در نگاه اول این طور بنظر می رسد که استراتژی مجموعه حکومت در برخورد با فشارهای جامعه و همچنین واکنش های منطقه ای و بین المللی، با هم همخوانی دارند. در واقع تلاش و امید رژیم در خریدن زمان و یا همان وقت کشی برای گذر از بحران هایی است که بیشتر از همه خود مسبب آنها بوده اند و حال چشم به انتخابات آتی آمریکا دارد تا شاید بتواند از مقابله و فشارهای روز افزون داخلی و دولت ترامپ، خود را نجات دهد. به همین دلیل، علیرغم اینکه می دانند اتحادیه اروپا هم قدرت مقابله و ایستادگی در برابر آمریکا را ندارد، و دیگر اینکه این اتحادیه روابط استراتژیک و مبادلات بیش از پانصد میلیارد دلاری خود را فدای رژیمی نخواهد کرد که به هیچ یک از قوانین بین المللی پابند نبوده و خود را جوابگو نشان داده است. پذیرفتن قرار داد “برجام” توسط جمهوری اسلامی، حاصل فشارهای بین المللی و تحریم های کمرشکن دولت اوباما، و دریافت دلار در مقابل تعطیل فعالیت های اتمی صورت گرفت.
اما در درون نهادهای مختلف “نظام”، درگیری های محسوسی وجود دارد که با امید و انتظارهای خیلی ها هم خوانی ندارد. نیروهایی هستند که ادامه حیات “نظام” را به سبک و سیاق فعلی امکان پذیر نمی دانند، و خطر از هم پاشیدگی رژیم را احساس می کنند. در واقع مشروط شدن ادامه حیات خود را به فروش نفت که به اراده خریدارانی مانند روسیه، چین و بویژه اتحادیه اروپا منجر شده است را پایدار نمی دانند، و احساس خطر می کنند. لذا مقاومت مشروط را نگران کننده و غیرقابل پشتیبانی می بینند و پیشاپیش نظام اسلامی را که قرار بود جاودانه باشد، از هم گسیخته می بینند. و دخیل بستن به انتخابات آینده آمریکا نمی تواند آنها را قانع و یا امیدوار نماید. از طرفی اخبار و اطلاعات مسائل کار و کارگری آمریکا، خلاف این امیدواری ها را نشان می دهند. به گزارش منابع مالی و بانکی کشور آلمان، در حال حاضر آمریکا پایین ترین درصد بیکاری را حداقل طی ۱۷ سال اخیر تجربه می کند. امید به اشتغال در این کشور زیاد شده است. صنایع اتومبیل سازی رونق گرفته اند، در بخش فولاد و آلومینیوم تولید و مصرف داخلی فزونی گرفته است. از طرفی ناسیونالیزم آمریکایی دائم در حال تقویت است و دولت ترامپ از آمریکایی ها می خواهد که از تولیدات داخلی حمایت کنند.
دولت ترامپ با افزایش سهم مالیات تا ۳۵ درصد بر واردات صنا یع اتومبیل، فولاد و آلومینیوم کشورهای اروپایی و بویژه آلمان و چین و مکزیک، به برخی از محصولات کشور رونق بخشیده است. باید توجه داشت هر اتفاقی هم در چند و چون مبادلات اقتصادی آمریکا و طرفین او بیفتد، و هر نتیجه ای هم که در انتخابات آینده آمریکا روی دهد، حل مشکلات بین آمریکا و جمهوری اسلامی از کمترین اهمیتی برخوردار خواهد بود. هیچ نشانه ای از کم شدن جاذبه سرمایه گذاری و سپردن نقدینگی های کلان و افول بانک ها دیده نمی شود، آمریکا همچنان جاذبه خود را حفظ کرده است و امید بستن جمهوری اسلامی به نتیجه آینده انتخابات؛ حاصل نگاه فرصت سوزی های فناتیزم مذهبی و خودشیفتگی های جاهلانه جمعیتی است که قادر نشده است تا خودش را از رفتارهای وارونه کاری و خام اندیشی نجات بدهد. آقای روحانی، “سخن گفتن” با آمریکا را به معنای “تسلیم و پایان دستاوردهای” ایران خوانده است!
