بنا به خبر منابع دانشجویی، با گذشت بیش از ۴۰ روز از بازداشت دکتر علی اکبر سروش، استاد دانشگاه مازندران و رئیس جبهه مشارکت شاخه استان مازندران، آخرین اخبار رسیده حکایت از ادامه بازجویی و فشارهای شدید بر وی در بازداشتگاه وزارت اطلاعات شهر ساری است.
علی اکبر سروش، عضو ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در مازندران، در طی یک ماه گذشته توسط ماموران اداره اطلاعات استان مازندران به شدت تحت شکنجه قرار گرفته تا وادار به اعتراف علیه خود شود. نزدیکان این فعال سیاسی ضمن اشاره به وضعیت نامساعد جسمی او اعلام کردند که او تاکنون زیر بار فشار برای اعتراف ساختگی مقاومت کرده است.
همچنین یک مقام مسئول در دانشگاه علوم و فنون بابل به کمپین بین المللی حقوق بشر گفت که “به دستور وزارت اطلاعات، دکتر علی اکبر سروش از دانشگاه علوم و فنون بابل اخراج شده و از تدریس وی در این دانشگاه در این ترم ممانعت به عمل آمده است”. دکتر علی اکبر سروش استاد تاریخ اسلام و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم و فنون بابل است که حدود ۴۰ روز پیش پس از مراجعه به دادستانی بابل توسط نیروهای وزارت اطلاعات به اتهام نامشخص دستگیر شد و به زندان اداره اطلاعات ساری (شهید کچوئی) منتقل شد و تاکنون خانواده و وکیل او موفق به دیدار وی نشده اند.
دکتر علی اکبر سروش عضو ستاد میر حسین موسوی در شهرستان بابل و رئیس ستاد دکتر معین- کاندیدای اصلاح طلب- در مازندران در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ و رئیس اداره آموزش و پرورش شهرستان بابل در دوران اصلاحات و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم و فنون بابل بود.
علیرضا فلاحتی دبیر شاخه دانشجویی مشارکت استان مازندران که خود نیز شب ۲۸ بهمن ماه گذشته طی یورش نیروهای امنیتی به منزل شخصی اش بازداشت و پس از ۳۰ روز حبس در شرایط سخت در سلول انفرادی اداره اطلاعات با تودیع وثیقه آزاد شد، در نامه ای تحت عنوان “کیفرخواست” که متن آن در اختیار کمپین بین المللی حقوق بشر قرار گرفته است، از این استاد دانشگاه حمایت کرده است. متن نامه ی علیرضا فلاحتی در پی می آید :
کیفر خواست علیه استاد
اینجانب علیرضا فلاحتی متهم به اقدام علیه امنیت که در تاریخ ۲۷/۱۱/۸۸ بازداشت شده ام کلیه اطلاعات خود را پیرامون اقدامات “ضد امنیتی” دکتر علی اکبر سروش به شرح زیر اعلان می دارم: اعتراف می کنم استاد شرایط موجود را به درستی درک می کرد و مسئولیت انسانی اش در برابر جامعه به او رسالتی پیامبرانه می داد تا یکی از رسولان سبز آزادی این دیارسبز باشد. اعتراف می کنم استاد آگاهی¬بخشی را مانع تحقق ایرانی ویران می دانست. اعتراف می کنم نامبرده دوست نداشت فرهنگ ایرانی از پویایی بازماند. او جامعه را در جهل نمی پسندید و به درستی می دانست که رادیکال شدن فضا و غالب شدن گفتمان خشونت آینده ای تاریک و ناکجاآبادی دیگر به ارمغان می آورد. اعتراف می کنم او عشق والا به این خاک داشت و به آرمانهای انقلاب ۵۷ التزامی اعتقادی و عملی داشت. التزامی که مانع فرصت طلب شدنش بود. ایمانی که جلودار روزمرگی و رفاه طلبی اش بود.
عشقی که به او انگیزه می داد تا آرامش خود را فدای آرامش مردم کند. این کلام زیبا از امام خمینی است که می گوید: «هر فردی حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین زمامدار مسلمین را استیضاح و به او انتقاد کند. او باید جواب قانع کننده دهد، در غیر این صورت اگر بر خلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد، خود به خود از مقام زمامداری معزول است.» صحیفه نور ج ۳ ص ۸۶
جناب آقای بازجو اعتراف می کنم که استاد سروش به سخنان امام اعتقاد داشت و نمی خواست چهره ای غیردموکراتیک از امام نمایش داده شود. اعتراف می کنم او همانند معلمان بزرگ در کلاسهایش چگونه اندیشیدن را می آموخت و نه اندیشه های کهنه را. اعتراف می کنم که او یک نخبه علمی و سیاسی بود. اعتراف می کنم که او اسلام شناسی قهار بود و کلاسهای تاریخ ادیانش جذاب و دوست داشتنی.
اعتراف می کنم در برابر این همه مکاتب و رساله و تئوریهای گوناگون و جذب کننده علوم انسانی، تفسیر زیبای او از دین آرامش بخش دلهای نگران بود. اعتراف می کنم که جامعه باید قدرش را بداند و دوستش بدارد. جناب آقای …. امروز جامعه می داند که شما دوستش ندارید و قدرش را نمی دانید و به این دلیل دوستش دارد و قدرش را می داند و مانند یک قهرمان ملی از او استقبال خواهد کرد. اعتراف می کنم…