ترمینولوژی سیاسی اپوزیسیون ایران واژگانی را در خود جای داده است که کاربران، از آن در ترجمان و کاربست متناسب با شرایط اجتماعی جامعه تسلط و تبحر کافی از خود نشان نمی دهند. درست در اینجا موضوع خوانش از واژگان را مورد توجه قرار می دهد تا بی حاصلی آنها را گردن گیریم. آنچه که بی حاصلی کاربست واژگان مورد نظر را غیبت می بخشد پیشبرد آنها می باشد. واژگان سیاسی هر گاه در جای خود و متناسب با شرایط اجتماعی و شناخت از نیروهای سیاسی نباشد در پروسه اجرا نیروی اجتماعی لازم را به سمت جریان یا جریانات سیاسی طراح واژه سوق نخواهد داد. خوانش اصطلاح طرح شده توسط اپوزیسیون بعضأ توسط جریانات و عناصر سیاسی مجعول و در مواردی مغرض زیان های حیثیتی بر سیمای طراحان اولیه واژه کاربردی می نشاند که جهت زدودن آثار آن، انرژی فراوان و زمان زیادی را باید صرف نمود. از زمره واژگان می توان وحدت ملی، آشتی ملی، کنگره ملی، اتحادها و غیره را نام برد. موضوع وحدت و آشتی ملی گرچه پیشینه طولانی در ترمینولوژی اپوزیسیون دارد ولی در شرایط خاصی که چالش های درون رژیم به ورطه بحران نزدیک می شود نجواهای وحدت و آشتی ملی از حلقوم عناصری از رژیم جمهوری اسلامی شنیده می شود. برای نمونه در دو دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد، محسن رضایی با طرح راهکار وحدت و آشتی ملی کوشید تا از یکه تازی اقتدارگرایان نظام سیاسی جلوگیری نماید. گرچه کاربست مؤلفه های سیاسی در انحصار هیچ جریان سیاسی نبوده و حتی ما به عنوان ابداع کنندگان و واردکننده آنها مجاز به مصادره و ممانعت از اجرای آنها نمی باشیم. اما بعضی اوقات، بعضی نفرات با نیرنگ و ریا کوشش می کنند با پذیرش ظاهری آنها را بکار ببندند. در اینجاست که باید سنسورهای اندیشه سیاست ورزان از چنان حساسیتی برخوردار باشند تا در خنثی سازی آنها لحظه ای درنگ نکنند. پرویز ثابتی از اردوی سلطنت طلبان ورشکسته به تقصیر سیاسی از جمله مدافعان وحدت و آشتی ملی می باشند. وی در گفتگو با سیامک دهقانپور مجری برنامه افق در ۷ فوریه ۲۰۱۲ به محض آفتابی شدن در انظار عمومی از دریچه وحدت آشتی ملی وارد شد. دریچه ای که قبلأ توسط رضا پهلوی به سوی تشکیل کنگره ملی گشوده بود. بررسی و پردازش این که کنگره ملی و اجرائی کردن آن متقدم و وحدت و آشتی ملی متاخر است یا این که سلطنت طلبان چیدمانی نوین در بازی جدید سیاسی انجام داده اند فرصت خاصی می طلبد. اما زجر آور آن است که چرا اپوزیسیون بخاطر آراستن خود به پلورالیسم سیاسی چنان عرصه وسیع و بی حساب و کتابی را بوجود آورده است که هر عنصر بی پرنسیب بویژه جنایتکاری نظیر ثابتی جسارت پیدا می کند. من با ایجاد حصار پیرامون میدان بازی سیاسی مخالفم اما صرف مخالفت پذیرش چهره خائنی چون ثابتی را در کنار کوشندگان سیاسی ایران بر نمی تابم. چرا ؟
دقیقأ بخاطر دارم که حدود دو دهه پیش از این در خصوص بررسی امکان ورود و حضور رضا پهلوی و دیگر سلطنت طلبان ظاهرأ استحاله شده بحث های داغ انجام شد. نتیجه بحث ها بدینجا انجامید که یکی از شروط اساسی و لازم ورود سلطنت طلبان به عرصه اپوزیسیون فقدان پیشینه جنحه و جنائی در دوران تصدی مسئولیت بوده است. قطعأ هر کوشنده سیاسی وطنپرست فارغ از این که طعم تلخ خونابه ناشی از شکنجه ساواک و ثابتی را چشیده یا نچشیده باشد اولین عنصر رفتار یک سیاست ورز را سلامت پیشینه اخلاقی، سیاسی، وطنپرستی و عدم همکاری با سرویس های امنیتی (خواه سازمان اطلاعاتی کشورش باشد یا غیر) می داند و برای پذیرش او و جریان سیاسی متبوع از این وجه شخصیت فرد غفلت نمی ورزد. اگر ثابتی کارمند ساده ساواک بود شاید بعد از بررسی وضع کنونی او رسیدن به درک درست از عدم امکان احساس خطر از ناحیه ارتباط وی، در جای دور از نگاه افکار عمومی تشکیلات و رسانه ها بکار گرفت. اما ثابتی را موجد مرد هزار چهره عباس شهریاری چه ؟ آیا بعد از سی سال سکوت و پیشتر از آن گریختن از قانون عدالت، بخشی از ثروت ملی را به یغما برده را می توان به جمع اپوزیسیون راه داد یا از تغییر رویکرد او حس اشتیاق پیدا کرد ؟ هرگز! شاید در خارج از کشور باشند اندک رفقای ره گم کرده بمثابه چپ شرمگین دل در گروی دیو سلطنت دارند و شاید بخاطر کرنش بیشتر نزد رضا پهلوی و جلب نظر او برای دیدار مستقیم آغوش ذهن بر واژگان ثابتی بگشایند. شاید بازتاب رفتار اندک رفقا در خارج از کشور انعکاس وسیع پیدا نکند. اما باید هراس داشت که آوازه بدنامی ناشی از در آغوش گرفتن ثابتی جلاد ساواک و عامل سرکوب سازمان ما به جمع داخل کشور نرسد. آنگاه با شناخت از روحیه سلطنت ستیزانه آنان تبعاتی اسفبار در برابرمان قرار خواهد داد که در وهم نمی گنجد. گرچه گریشی همواره قوی در سازمانمان و در مجموع جمع کثیری از جمهوریخواهان باب گفتگو با مشروطه خواهان سلطنتی گشوده اند ولی هنوز گفتمان صد در صدی و اعتماد همه جانبه با سلطنت طلبان را اجرائی نکرده اند. آنان بدون شک در این نکته آگاه گرایانه با من هم نظر بوده و سعی می کنند از آن غافل نشوند. نکته ای بدین قرار که در پروسه گفتگو، همکاری با جریانات چپ و جمهوریخواه از مرزبندی مشخص عدول نکنند. بنابر این در رابطه با مشروطه خواهان سلطنتی نیز به موازات مرزبندی سیاسی خطوط قرمزی را قرار داده اند که آنها باید در پروسه گفتگو و عمل سیاسی مشترک ثابت کنند که وجه مشترک آنان با طرفداران سلطنت پهلوی علاقه نظری – سیاسی بوده و نه چیز دیگری.
بنابر این طرح مقولاتی از جنس وحدت توسط سلطنت طلبان را نباید استراتژیک پنداشت و هیچ گاه از امکان غیرقابل تصور بودن تغییر ماهوی طرفداران سلطنت خواه غفلت کرد.