چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۸

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۸

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
انتخابات مهندسی شده، راه يا بی‌راهه؟
    خانم وسمقی در ارتباط با انتخابات ریاست حمهوری در ایران تحلیلی داشته است. خانم وسمقی، زین میان؛ بر این باور است که اصلاح‌طلبان، اگر گمان می‌کنند که حکومت...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: صدیقه وسمقی
نویسنده: صدیقه وسمقی
جرون
جرون، ای سیلی خورده ی زمان، ای معامله های پشت پرده ی آن زمان، ای تاریخ دیروز و امروز من، از رنگ و شرنگ، تا کیسه های زر ...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد

پسرکی که در جا‌دری خانه شان گم شد!

صدائی مرتب در گوشش می گفت:«می خواهی به آن سرزمین جادو بروی؟ باید هفت کفش آهنی بپوشی! از نمک زار‌ها از صحراهای بی آب عبور کنی! تشنگی، گرسنگی و حتی مرگ را بپذیری تا به آن در آخر تالار برسی! راه سخت بی بازگشت!

سه حیاط بود. اولی حیاط بیرونی نامیده می شد وسطی مهمان خانه وآخری اندرونی. در حیاط منسوب به مهمان‌خانه دو اطاق بود، یکی بسیار بزرگ ودیگری کوچک تر. آن‌که بزرگتر بود، اطاق مهمان بود؛ وکوچکتر کتابخانه. در اطاق کتابخانه قفسه‌های پر از کتاب بود وتابلوهای قدیمی که به دیوارها آویزان شده بودند. زیباترین‌شان تصویری ازیک زن بود که به سختی، با گاو‌آهنی زمین را شخم می زد. خسته و با چشمانی غمگین! اما درخشان. بامیزی از ماهوت سبز و یک مجسمه نیم تنه که پسرک هرگز نتوانست بداند که مجسمه کیست! مجسمه برنزی که ساکن همیشگی وساکت اطاق بود. حضورش بر اطاق سنگینی می کرد.  پسرک هر بار که به چشمان آن زن می نگریست غمی مبهم بر قلبش سنگینی می کرد. او بی آن که بداند گرفتار آن اطاق شده  بود.  به چراغ نفتی‌های روسی خیره می شد. رنگهای آبی فیروزه ای و صورتی آن ها که نقش هائی از گل وچهره چند زن بود، اورا محسور می کرد. درب‌های اطاق از یک طرف به باغچه کوچک پر از گل های اطلسی گشوده می شد واز طرف دیگر به اطاقی کوچک در حیاط اندرونی. زمستانها یک بخاری هیزمی تمام وقت می سوخت وگرمای مطبوعی به اطاق می داد بوی چوبهای سوخته با بوی گل گلدان های شعمدانی که پشت پنجره نهاده شده بودند پسرک را کیفور می ساخت. بیشتر وقت پسرک در این اطاق می گذشت.

 ساعت ها شاهنامه چاپ سنگی بمبئی را که پر از تصویر بود نگاه می کرد. داخل جنگل‌های انبوه می گشت و پهلوانی می کرد. داخل جا دری که به حیاط اندرونی باز می شد وهمیشه بسته بود را به او داده بودند. کتاب‌های مدرسه اش را همان جا می نهاد. جا دری که دیوارهای قطور اطاق، آن را عمیق تر ساخته بود، برایش حکم اطاقی کوچک داشت.  گاه به صحبت مردانی که در اطاق پذیرائی جمع می شدند گوش می خواباند. هر کدام از آنان را بی آنکه ببیندشان می شناخت.  گاه پدرش اورا صدا می کرد که برای آن ها شعر به خواند. از سعدی، از نظامی که حفظ کرده بود. بیشتر داستان‌های هفت پیکر را می دانست. گاه با مرد سیاه پوش به درون دهلیز های قصرداخل می شد. گاه بر زنبیل می نشست و به آسمان می رفت.  دنیایش دنیای افسانه ها بود. گاه خود قهرمان داستان.

