صدای آرام قدمها و نفس تازه کردن هایشان ، سکوت صبحگاهی جنگل را میشکند. آفتاب را رمقی نیست. چشمها به جانب آسمان آبی دوختهشده، درختان لُختاند و خورشید اشعهی کم جانش را با سخاوت میپراکند. زمین و برگها زیربرف، آرام به خواب رفتهاند… این کِلکِ خیالانگیز، تالاری زیبا را به تصویر کشیده… به نظر میرسد طبیعت در شرف نواختن آهنگی ویژه است… همهی اجزای این سمفونی در جای خویش قرار گرفته. ریزشِ یکباره برف از شاخهای تنومند، نسیم ملایمی که سوزِ کم اثری با خود دارد، تلألوی نور خورشید از لابلای شاخههای بلند، زمزمهی آب در جویبارها و نالهی پرندهای دورهنگام…
میایستیم…
صدای خِش خِش لباس همین دوسه نفری که در راهاند؛ یکنواختی و سکوت شکوهمند جنگل را به هم میریزد. در خطالراس بلندای آن دورها و در کنارهی رودی که در انتهای درهای عمیق در حرکت است؛ زنی با شولایی سفید، این رهبری را به عهده دارد. ناگاه صدای پرندهی کوچک «چوپانآلادان^» به گوش میرسد… دوستم میگوید: «این پرنده، چوپان را فریب میدهد که بهار آمده… هنوز نه…»
در دل، به بهار و عید میاندیشم… روزگاری که دلِ بزرگترها قرص بود و کوچکترها خوش بودند به اسکناسهای تا نخورده پدربزرگ. کفش نو و سفره عید… این روزها گرانی بیداد میکند و ارزانی پنهان شده در تارو پود مافیاهای جورواجور…
دوستم شاخهی خمیدهی درختی زیر برف را آزاد میکند…هم او میگوید: «آمدن بهار را از روستائیان بایست پرسید… از ریرا^^»
پانوشت:
^. این پرندگان از تیره گنجشکسانان ریزجثهاند و دم دوشاخهای دارند. چشم قرمز و منقار تقریباً قلاب مانند. به خاطر تواناییشان در تقلید حرکات دیگر پرندگان، به چوپان دروغگوی طبیعت معروف است…در لغت نامه دهخداآمده: شبان فریبک.همان شبان فریب است که مرغ کوچک شبیه به باشه باشد. در افسانههای آذربایجانی آمده که این پرنده، با صدایی شبیه به بلبل… چوپانان را به اشتباه میاندازند که بهار فرا رسیده…
^^. ریرا: نام شعریست از نیمایوشیج… در افسانههای کهن ایرانی «ریرا» به زنی گفته میشود که سرسبزی را به جنگلها میآورد. در گویش مازندرانی به معنی آگاه باش، هوشیار باش…
*. «چشماندازی در مه» نام فیلمیست از آنجلوپولوس. زاده ۲۷ آوریل ۱۹۳۵، درگذشته ۲۴ ژانویه ۲۰۱۲ کارگردان، فیلمنامهنویس یونانی… بسیاری او را نقاش سینما میخوانند…
نیمهی اسفند۱۴۰۳ پهلوان
🆔@apahlavan