هفته گذشته مصادف با صدمین روز ریاست جمهوری بارک اوباما بود. مطابق سنتی در سیاست امریکا، که از زمان روزولت به این سو باب شده است، گذشت صد روز از دورۀ ریاست جمهوری، موجبی است تا سنجشی از تراز کار رئیس جمهور به دست داده شود و میزان تحرک او، موفقیتها و ناکامیهایش، امکانات و ناممکناتش، وفاداری اش به شعارهای انتخاباتی و … در این دوره صورت گیرد و بر این اساس حتی الامکان تخمینی هم از چگونگی های دورۀ آتی کار او به دست داده شود.
نوشته حاضر فی النفسه در صدد ارائۀ چنین تراز و تخمینی از کارنامۀ صد روزۀ بارک اوباما نیست؛ بلکه اظهارات منتسب به آقای احمدی نژاد در دیدار با رئیس دولت سوئیس، آقای هانس رودولف مرتس، در ارتباط با مناسبات ایران و امریکا، که از قرار در همان واپسین روزهای دورۀ صد روزۀ ریاست جمهوری اوباما و تنها هفته ای پس از کنفرانس سران کشورهای قارۀ امریکا در ترینیداد ابراز شده اند، موجب رجوع به کارنامۀ صد روزۀ اوبامایند.
بنا به آنچه در تعدادی رسانه های خارجی و سپس در پاره ای مطبوعات ایران به نقل از روزنامۀ سوئیسی نویه تسورشر Neue Zürcher گزارش شده است، آقای احمدی نژاد در دیداری با رئیس دولت سوئیس از او خواسته است این پیام را به آقای اوباما برساند که “اگر او بخواهد، می تواند موجب دگرگونی در مناسبات ایران و امریکا گردد.” پیام این گونه تکمیل می شود که “دگرگونی مورد نطر مستلزم تغییری جدی در رویکرد امریکا نسبت به ایران است و این تغییر هم باید در همین ماه ها انجام شود؛ واگرنه بعدها کار مشکل خواهد شد.”
اظهارات منتسب به احمدی نژاد، نه در داخل و نه در خارج از کشور، طنین چندانی نیافتند. این اظهارات در سطح نسبتاً محدودی نقل و گاه نقد شدند و تأئید یا تکذیب آنها از احمدی نژاد خواسته شد. احمدی نژاد تاکنون این اظهارات را تکذیب نکرده است، که با توجه به زمان معتنابهی که از اعلام آنها گذشته، می توان نتیجه گرفت به واقع هم ابراز شده اند. البته صحت یا سقم این اظهارات، تا آن جا که مسئله مرکزی، یعنی مناسبات ایران و امریکا و نهش مقامات ایران برای بهبود این مناسبات در میان است، توفیر چندانی نمی کند، زیرا سخنرانی آقای خامنه ای در واکنش نسبت به پیام نوروزی اوباما نیز، که همه آن را شنیدیم، مضموناً همان است که به احمدی نژاد نسبت داده می شود.
از این قرار آقای احمدی نژاد در پیام خود به امریکا اولاً تغییری جدی در سیاست امریکا را انکار می کند و هنوز منتظر آن است، ثانیاً سهولت امر بهبود در مناسبات ایران و امریکا را وابسته به حضور خود در قدرت می کند، و ثالثاً برای رساندن پیام خود به گوش مقامات امریکا سوئیس را واسطه می کند.
این ۳ جزء پیام احمدی نژاد گویای نگاه و رویکردی فوق العاده خودغرض و گروهگرا، انفعالی و در تعارض اکید با منافع ملی مایند.
یک برخورد فعال و مبتنی بر منافع ملی ایران، که بر بستر مناسبات تنش زده با امریکا متحمل لطمات بسیاری گردیده و می گردد، به جای انکار تغییر در سیاست امریکا، اولاً نگاهی واقعبینانه به کارنامۀ صد روزۀ اوباما می اندازد و ثانیاً نه در انتظار برداشتن گامِ، به زعم احمدی نژاد، نخست امریکا در سمت بهبود می ماند، بلکه خود اقدام به برداشتن چنین گامی می کند.
در این جا از اهمیت دورانی انتخاب اوباما، که مبین تغییری عمیق در جامعۀ امریکا به طور کلی است، جز این اشاره می گذرم که انتخابات گذشته ریاست جمهوری امریکا، در میان هر آنچه می توانست باشد، رفراندومی برای ترک سیاست تغییر رژیمهای نامطلوب این کشور با توسل به زور و خشونت، که تاریخ امریکا مشحون از آن است، نیز بوده است. سوای این، بی آن که قصد ترسیم سیمائی از اوباما غیر از رئیس جمهور بزرگترین نطام امپریالیستی جهان باشد، تنها در قالب سیاست خارجی ای که از قدرتهای مسلط امروزی، صرف نظر از تفاوتهای احتمالی در نظامهای سیاسی-اقتصادی شان، برای تحقق و استواری مناسباتی بی تنش و متمدنانه بین آنها انتظار داریم، باید بر واقعیت تغییری جدی در رویکرد امریکا در سیاست خارجی اش، و البته همچنین در سیاست داخلی اش، تأکید کرد.