یک روزکه از مدرسه بر می گشت  زن فال گیری را دید که بر سر کوچه نشسته بود وکف دست نگاه می کند. همسایه‌ها دوره‌اش کرده بودند واو فال آن ها می دید. میخکوب چشم‌های زن فالگیر شده بود. نمی توانست تکان به خورد. زن فالگیر دستش را دراز کرد ودست اورا گرفت. به کف دستش خیره شد. سرش را بلند کرد در چشم هایش نگریست. «آه که چه سخت راه‌ها خواهی رفت وچه غربت بزرگ وطولانی را تحمل خواهی کرد؛ هرگز روی خانه نخواهی دید!» سراسیمه شده بود هنوز معنای دقیق کلمات زن فالگیر را نمی فهمید. اما سنگینی نگاه او را حس می کرد. تمام بعد از ظهر کلافه بود.  حسی مبهم آزارش می داد.  تمامی شب خواب راه های طولانی می دید.  می دید که  در حیاط بیرونی که به خیابان عریض وپر درختی باز می شد، حال به خیابان بلند ونازکی باز می گردد که انتهای آن دیده نمی شود. خبری از درخت ها وجوی آب نبود. همه دیوار ها از کاغذ بودند  باخط هائی که نمی توانست به خواند. در دکان ها فقط کتاب ها را چیده بودند. در نانوائی، تغار بزرگی از خمیر سفید رنگی بود که شاطر آن را روی بالشتک پهن می کرد وبه دیواره تنور می کوبید وبعد به جای نان صفحه بزرگ کاغذی را که آتش از آن بر میخاست بیرون می کشید و بر روی پیش خوان پرتاب می کرد. لهیب آتش می خوابید به جای آن ورقی سرخ بر پیش خوان ظاهر می شد. مردم دسته ورق ها را بر می‌داشتند ودر بقچه نان می پیچیدند و می رفتند. حس می کرد خواب نیست چبزی بین خواب وبیداری! صدای های مبهمی را می شنید.  همیشه از این صدا های مبهم وحشت داشت. به در سرای بزرگی رسید؛ دیوارآجری بلند با سر دری که بالای آن دیده نمی شد. رودی بزرگ داخل سرا در جریان بود با آبی تیره وخروشان.  ساختمان بزرگی مانند یک قلعه در آن سوی رود قرار داشت.  پلی برای عبور نبود. «تنها، کسی می تواند داخل این سرای عظیم گردد، که تن به این رودخروشان بسپارد!» بی آنکه بداند، لحظاتی بعد داخل آن رود خروشان بود. امواج بلند به کناره‌اش می کوبیدند. به درونش می کشیدند. نفسی وباز تقلائی. رود بسیار کسان دیگر را نیز در خود داشت. کسانی شنا می کردند، کسانی دست وپا می زدند وبرخی بی جان روی آب بودند وآب جنازه هایشان را باخود می برد. وحشت کرده بود از موج های بلند از گودال های بزرگ وکوچک درون آب. اما تقلا می کرد دست وپا می زد. سرانجام خسته وبی حرکت در آن سوی رود افتاده بود. خسته وهیجان زده  برای رفتن به داخل آن قلعه عظیم. دروازه های بزرگ قلعه به اندک فشاری گشوده شدند. تالار بزرگی که انتهای آن دیده نمی شد در مقابلش قرار داشت با تالارهای بزرگ تو در توکه دری هائی بزرگ آن ها را ازهم جدا می کرد.  در هرتالار هزاران قفسه وجعبه چوبی چیده شده بود. اولین جعبه ها پر بودند از از سنگ نبشته ولوح های گلی همراه با سرنیزه های شکسته، سپرهای زنگ زده، کلاه خود ها ئی که هنوز گوشه های خونی آن را می شد دید. شمشیر هائی در غلاف که هنوز بوی خون می دادند وخشونت درون غلافشان پنهان شده بود. هر جعبه که باز می کرد بر وحشتش اضافه می شد. بعضی از جعبه ها تنها صدا بود گاه ناله وگاه خنده. شیون وفریاد. قفسه هائی پر از اوراد ومتون های مذهبی که با خون نوشته شده بودند. هر چه بود کلمه بود وصدا. که گاه اوج می گرفت وگاه فرو کش می کرد.

