در آستانه روز تاریخی ۲۲ خرداد قرار گرفته ایم. روزی که پس از تجمع بزرگ و مسالمت آمیز زنان در سال ۱۳۸۴ و ادامه اش در سال بعد (۲۲ خرداد ۱۳۸۵۵) در میدان هفتم تیر، «روز همبستگی زنان ایران» نام گرفت و باعث تحولات بسیاری در جنبش زنان و تمامی جنبش های جامعه مدنی ایران گردید. امسال پنجمین سالروز ۲۲ خرداد مصادف شده با ۲۲ خرداد اولین سالروز تولد جنبش عمومی و دموکراسی خواهی مردم ایران که رنگ سبز را به عنوان نماد خود برگزیده است. این همزمانی، بهانه ای شد تا یک بار دیگر به ارزیابی وضعیت خودمان و موقعیت تحول یافته ی جنبش زنان بپردازیم.
جنبش زنان در ایران و در اغلب کشورهای اسلامی پس از طی سالها مبارزه پُر افت و خیز اجتماعی و سیاسی اکنون به نظر می رسد که در مسیرمشخص تری قرار گرفته است در نتیجه می تواند تا حدودی با حضور نخبگان و نظریه پردازان خود و براساس روش ها و تئوریهای ارائه شده در همین طیف در سراسر جهان اهداف و روش های مشخص و مستقل خود را تعیین و براساس آنها حرکت کند . درکشورهای جهان سوم به خصوص درجوامع مسلمان همچون ایران، این جنبش با چالش های بسیاری مواجه بوده که مهم ترین عامل آن بنیادگرایی مذهبی و سنتی است که در تقابل با گرایش های نوین و مدنی زنان قد علم می کنند .
درعصرمدرن تقاضا برای کسب برابری و آزادی، به واسطه ی پیشرفت علم و تکنولوژی و گسترش رسانه های جمعی به خصوص در سال های اخیر افزایش یافته است . درکشورهای اسلامی حکومت ها به واسطه ی سنت و مذهب تمایل زیادی به راندن زنان به حاشیه دارند تا بدین صورت از حضور آنها به صورت نیروهای مستقل اجتماعی و سیاسی ممانعت به عمل آورند. مبحث در «حاشیه قرار دادن زنان» به صورت سیستماتیک و کاملا جدی در این کشورها دنبال می شود. در واقع یکی از معیارهای اصلی مبارزات زنان در کشورهای اسلامی ایستادگی در برابر همین تحمیل، و دست یافتن به راه حل های صلح آمیز برای برون رفتن از شرایط «انزوا» است . وجود قوانین سختگیرانه مر بوط به نابرابری زن و مرد از عوامل مهم قرار دادن زنان در حاشیه است. فاطمه مرنیسی در این خصوص می نویسد : ” دگرگونی های زن مسلمان از موجودی در پوشش قرار گرفته ، منزوی و به حاشیه رانده شده و منفعل، به انسانی دارای حق و حقوق مدنی ، موجب شد تا هویت های طبقاتی که سیاست ها و چارچوب های جنیست را تعیین می کردند به تدریج فرو ریزند . هویت سنتی ما هیچ گاه فردیت را بر نمی تابد زیرا معتقد است که فردیت بازدارنده ی روح جمعی است . در فرهنگ اسلامی فردیت از نظر فلسفی وجود ندارد . ” ( مرنیسی ص ۷۷)
در ایران هم تلاش پُرهزینه و تحسین برانگیز زنان برای خروج از انزوا همچنان ادامه دارد. گرچه طی سی سال گذشته جنبش زنان ایران با قوانین نابرابر به مبارزه برخاسته است و با ارائه ی تئوری هایی که تا حدودی منطبق برمعیارهای جامعه ی اسلامی بوده پیش رفته است و در نتیجه از حاشیه به مرکز رفتارهای اجتماعی و سیاسی ارتقاء یافته ، با این حال پس از جریان های اعتراضی سال گذشته، برفعالان جنبش زنان بیش از هر دوره ی دیگر برای راندن آنها از مرکز تحولات سیاسی و اجتماعی به حاشیه، فشار وارد آمده است.
