او اولین اشتباه نویسندگی خودرا،رفتن به کلاس آموزش رمان نویسی میدانست.آخرمگر میشود نویسندگی رابه کسی یادداد؟ مسئول کلاس آموزش،خود فقط چندداستان کوتاه منتشرکرده بود،وبعداز اخراج ازشغل بازیگزی تئاتر،برای امرارمعاش،کلاس رمان نویسی را راه انداخته بودتابه دیگران آنرایاددهد.اودراولین جلسه، آب سردی روی دست همه داوطلبین ریخت،چون میگفت برای نویسندگی لازم و واجب است که هرکس غیراز خواندن رمانهای بالزاک و داستایوسکی، کتاب ؛قصه های هزار و یکشب و رمان های تخیلی-ماجراجویانه کارل مای رانیز درکودکی خوانده باشد؛ کارل مای،همان کسی است که درسالهای زندان درآلمان،رمان های کردستان،اردستان و چینستان را نوشت بود. ولی دوست ما حتا دیپلم ادبی هم نداشت وبعداز پایان دبیرستان دررشته ریاضی، نخستین باردستش به یک کتاب غیردرسی وروزنامه سراسری کشورخورده بود. اما بچه بورژواهای کلاس ادعا میکردند که در دوران دبستان تعدادبیشماری کتاب ورمان کودکان خوانده اند.بعضی ها حتامیگفتند که قبل از شروع دبستان شعر میسرودند یا کلفت های خانه،شبها برایشان قصه میگفتند.عده ای دیگرازکتابخانه پدربزرگشان ،باصدها کتاب تعریف میکردند.ولی درخانه محدود دوست ما غیراز قرآن کریم و شاهنامه مصور ،کتابی به یادش نمی آمد.
دراولین جلسه کلاس، مسئول جلسه باغرورملی ازرمانهای ناشناختنه صدسال اخیرنام برد،ازجمله؛ شمس و طغرا،نوشته محمدباقر کرمانشاهی،ازنوادگان فتحعلیشاه قاجار،متولد ۱۲۲۶شمسی-عشق و سلطنت، نوشته شیخ موسی دستجردی،وفات ۱۳۳۲شمسی –داستان باستان،نوشته محمد حسن شیرازی،مرگ ۱۳۱۶شمسی- دام گستران،نوشته حسین صنعتی کرمانی(۱۲۷۴-۱۳۵۲)- پهلوان زند،نوشته شین.پرتو(۱۲۸۶-۱۳۷۶)- پنجه خونین،نوشته ابراهیم زمانی آشتیانی(۱۲۹۴-۱۳۶۸).
وازجمله تکلیف های دوره آموزش،مثلا این بود که شاگردان باید باکمک کتاب های : یاس و داس؛ بیست سال روشن فکری و امنیتی ها،نوشته فرج سرکوهی-بامداد درآینه؛ ده سال گفتگو با احمد شاملو،دکتر نورالدین سالمی-سرگذشت کانون نویسندگان ایران،نوشته محمدعلی سپانلو( هرسه کتاب مذکور چاپ خارج هستند).- و کتاب؛ سیر ونقد وتحلیل رمان های تاریخی فارسی،بین سالهای ۱۲۸۴تا۱۳۳۲،نوشته دکتر محمد غلام(چاپ ایران)، رمانی واقعگرا یا نمایشنامه ای تراژدیک بنویسند. ازجمله حوادث طنزآور این بود که یکروز،قبل از شروع جلسه،یکی از شرکت کنندگان،بدون رابطه با موضوع درس،روی تخته سیاه باخطی درشت نوشته بود : بر پدرش لعنت هر که اینجا شا شد.
و مسئول و معلم کلاس،اولین جلسه رابااین جمله آغازکرد که تعیین رابطه خویشاوندی بین رمان غربی،روایت و حماسه شرقی غیرممکن است،گرچه همیشه کوشش شده که ارزش رمان رابامعیارهای حماسه سرایی و روایت تعیین کنند.رمان رامیتوان نوع جدید اوتوپی درغرب دانست.تاریخ رمان،تاریخ یک فرم ادبی نیست،بلکه تاریخ یک آرمان درناکجاآباد آرزوها است. درقرن ۱۹ بازار نوول نویسی گرم بود.اگردرآن قرن نوول ورمان ژانرهایی ملی بودند،درقرن بیستم آنها جهانوطن و بین المللی شدند.درقرن بیستم سبک رمان به آزادی مطلق رسید،یعنی محدودیتی ازنظر ساختار وارزشهای زیباشناسی وجودنداشت،به این دلیل تنهادرنیمه دوم قرن گذشته تعدادرمانهای نوشته شده بیش ازتمام رمانهای قرون قبلی است. والتر بنیامین علت رونق رمان نسبت به روایت را وابستگی آن به کتاب وصنعت چاپ میدانست. نظریه پرداز دیگررمان، دیتر ولرزهف، میگوید، رمان همیشه اوتوپی پنهان نویسنده بوده،چون او میخواست باکمک رمان،جام جهاننمایی اززندگی انسانی به خواننده نشان دهد. شاید به این سبب در بعضی ازرمانها تمام مسایل عصر ما،مانند تحولات سیاسی،علمی،هنری،فلسفی،عشقی وغیره مطرح شده اند.