 یک لحظه در تمامی تالار ها گشوده شد. پسرک انتهای تالار را دید؛ فضائی روشن وسحر آمیز! شادی به شکل نورهای روشن در فضا موج می زد. پسرکی هم سن او داشت نی‌لبک می‌نواخت. زمین انباشته از گل بود پروانه‌هائی که به شکل کتاب در پرواز بودند. صدائی دلکشی می خواند واو نجوای شاد مردمی که دیده نمی شدند را می شنید. رایحه عطر آگین از خود بی خودش کرد. تالار طولانی تر وبزرگ تر از آن بود که بتواند به آن فضا وصدای رویائی برسد. اما همان یک لحظه اورا جادو کرده بود. تلاش می کرد از تالار ها عبور کند. اما عبور ازهر تالاری چون سفر اودیسه بود گاه به اعماق جهنم , گاه به  سرزمین فراموشی وگاه در افتادن  با غول یک چشم. جان فرسا بودن این راه را حتی در خواب هم حس می کرد.

صدائی مرتب در گوشش می گفت:«می خواهی به آن سرزمین جادو بروی؟ باید هفت کفش آهنی بپوشی! از نمک زار‌ها از صحراهای بی آب عبور کنی! تشنگی، گرسنگی و حتی مرگ را بپذیری تا به آن در آخر تالار برسی! راه سخت بی بازگشت! از دروازه که گذشتی  دیگربرگشتی نیست؛ برگشتی نیست! آن دروازه شبیه جا دری اطاق کتابخانه بود. سراسیمه از خواب بر خاست. قلبش به شدت می کوبید. ترس از آن رود خروشان وجعبه های خون آلودبدنش را به لرزه انداخته بود.اما در اعماق چیزی به قلبش نیشتر می زد نیشتری که لذتی نا گفتنی را در تمام وجودش می پراکند.  مانند نخستین حس بلوغ. دلش می خاست این نیشتر مرتب بر قلبش بگوبد وخلجانش دهد. روزها وروزها بی تاب بود. دلش هوای آن سرزمین را داشت. یک روز که از مدرسه برگشت بی‌آن که با کسی سخنی بگوید، به اطاق کتاب‌خانه رفت. در جادری کوچک نشست. فریاد کشید: می‌خواهم بروم! از رودهای خروشان، از صحراهای بی آب علف عبور کنم! از آن شمشیرهای خفته در غلاف هراسم نیست. من می خواهم بروم! حتی اگر باز گشتی در کار نباشد!

خروش سهمگین رودی برخاست جا دری از جای کنده شد.  رود به تمامی در اطاق جاری گردید. پسرک تن به موج‌های بلند سپرد ورفت ودیگر هر گز به آن اطاق به آن جا دری به آن خانه باز نگشت. بعد ها کسانی اورا دیدند که با کفش‌های آهنی سوراخ گشته، قامتی که خمیده شده بود هنوز در جستجوی آن شهر جادوئی است. در میان قفسه ها و جعبه‌های تالار‌ها می چرخد وفریاد می زند! آن سر زمین رویا نیست! جادو نیست! هرکس که از آب این رود نوشیده و درآن شنا کرده است این را می‌داند!

«من وقتی خواب نبودم در این رود شنا کرده ام

از سخت راه‌ها گذشته ام

به زخم های تنم نگاه کنید

من وقتی که خواب نبودم

خواب یک ستاره قرمز دیده ام!»

(فروغ فرخزاد)

 

تاریخ انتشار : ۱۰ اردیبهشت, ۱۳۹۵ ۱۱:۰۸ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!

بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!

انتخابات مهندسی شده، راه یا بی‌راهه؟