پیر ما، روزی،
در گذرگاهی
مرد آویخته ای را دید
پرسید:
– «این تهی خرقهً جان باخته کیست؟»
نیت و نامش را گفتند.
پیر، پایش را بوسید و،
گفت:
– «نام محدودت را
– نام زادن را –
چه کسی می دانست؟
– نام محدودت را
– نام مردن را –
همه کس می داند.
که تو در سایه نعشت
نام محدودت را بردی،
تا نامحدود.»
منبع:
از مجموعه پیر ما گفت. ۱۳۵۶. انتشارات رواق
بر گرفته از بولتن کارگری شماره ۲۵۲
1 Comment
❤️