میشائیل باختین درمقاله؛ روایت و رمان ، می نویسد ، رمان تنها ژانری است که هنوز درحال تغییر،تحول و تکامل است،یعنی برخلاف سایر ژانرهای ادبی،هنوز ناتمام میباشد ، یااینکه ،رمان نیروی آنارشیستی سازماندهی حال و روزگار نویسنده است .
تک صدایی و توتالیتر بودن رمان درآنجاست که یاادعای انعکاس جامعه بودن رادارد،یاهمچون کافکا،رسیدن به واژه ایده آلیستی حقیقت رادارد،یاچون توماس مان،ادعای رئالیستی بودن تاریخ ،یا ثبت جهان خاطره ای مارسل پروست ،یاطرح اوتوپی روبرت موسیل در رمان( مرد،بدون صفت ) است. به نظر بعضی ها، جیمز جویس و ویرجینیا ولف نشان دادند که جهان را میشود از طریق بازی بازبان به نمایش گذاشت.بعضی ازمنتقدین ادبی دانشگاهی می پرسند،آیابعداز جویس،کافکا و بکت میتوان باردیگر رمان جدیدی نوشت؟. تاریخ رمان مدرن ازاواخرقرن ۱۶ همراه باتاریخ تحولات اجتمایی،باکتاب دن کیشوت،نوشته سروانتس شروع گردید.روانشناسان هم رمان خوانی رافعالیتی بی هدف میدانند،ولی خواننده کوشش میکند باکمک آن بین تفکر و واقعیت تماسی برقرار کند،گرچه برای انسان مدرن،تنها و دور از طبیعت و جامعه خشن،ایجاد رابطه بین تفکر وواقعیات باعث گردید که او باکمک روابط زیباشناسی سعی کند،فقدان آنرا جبران نماید. گروهی هم بااغراقهای روانشناسانه،لحظه تولد رمان را،تنهایی نویسنده میدانند،یعنی زمانیکه نه کسی میتواند به او کمک کند و همدمش شود و نه او میتواند راهنمای آدم محتاج دیگری باشد،چون در عصر جدید، اوامکان صحبت وتماس بادیگران راازدست داده.
فلوبر می گوید،رمان همچون داروی مذهب به هنرمند تنها ،کمک میکند تااو توتالیتر بودن زمان وجامعه خودراازطریق تولید زیبا شناسی ادبی هضم کند وباآن وحدت نماید.درباره سابقه رمان میتوان گفت که آن دراواخر عصرباستان،در زمانی مطرح شد که حماسه سرایی کهن ادعای هنری بودن خودراازدست داد و فریاد برآورد؛ من آنم که رستم بود پهلوان، یعنی زمانیکه به ابتذال کشیده شده بود. ولی در دههای اخیر،رمان پایه های اوتوپی بودن خودراازدست داد، ودر میان رسانه های مدرن،همچون یک کالای فرهنگی درکنار کالاهای دیگر درانتظار خریدار است.یعنی رمان نیز رسانه ای شده که کوشش میکند باکمک آن، نویسنده وخواننده با عصر و دوره خود وارد بحث و جدل خلاق شوند.بااین وجود آیا میشود درعصر رسانه ها،رمان راآینه بحران دوره مدرنیته به شمار آورد؟.
رمانهای امروزی غالبا محصول اقتصاد وصنعت رسانه ها هستند و تحت قوانین عرضه،معرفی و فروش قرار میگیرند.رسانه ای کردن واقعیات باکمک تصویر سبب شده که روایت و داستانسرایی خریداری نداشته باشد،چون رسانه ها خود روزانه کاری غیراز شرح و توصیف جهان ندارند. رمان در طول عمر خود وظایفی مختلف به عهده گرفت؛ گاهی موتور حرکت و ترقی مدرنیته بود،گاهی مقصد و هدف اسطورههای تحول، گاهی قرص خواب آور شبهای هراسناک، گاهی وسیله ای برای امرار معاش و گاهی تولیدی فرهنگی جهت صادرات به کشورهای جهان سوم و از میدان بدرنمودن ادبیات شکایتی .