٨، درست زمانی اتفاق افتادند کە اصلاح طلبان بخش مهمی از حاکمیت و یا بخش مهمی از مهندسی حوادث و روندهائی بودند کە در کشور و در حاکمیت بەوقوع می پیوستند، اما از زمان روی کار آمدن ابراهیم رئیسی، یکدست شدن حاکمیت و بە بیرون پرتاب شدن اصلاح طلبان از دستگاە حکومت، ما دیگر بشیوە سابق شاهد اعتراضاتی از این دست نیستیم. درست است کە اعتراضات صنفی مردمی از جملە معلمان و کارگران ادامە داشتە، اما ما با تنشهای جدی خیابانی کە بتواند در دل شهرهای مرکزی کشور و از جملە در پایتخت، دل حاکمان را بە لرزە درآورد، روبرو نبودەایم.
بی گمان شکافهای درون حاکمیتی همیشە نقش و زمینە مهمی در برآمدهای تودەای ایفاء کردەاند. استراتژیستهای حاکمیت با آگاهی از چنین مسئلەای، بتدریج بە حذف اصلاح طلبان و نیروهائی در حاکمیت دست زدند کە حضورشان فرصت می آفرید، و برای همین هر آنچە در توان داشتند برای طرد آنها بکار بستند.
و براستی چرا علیرغم شعار معترضان آبان کە “اصولگرا، اصلاح طلب دیگە تمومە ماجرا!” تنها ماجرای اصلاح طلبان تمام شد و اصولگرایان قوی تر از همیشە ارکان حاکمیت را در سە زمینە اصلی آن بکلی در دست گرفتند. و راستی چرا علیرغم تشدید بحران کشور و ناکارآمدی حکومت و نارضایتی عمیقی کە در جامعە وجود دارد، اما مردم تکلیف اصولگرایان را هم روشن نکردند و کل جناحهای معتقد بە جمهوری اسلامی از قدرت سیاسی بە زیر کشیدە نشدند؟
بی گمان عوام مختلفی در این عرصە نقش بازی می کنند، اما مهمترین عامل همانا حذف اصلاح طلبان و یا شکافهای درون حاکمیتی بدون جایگزینی آن توسط نیروهای سیاسی جایگزین در بطن جامعە بود. در شرایطی کە در فقدان یک نیروی جدی سیاسی اپوزیسیون در جامعە، شکافهای درون حاکمیتی و دوگانگی آن نقش ویژەای در ابراز تودەای، چە در طرح خواستهای مطالبە محور و چە در عرصە اعتراض خیابانی، ایفاء می کردند، با حدف اصلاح طلبان کاملا عرصە عوض شد و امکان قبلی، بدون هیچ گونە آلترناتیو عملی، از میان رفت. در واقع جنبش مردمی نتوانست با حذف اصلاح طلبان، ایجاد نیرویی دیگر با مختصات دگرگونە کند.
بی گمان هنوز باید وقت داد تا جنبش مردمی و اعتراضی مردم بتواند با شرایط جدید خود را وفق دهد، اما در غیاب شکافهای حاکمیتی، جامعە یکی از امکانات خود را از دست دادەاست. در کشوری کە زمانی روند رویدادها، نیازهای زمانە و مردم از طریق تاثیرگذاری خود بخشی از حاکمیت را به نوعی متاثر می کردند و آنان را بە طرف پذیرش نسبی جلوه های مدرن ناچار می کردند، حال با از دست دادن این امکان، شاهد کمترین تاثیرگذاری خود بر حاکمیت هستند. و هنوز مشخص نیست چنین مردمی کە تاثیرگذاری معین خود بر حاکمیت را از دست دادەاند، چگونە می توانند از فاز تاثیر گذر کردە و بە فاز حذف دست یابند.
و نیز در دورانی کە اقتدارگرایی هر روز در جهان مقتدرتر می شود، و بە یکی از گفتمانهای اصلی در جهان فرا می روید جمهوری اسلامی با اطمینان و اعتماد بە نفس بیشتری بە مهندسی ساختار حاکمیتی خود در جهت تقویت اقتدار گرائی حرکت می کند.
شکست اصلاح طلبان شکست گفتمان لیبرالی در ایران بود؛ و پیروزی اصولگرایان تندرو، پیروزی اقتدار گرائی. و جنبش اعتراضی مردم کە جائی میان این دو گفتمان بازی ویژە خود را در عرصە خیابانی می کرد، حال تمام قد اصولگرائی را در مقابل خود می بیند. و لیبرالیسمی کە بە جامعە پرتاب شدەاست و در حاکمیت سرکوب شدەاست از آن چنان توانی برخوردار نیست کە بتواند جنبش تودەای بیافریند. اصلاح طلبان کە هنوز در کلیت خود در چارچوب قواعد جمهوری اسلامی بازی می کنند، اهل جنبشهای خیابانی نیستند و بنابراین به عنوان نیروئی کە از امکاناتی چند برای بسیج بهرەمنداند، نمی خواهند استفادە کنند.
خلاصە اینکە در شرایط سرکوب هر گونە گفتمان غیر حکومتی در کشور، آنچە بیشتر مشاهدە می شود اعتراضات صنفی است و بە این ترتیب مردم ما فعلا علنا از طرح خواستهای سیاسی خود، بویژە در فرم خیابانی، عقب نشستەاند. و شاید این یکی از تبعات تغییر فضای پارادایمی حاکمیت است کە از دوگانە اصولگرا ـ اصلاح طلب بە صرفا اصولگرا تغییر یافتەاست.