پوپولیسم پدیده ای است بسیار پیچیده، لذا مبارزه با آن بسیار مشکل است و احتیاج به حوصله، تواضع و پرهیز از غرور را می طلبد. داشتن رمز سخنوری و اعصابی قوی از جانمایه های این مبارزه است.
در عین حال پوپولیسم، چه در حکومت ایران و چه در بخش بزرگی از اپوزیسیون آن، نیروئی است که در حالِ حاضر دست بالا را دارد، و به صراحت می توان اقرار کرد که حتی نیروهای دمکرات نیز از این عارضه مبری نبوده و رنج می برند، و تا کنون نیز برخورد ویژه و سازمان یافته ای از طرف نیروهای ذی صلاح برای مقابله با آن صورت نگرفته است، اما این را نیز نباید از نظر دور داشت که صاحب نظرانی هوشیار و پیگیر بخصوص در سازمان فدائیان اکثریت، شرح بسیط این پدیده را غالبا تحتِ اصطلاحِ اقتدارگرائی-انحصارطلبی، بُناپارتیسم و یا عوامگرائی، نقد کرده اند (اما بصورت کُلی و کلان)، ولی در نهایت اغلبِ این فعالین غالبا مورد تهاجم و فهاشیِ عوامگرایان داخلی و خارجی قرار گرفته اند.
لذا هدف من از نوشتن این تحشیه قبل از اینکه ادعای چاره سازی داشته باشد، مایل است ندائی باشد برای حساس کردن نیروی جمعی در جهت مبارزه با آن و گامی در کاهش اثرات تخریبی این بینشِ مضر در اذهان و افکارِ عوام باشد، چون که دقیقا طعمه اصلیش همان عوام است.
بنابراین پوپولیسم خطری است که نباید آن را دست کم گرفت، چون سیاستِ عوام فریبی آنها با تطبیقِ نیازها و آرزوهای عملی نشده مردم با ظاهری آراسته آغاز می شود و به دامی گسترده تبدیل می گردد که در آن قربانیان موظف می شوند، تامین پشتیبانی، اخذ رای، حضورِ در صحنه و نهایتا رضایت آنها را ارضاء کنند.
این سیاست یک راه و روش عادی ندارد، بلکه مسلسل وار و متداوم پیش برده می شود.
اگر در قدرت باشند بدام افتادگان، قربانیانِ در دستِ حکومتیان هستند ولی اگر در اپوزیسیون باشند سعی می کنند این عوام را برای خودشان به غنیمت ببرند.
پوپولیسم یک اصطلاح و یک جایِ “خالی” و نامفهومی است و خالی بودن آن دقیقا قدرتش است! برای اینکه محلی است “برهوت”، تراوا و قابل نفوذ برایِ هر استراتژی، هر تقلّا و گفتمان. قدرتی که با امکان سازگاری با احتیاجاتِ لحظه ای مردمِ عامی نفوذش را بالا می برد.
عوام فریبی و یا “بناپارتیسم” پیروزیِ آن چیزهائی است که بطور اتفاقی بوقوع می پیوندند، زیرا اپورتونیسم و فرصت طلبی رادیکالِ خود را که با احتیاجاتِ لحظه ای که “خلق خود” می داند گره می زند و عطش خود را سیراب می کند. دو روئی قدرت مطلق اوست و ستایش از اینکه قادر است (خلق را) وسیله هنر صحبت و سخنرانی خود قربانی کند، حقیقتی است واضح، چونکه رهبران آنها قادرند قدرت نفوذ را بدونِ یک رسم و روش اخلاقی صحیح، با چندین خواستِ قابلِ لمسِ عمومی مردم بهم بدوزند؛ کاری را که احزابِ سنتی سعی می کنند آن را انجام بدهند ولی بدون موفقیت، برای اینکه مرزِ هویتی دارند (هر چند هم که بخواهند از این مرز گهگاهی گذر کنند!).