در واقع حکومت به بن بست خود ساخته برخورد کرده و یک انسداد کامل در آن بوجود آمده است. رفع بحران مالی در سطح کلان مشروط به سیاست های تحریم آمریکا است که از ماه اکتبر سال جاری اعمال خواهد شد. شبح تحریم ها از هم اکنون بر همه معاملات پولی، بازار و دستگاه های مالی دولتی سایه انداخته است و در صورت تحریم منابع فروش نفت ایران، بانک مرکزی و سپاه پاسداران که بیشترین سهم در قبضه کردن ثروت ملی را دارد، ناقوس فروپاشی “نظام جمهوری اسلامی” از هر کجا شنیده خواهد شد. و دلیل نزدیکی دولت روحانی به سپاه پاسداران و حمایت رهبر از این اتحاد لرزان و از پایه ویران؛ نشان از شنیدن زنگ خطری است که به گوششان رسیده است. دولت روحانی به دلیل ادامه سیاست رانت دهی و فساد اداری و همکاری عملی با عوامل آن ها؛ با بحران مشروعیت و کار ایی مواجه شده است: و هر چقدر این وضعیت ادامه کند؛ بحران عمیق تر خواهد شد و چشم انداز قدرت جمهوری اسلامی تیره تر خواهد شد. دید و بازدیدهای اخیر دکتر ولایتی با عنوان نماینده ویژه رهبر در امور بین الملل از مسکو، بیشتر از سر یاس و نگرانی و از پا افتادگی این رژیم است. نباید فراموش کنیم که در دوران صدارت مهندس میرحسین موسوی، آقای ولایتی گزارش سفرهای خود را به عنوان وزیر خارجه به دولت و نخست وزیر نمی داد، او مستقیما به دفتر آیت الله خمینی و یا دفتر آیت الله خامنه ای می رفت! تا جایی که مورد اعتراض آشکار مهندس موسوی قرار گرفت و در روزنامه ها انعکاس یافت و می شود نتیجه گرفت که دیدارهای اخیر ولایتی می تواند در آن اسرار و ناگفته ها و بویژه ارزان فروشی هایی “قهرمانانه” نهفته باشد که شاید در آینده برملا گردد!
رژیم در تلاش است که از این وانفسای سیاست گذاری های ایدئولوژیک خود، چگونه به عقب نشینی های قهرمانانه بپردازد تا حد اقل خود را در مصرف داخلی به نمایش مطلوب بگذارد. و بی شک خود را برای همه گونه اعتراض های مردمی، ابزار های سرکوب را مهیا نموده است. واقعیت این است که در حال حاضر “نظام” جمهوری اسلامی هنوز از قدرت سرکوب توده ها بر خوردار است، و از طرفی چشم انداز سازمانگری تشکل های نیروهای اپوزیسیون در ایستادگی سیستماتیک در مقابله با تعرضات رژیم در چشم رس نیست و باید یادآور شد که تیم خامنه ای برای بود و نبود خود تا فلاکت و نابودی کشور پیش خواهد رفت و هزینه سنگین و سرزمینی سوخته را از خود به جا خواهد گذاشت و اپوزیسیون باید بر این نکته هم توجه و دقت بیشتری نماید، و نباید این نکته را هم نادیده بگیرد که معنی واکنش های آمریکا، همواره تسلیم نمودن دیگر کشورها در برابر قدرت فائقه اوست، اما جمهوری اسلامی به عنوان یک رژیم ضد آزادی و بر باد دهنده منافع ملی ایران و بویژه ضد فرهنگ و تاریخ ایرانی و حوزه تمدنی فارسی است و این نگاه و نظر را بیشتر از هر زمان متوجه جهان پیرامونی خود کرده است. سرکوب و تحقیر ایرانیان از