انتخابات ۲۲ خرداد و حضور انکارناپذیر زنان
درطول انتخابات و پس از آن، و به خصوص در جریان های اعتراضات خیابانی، زنان از چهارچوب گروه های مستقل بیرون آمده و به هسته ی مرکزی اعتراضات عمومی مردمی مبدل شدند . زنان با انگیزه های بیشتری در صف اول اعتراضات ایستادند تا به بیان خواست های خود «وعمومی کردن مسئله زنان» ادامه دهند. با این وجود، برخی از کنشگران جامعه مدنی پرسش هایی را نسبت به نقش جنبش زنانی ها در اعتراضات خیابانی و حضور کمرنگ آنان در جنبش سبز مطرح می کردند. برخی دیگر نیز به خطر استحاله ی احتمالی جنبش زنان در جنبش سبز پرداخته و در این رابطه پرسش هایشان را منتشر می کردند. نوشین احمدی خراسانی در مقاله اش تحت عنوان ” ۱۰ روزی که ایران را لرزاند، و چالش های تازه جنبش زنان” که در بحبوحه درگیریهای خیابانی منتشر شد ضمن رد همذات پنداری و قیاس مکانیکی این خیزش مسالمت آمیز مردمی با انقلاب سال ۵۷ ، به دفاع از حضور پُر رنگ و بی بدیل زنان در این حماسه شورانگیز ملی می پردازد و برای نشان دادن دامنه ی این حضور، به فضای قبل از انتخابات ریاست جمهوری نقب می زند و اینگونه بیان می کند : ” در حقیقت پیش از برآمد جنبش اعتراضی مردم که پس از انتخابات به شکل وسیعی در خیابانها شکل گرفت، بحث و وظیفه مهم جنبش زنان پاسخگویی به چگونگی رابطه پیچیده اش با «انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری» و در مجموع، رابطه متقابل این جنبش با «فضای انتخاباتی» و صندوق رای بود. پیش از وقایع اخیر و هنگامی که بخش بزرگی از فعالان حقوق زن در اوایل اسفندماه سال گذشته [ ۱۳۸۷ ] فعالیت خود را برای نقش آفرینی و بهره گیری از فضای انتخاباتی به نفع مطالبات زنان آغاز کرد و از دل آن، ائتلاف گسترده ای از فعالان سکولار و مذهبی، به نام «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» شکل گرفت مانند دیگر جنبش های موجود همچون جنبش دانشجویی و … رابطه اش را با «انتخابات» و فضای انتخاباتی، شجاعانه تعریف کرد، از این رو بخشی از پاسخ به پرسش های امروز در مورد نقش و جایگاه مستقل جنبش زنان در تحولات پس از انتخابات را می توان از دل حرکت های پیش از انتخابات، یعنی «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» جستجو کرد، یعنی ائتلافی که توانست نسبت اش را با «انتخابات» و «صندوق رای» مشخص سازد. و از این رهگذر، نسبت اش را با «جنبش مدنی» شکل گرفته پس از انتخابات نیز به نوعی مشخص کرده است ” . ( ۱۰ روزی که ایران را لرزاند، سایت مدرسه فمینیستی). از این رو جنبش اخیر زنان به صورت جزء لاینفکی از جنبش مدنی کنونی درآمد که پس از انتخابات نیز با سرکوب وسیع مواجه گشت. در ماههای اخیر هم سرکوب فعالان زن با شدت بیشتری دنبال شده است. دستگیری گسترده ی فعالان زن ؛ ضرب و شتم و استفاده از زور و خشونت علیه زنان در اعتراضات اخیر و تحت فشار قرار دادن مادران عزادار تنها بخشی از این سرکوب هااست .