اعلام برنامۀ زمانبندی شده ای برای بیرون کشیدن نیروهای جنگی امریکا از عراق تا ماه اوت سال آینده، اعلام استراتژی جدیدی برای افغانستان و پاکستان، که نهایتاً به ترک نیروهای امریکا از افغانستان می انجامد، فرمان بستن زندان گوانتانامو در عرض یک سال، تحکیم امر همکاری و ترک سیاست یکجانبه گرا در برخورد به مسائل جهانی و تغییر نهش در قبال سازمان ملل، اخذ موضع مثبت و فعال در برخورد به مسائل جهانی زیست محیطی، … و انجام اقداماتی برای تنش زدائی از مناسبات با کوبا، پس از تحریمی تقریباً ۵۰ ساله که امریکا علیه کوبا اعمال می کرده است، ونیز با ونزوئلا و ایران، نمونه های قابل اعتنائی در کارنامۀ صد روزۀ اوباما در عرصۀ خارجی اند. در عرصۀ داخلی نیز این کارنامه خالی از لیست مشابهی نیست.
چنان که اشاره شد، اظهارات احمدی نژاد تنها یک هفته پس از کنفرانس سران کشورهای قاره امریکا در ترینیداد صورت گرفتند. در این کنفرانس بود که اوباما و چاوز، در حرکتی نامنتظر، نشانه هائی برای بهبود روابط دو کشور را بروز دادند و در خلال همین مدت کوتاه پس از کنفرانس مذکور، اکنون هر دو کشور از امکان اعزام سفیر و از سرگیری مناسبات در سطح سفارت سخن می گویند.
البته می توان استراتژی جدید اوباما در افغانستان و پاکستان را، که مقدمتاً توأم با تقویت حضور و اقدامات نظامی در این کشورهاست، مورد نقد قرار داد؛ اما بسیار بعید می نماید که حداقل آقای احمدی نژاد از این بابت شکایت داشته باشد و سلطۀ مجدد طالبان بر افغانستان را، که اگر اتفاق افتد بعید است غیر از “بلامنازع” باشد، به وضعیت فعلی ترجیح دهد.
با این حال بر آقای احمدی نژاد برای آن که کارنامۀ صد روزۀ اوباما را چندان حاکی از تغییر واقعی ارزیابی نمی کند و نشانه های متعدد تغییر را در آن نمی بیند و خود مبتکر “گام نخست” برای بهبود مناسبات ایران وامریکا نمی شود، چندان حرج و سرزنشی نیست. مهمتر از این، این است که او در موقعیتی که بخت خود را برای انتخاب مجدد به ریاست جمهوری اسلامی ایران در چند هفته آتی چندان قطعی نمی بیند، موضوع پیشرفت مناسبات با امریکا را به بود و نبود خویش در قدرت گره می زند و در واقع تهدید می کند که اگر امریکا در مدت باقیمانده از ریاست جمهوری او اقدام نکند، و اگر او در انتخابات پیشارو پیروز نشود، آن گاه در کار این مناسبات کارشکنی خواهد کرد، نیروی مخالفت با تنش زدائی را بسیج خواهد کرد… و خلاصه پیشرفت کار را دشوار خواهد کرد. این آن واقعیت سخیفی است که موجب می شود پیام احمدی نژاد به امریکا را حکایتی مفرط از خودغرضی و گروهگرائی نامید.
احمدی نژاد در این خودغرضی و گروهگرائی مفرط تنها نیست. حتی پاره ای از اصلاح طلبان جکومتی و نزدیکان به آنان نیز از این خودغرضی مفرط مبری نیستند. قابل انتظار بود که اظهارات احمدی نژاد مورد نقد نیروهای اصلاح طلب حکومتی و محافل و شخصیتهای نزدیک به آنان نیز قرار گیرد. چنین هم شد. جالب اما این بود که در میان این نقدها، بودند نقدهائی که اظهارات احمدی نژاد را نه از زاویه ممانعت و تأخیر در رفع تنش در مناسبات ایران وامریکا، بلکه به لحاظ این که ممکن است موضوع تنش زدائی با امریکا به حساب گرایش رقیب ثبت شود، به نقد کشیدند و به افشاگری ارزانی در مورد اظهارات احمدی نژاد دست زدند. آنها در این مسیر چندان پیش رفتند که از یادآوری نقش امریکا در جنگ ۸ سالۀ عراق و ایران و گشودن پروندۀ رفتار دشمنانۀ امریکا نسبت به ایران، که البته واقعیت هم دارد، فرونگذاشتند.
احمدی نژاد دغدغۀ این را دارد که دورۀ دومی برای ریاست جمهوری او گشوده نشود و برای این که چنین نشود می کوشد از هر امکان، ولو با واسطه قرار دادن مقامات سوئیس برای رساندن پیام خودغرضانه اش به امریکا بهره جوید. هستند محافل اصلاح طلبی که دغدغه شان نه تخفیف تنش در مناسبات ایران و امریکا، ولو به ابتکار و زعامت “اصولگرایان”، بلکه ثبت نام خود آنان به عنوان راهیان نخستین این مسیر است.