این خصوصیات می توانند برایِ فهمِ پوپولیسم چه در زمانی که بصورت جنبشی-اعتراضی هستند و چه در زمانی که به قدرت رسیده باشند در نظر گرفته شوند (پدیده ای که در کشورهای پیشرفته نیز صادق است)۰
در عین حال عوامگرائی در قدرت دارای ریسک و خطری است برای موجودیت خود، بطوریکه می تواند به یک “کاست” جدید تبدیل شود، و همین خصیصه باعث می شود که که آنها با احتیاط و هوشیاری مداوم و مزمن بخواهند خود را از این معضل “کاست” مبری نگاه دارند و نشان بدهند که همیشه با مردم و مثل مردم هستند، لذا آنها یک وضعیت انتخاباتی جنجالی-تشنجی مداوم و همیشگی را به جامعه تحمیل می کنند.
پوپولیست ها نمی توانند بصورت ساده و عادی سیاست گذاری بکنند. آنها در وحله اول باید خود را آماده کنند به اینکه چگونه بتوانند از زیر بار مسئولیت کارهائی را که نمی توانند انجام بدهند و یا بد انجام خواهند داد بگریزند.
بدین گونه است که از هر گونه مسئولیت پاسخگوئی و شکست در جامعه شانه خالی کرده و ورشکستگیِ اعمال خود را به “دشمنان” خیالی که خارج از حیطه قدرت آنهاست نسبت می دهند. و اعمال خوب انجام شده مخصوص آنهاست ولی معایب و کارهای اشتباه از آن مخالفین است؛ بطوریکه مخالفین بخاطر تبلیغات گوشخراش پوپولیستها صدایشان ضعیف شده “گناهکار” نیز پدیدار می شوند.
لذا مبارزه و مقاومت کردن در ورایِ جریانهای عوامگرای حکومتی و اپوزیسیونی در ایران یک چالش و کارزار بسیار نا هموار است، زیرا استراتژی تبلیغی عوامگرایان چندان قدرت بهم می زند که مخالفان را “گنگ” می کند، و در مواقعی بدون اینکه آن را سرکوب کند!
برای اینکه استعاره ای و صفتی برای تعریف این پدیده، یعنی جریان فکری پوپولیستها را ارائه دهیم، می توان گفت که آنها با زیاد حرف زدن خود مخالفان را “خفه” می کنند و بدین گونه آنها را “کوچک” و خُرد می کنند. زیرا علاوه بر اینکه مخالفان را زیر تهمت قرار می دهند بلکه “بلند گویشان” را هم از دستانشان می گیرند.
یک خطر اضافی را نیز باید در نظر داشت و آن اینکه پوپولیسم این ریسک را دارد که مخالفینِ خود را به الگو و شیوه رفتاری خود مبتلا سازد و در این صورت قابل درک است که پوپولیست ها بدلیل قوی تر بودن در هنر “داد و بیدا کردن” و داشتن قدرتِ بیشتر، مخالفین خود را بسوی روش های عملیِ خود خواهند کشاند، و بنوبه خود، آنها را به جنبشی پوپولیستی تبدیل خواهند کرد.
خطر ریسک بزرگ دیگر برای راه گشایان دمکراسی آن است که، پوپولیسم با شیوه خود با نفوذ در افکار عمومی جامعه و حتی در خود اپوزیسیون مترقی همان منطقی را که آنها قادر به انجام آن هستند را به نیروهای مترقی انتقال و القاء کنند. اینجاست که وظیفه و تعهد مبارزاتی در این وضعیت، دو چند برابر می شود و از نظر صرف انرژی مسیر مبارزه دشوار و صعودی خواهد شد. این مبارزه باید نقطه به نقطه و روی هر نقطه در جامعه، در افکار عمومی و در صورت امکان در مجلسین و ارگانهای قدرت در جهت افشای کارکرد های عوامگرایان ادامه داده شود.
این بزرگ در صورتی نتیجه بخش خواهد بود که در دام پوپولیست ها گرفتار نشویم. بدان معنی که خود به پوپولیست تبدیل نشویم.
و در پایان برای اینکه استعارهُ دیگری کرده باشم لازم میدانم گفته شود: ” کسی که عاشق شراب باشد و قادر شود در داخل یک میکده که پُر از شراب های ناب “خُلاری” با کیفیت عالی باشد، یک آدمِ جدّی و با هوش باقی بماند.”