بیش از چند روز تا برگزاری انتخابات در آمریکا باقی نمانده است. تا پیش از انتخاب بارک اوباما، در پیوند با وضعیت بین المللی و توانائی این یا آن نامزد ریاست جمهوری در استفاده از ابزارها و امکانات مختلفی که در اختیار داشتند، پیروزی را برای یک جناح و شکست را برای جناح دیگر، چه «جمهوریخواهان» و چه «دمکراتها» ، به ارمغان می آورد. بدون شک ویژگیهایی، چه درعرصه داخلی و چه جهانی، اهمیت این دوراز انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را بیش از گذشته کرده اند.
در رابطه با مسائل داخلی آمریکا، مانند: بیمه درمانی، کسری بودجه، معضل بیکاری، و… که پراهمیت نیز هستند، مطالب بسیاری نوشته شده اند و در ادامه نیز نوشته خواهند شد؛ اما هدف این نوشته بررسی اجمالی سیاست خارجی ۲ کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا، و چشم اندازهای کوتاه مدت و دراز مدتی هستند که با انتخاب هریک از این دو نفر، می توانند قابل تصورباشند، وبرای بسیاری از ناظرین سیاسی مسائل منطقه از اهمیت بالائی برخوردارند.
نگاهی داشته باشیم به کارنامه اوباما در ارتباط با مهمترین مسائلی که در این ۴ سال گذشته در برابر او قرار داشته اند، و بیشترین توجه ناظرین مسائل سیاسی در منطقه را به خود معطوف داشته اند؛ از جمله مسئله هسته ای ایران و کلا موضوع رابطه با ایران، برنامه استقرار سپر موشکی در شرق اروپا و ترکیه، خروج نیروهای جنگی آمریکا از خاک عراق و نیز آغاز خروج نیروهای آمریکائی از افغانستان، کشف محل اختفا و از بین بردن اسامه بن لادن، دستورآغاز حملات هوائی در لیبی و عدم استفاده از نیروی زمینی در این مورد، تلاش به برقراری رابطه با مردم و نیز حکومتهای منتج از و یا درگیر با روند “بهار عربی”، مناسبات کش و قوس داراما در مجموع عادی با روسیه، در وعده بستن زندان گوانتانامو که درعمل به خاطرعدم پشتیبانی مالی از جانب سنای آمریکا، که «جناح جمهوریخواهان» در آنجا اکثریت آرا را در اختیار داشتند، و نیزترس بسیاری ازکشورها که در ابتدا به پذیرش تعداد محدودی از زندانیان تمایل نشان دادند، اما در ادامه، ازترس درگیر شدن با پیامدهای آن، اعلام انصراف کردند و این پروژه اوباما درخاتمه دادن به یکی از معضلات بزرگ حقوق بشری و حقوق بین المللی که از جورج بوش (پسر) به او تحمیل شده بود، در عمل با شکست مواجه گردید؛ و بسیاری نکات دیگر که معضل سوریه و نیز افشا شدن امکان وجود مذاکرات محرمانه با نمایندگان دولت ایران را می توان به این فهرست اضافه نمود. آنچه که در تمامی این موارد به چشم می خورد، یک سمتگیری است که اوباما و دستگاه اداری او را حداقل ازرئیس جمهور قبلی متمایز می سازد، آن هم تلاشی است در جهت حل مناقشات از طریق گفتگو، و نه استفاده ازابزارارتش و ماشین جنگی. این متن در این مرحله، وارد بحث مربوط به روشهای عملیاتی سازمان سیا و یا پیمان ناتو در این و یا آن کشور نمی شود، هرچند خود این روشها ی عملیاتی، چه در مرزافغانستان و پاکستان و چه درخود افغانستان، و چه در دیگر نقاط جهان، با هدف قراردادن اماکن عادی و غیر نظامی، آن هم به بهانه محل اختفای طالبان و یا القاعده و غیره، منجر به فجایعی بزرگ گشته اند که به اعتقاد من نشان ازعدم هماهنگی در برنامه عمل و نبود نگاهی یکسان به حل مناقشات از طریق گفتگو و مذاکره، چه در میان لابیهای گوناگون درون آمریکا و چه کشورهای عضو پیمان ناتو دارد. تلاش این متن اما، تمرکز بر روی سیاستهای کلان و روشی است که در این سیاستگزاری ها به چشم می خورند. در ضمن این نکته مهم را نیز باید در نظر داشت که بسیاری از تغییر و تحولات اخیر، بویژه در مناطق شمال آفریقا و خاورمیانه، برای خود تعیین کنندگان سیاست، نه تنها در آمریکا، بلکه در همه جهان، بحث هایی اند نوین و برخوردی نوین و متمایز با گذشته را نیز می طلبند. تا کنون آنچه که میت رامنی در رابطه با مسائل و معضلات جهانی مطرح کرده و سیاست خود را درقبال آنها توضیح داده است، حداقل در برنامه های تبلیغاتی انتخاباتی اش، همگی حکایت از نگاهی دارد که هیچ چیز تازه ای در مواجه با معضلات جهان نوین ارائه نمی کند. تاکید بر “ضعف دولت اوباما” در برخورد با ایران، و یا اعلام این که روسیه دشمن شماره یک آمریکا در مسائل استراتژیک و ژئوپلیتیک است، فقط می تواند یاد آور برخی از خصوصیات دوران به خاک سپرده جنگ سرد باشد و بس.