طرف منادیان جمهوری اسلامی، به واکنش های ساختارشکن و ضد بنیاد و اساس جمهوری اسلامی منجر گردیده و به مبارزه و حل و فصل اخلافات در خیابان مشروعیت داده است. جمهوری اسلامی تنها مانده است، همسایگان کشور ما هیچ رغبتی برای دراز کردن دست دوستی با این رژیم را که جز شرارت و تلاش در برهم زدن مناسبات همسایه ها را از خود نشان نداده است، ندارند. و حمایت اتحادیه اروپا هم در مورد “برجام”؛ به عمل آمریکا برمی گردد که نشانگر نقطه ظریفی است که پذیرش بی سر و صدا و بی اعتنایی به قراد داد برجام توسط آمریکا؛ مترادف با بی اعتباری و ناتوانی اروپا در هدایت سیاست گذاری های آنها خواهد بود، اما از طرفی می داند که در نهایت برابر غول سیستم سرمایه داری آمریکا یارای مقاومت ندارد و دولت ترامپ مصمم است تا با تحریم های فلج کننده، جمهوری اسلامی را به عقب نشینی “قهرمانانه” وادارد.
در ۵ سال اخیر ریاست جمهوری آقای روحانی، پنج هزار نفر از شهروندان کشور را به دلایل مختلف اعدام کرده اند، بیش از هشتصد هزار نفر در زندانها گرفتار مانده اند. روزانه بیش از هزار نفر از بانوان کشور فقط به دلیل پوشش بازداشت می گردند و مشمول جریمه و تحقیر و تنبیه می شوند. صدها زندانی سیاسی عقیدتی، روزنامه نگار و نویسنده و وبلاگ نویس و هنرمند و اهل قلم در زندان هستند. صد ها جلد از کتاب های نوشته شده دچار سانسور دستگاه های امنیتی رژیم شده اند و در گنجه ها خاک می خورند و اجازه چاپ و نشر نگرفته اند. در کشور ما هیچ روزنامه مستقل و خارج از کنترل شدید دولت چاپ نمی شود، صد ها نفر از مخالفین رژیم در خانه های “امن” برده می شوند و تحت شکنجه و بازجویی قرار می گیرند، دستگاه مخوف اعتراف گیری “نظام” همچنان فعال است. جایگاه زنان در این کشور اسلام زده دائم در حال تعرض است و هر دم با اعمال قوانین ارتجایی قرون وسطایی دینی، چهره کریه خود را برای بانوان کشور و جامعه مدنی به نمایش می گذارند. میلیاردها دلار از ثرو ت ملی را حیف و میل کرده و بر اساس رانت و رشوه و سند سازی های خلاف، به نام مسولین رده بالای کشور واریز نموده اند، و یا در اختیار آنها گذاشته اند. کارگران کار می کنند، و اما حقوق شان پرداخت نمی گردد، بازنشستگان هیچ امیدی به آینده برایشان نمانده است زیرا موجودی صندوق بازنشستگی توسط دولتمردان به یغما رفته است. برای جوانان و دانشجویان، امید به آینده و زندگی بهتر در جمهوری اسلامی برای جوانان قابل تصور نیست.
مردم دنیا باید بدانند که ما ملت ایران، ما همه اهل قلم، ما همه دیگر اندیشان کشور؛ ما چپ ها و طرفداران عدالت اجتماعی؛ طی سال های متمادی و سیاه حکومتگران جمهوری اسلامی؛ در برابر همه ناملایمات؛ ظلم و شکنجه و کشتار ننگین ترین رژیم تاریخ کشور ما؛ تمرین مدارا نموده ایم و از سوی این رژیم جز سرکوب و خشونت پاسخ نگرفته ایم. اما مثلی ایرانی می گوید: پاسخ کلوخ انداز، سنگ است!