در اینجا لازم است به نکته مهمی نیز که تا حدودی توانست برجنبه های مثبت و نوین سیاستهای اوباما و دستگاه اداری او سایه افکند، مکث کوتاهی صورت گیرد، و آن هم به مناسبات آمریکا با ایران در قبال برنامه هسته ایران مربوط می شود. تاکید بر این نکته که “همه گزینه ها بر روی میز قرار دارند”، حتی اگربا هدف ترساندن ایران و یا راضی نگهداشتن لابی قدرتمند اسرائیل در امریکا صورت گیرد، قطعا موجب ترس و وحشت می شود؛ اما این ترس و وحشت قبل و بیش از همه در میان میلیونها انسان عادی ایرانی، و نیز میلیونها انسان دوستدار صلح و آرامش در تمام جهان است که بر انگیخته می شود، و چنین لحنی در گفتار و در سیاست، با سمتگیریهای نوین در سیاست منطقه ای آمریکا، سنخیت ندارد.
اخیرا در میان محافل سیاسی ناظر بر مسائل خاورمیانه و کشورهای عربی این نظریه قوت گرفته است که یکی از دلایل پیدائی “بهار عربی” را باید در فروپاشی «اتحاد جماهیر شوروی» و گسست «سوسیالیسم واقعا موجود»، دید و جستجو کرد. چه بسا این نظریه را بتوان تا انتخابات کنونی ریاست جمهوری آمریکا نیز بسط داد و مدعی شد که حتی انتخابات دور گذشته و کنونی آمریکا نیز بی تاثیر از آن روند گسست و فروپاشی نبوده اند. ایالات متحده آمریکا دیگر آن آمریکای ۴ دهه متوالی پس از جنگ دوم جهانی نیست. جهان تغییر کرده است، آمریکا نیز تغییر کرده است و با تمام توانائی های صنعتی و اقتصادی و مالی، و قدرت فراوان درعرصه های علمی، فضائی و حتی نظامی نیز، به شدت تحت تاثیر شرایط نوین جهانی قرار گرفته است و به جرات می توان گفت که مردم آمریکا و همه جهان نیزدر برابر لحظه ای مهم و تاریخی قرار گرفته اند؛ یا تلاش به همگام شدن با روند تغییرات در جهان، یعنی آنچه که در ۴ سال ریاست جمهوری اوباما، شاهد آغازش بودیم، و یا ماندن و در جا زدن در لحظه و غرق در افتخارات گذشته و تکرارخطاهائی که شاید در گذشته می شد با استفاده از زور و یا «حق وتو» آن را لاپوشانی نمود. اما این بار روند ها و معادلات سیاسی در عرصه بین المللی بگونه ای هستند که از جایگاه امروزی، تعیین سیاست به سبک آنچه که در سالهای متمادی از جانب آمریکا شاهدش بودیم، بسر آمده اند و تداوم نکات مثبت و تازه ای را که در ۴ سال جوانه زدند، به نیاز مبرم جهان نوین تبدیل گشته اند.