اما چرا با فعالان و مدافعان حقوق برابر با خشونت و سرکوب بیشتری برخورد می شود؟ چرا اکنون انگشت اتهام و هر نوع سرکوب و فشاری برآنهاست مگرغیر از این بوده که فعالان مدنی به دور از هرگونه شیوه های خشونت آمیز و به روش هایی کاملا مسالمت آمیز پیگیر مطالبات خود بوده اند ؟ به راستی چرا اکنون فعالان زنان تحت بیشترین اتهامات هستند وبا احکام قضایی سنگین مواجه شده اند؟ آیا بیان خواست های برحق زنان از طریق کمپین های کاملا قانونی و به دور از آغشته شدن به معادلات قدرت و سیاست می تواند از مصادیق جرم و یا اقدام علیه امنیت ملی در نظر گرفته شود؟
تمامی این سرکوبها ناشی از جریانی است که اکنون حاکم برشرایط اجتماعی ایران است. این جریان تحت تأثیر آموزه های بنیادگرایانه مذهبی و سنتی قرار دارد که سرسختانه دربرابرجنبش های اجتماعی نوین ایستاده است. همانطور که کاساندرا بالچین در مقاله اش تحت عنوان «بنیاد گرایی و حقوق زنان» در مورد تجارب مشترک بنیاد گرایی می گوید :”بیشترین خصوصیت ذکر شده در مورد بنیادگرایی مذهبی “تمامیت¬خواهی” و “عدم تحمل دیگران” است که متعاقبا با “زن ستیزی” و “دیدگاه پدر سالارانه ی” آنها، همراه است. در سرتاسر جهان این حرکت بنیادگرایی با “نزدیکی به سیاست و قدرت”، “ضدیت با حقوق بشر و آزادی” و “خشونت” تجربه می شود.” ( کاساندرا بالچین، ترجمه ی فرانک فرید، سایت مدرسه فمینیستی ). و در جای دیگری از مقاله اش می نویسد : ” سنتگرایی مذهبی، مشارکت سازمانیافتهی زنان را همچون مشارکت مذهبی ترقیخواه در سطحی وسیعتر، مورد یورش قرار میدهد. چون هر دو را تهدیدی سیاسی برای خود تلقی میکند. در اوایل دههی ۸۰، وقتی که “جنبش زنان مراکش” با هدف برپایی جامعهای دموکراتیک و تکثرگرا، با رواداری و قابلیت تحمل یکدیگر، وارد عمل شد، بنیادگرایان آن را تهدیدی بزرگ برای پروژههای خود دیدند. آنها زنان را که در نتیجهی اقدامات آنان بیشترین ضربه را میدیدند، در جبههی مخالف خود میدانستند. گروههای سنتی، فعالان زن را مورد هدف قرار دادند، که هدف از آن، صدمه و خلع ید جنبش زنان بود”. (همان)
این گونه می توان مطرح کرد که بنیادهای یک حکومت سنتی که همیشه زنان را در حاشیه ی امور جامعه دیده اند اکنون با مشکل حضور زنان به صورت هسته های مرکزی مبارزه مواجه شده اند . زنان برای آنها تنها در حاشیه ی خانه ها معنی دارند . هاله افشار نیز در کتاب خود با نام «زنان جهان سوم و سیاست» بیان می کند که یکی از تفاوتهای عمیق میان زنان در حکومتهای لیبرال غربی و زنان جهان سوم به میزانی بستگی دارد که آنها مستقیما با قدرت درارتباط اند در حالی که زنان در کشوهای جهان سوم در تمامی صحنه ها بیشتر از غربی ها از قدرت برکنارمی شوند ( صفحه ۳۴). طبیعتا دراین نوع حکومت وقتی زنان پا به عرصه ی وجود می گذارند با بیان خواسته هایشان به نوعی از حاشیه به مرکز تعاملات سیاسی می رسند . از سوی دیگر زنان در خارج از فضاهای دولتی و حکومتی توانسته اند در طول چند سال گذشته موفقیت های زیاد اجتماعی و سیاسی را کسب کنند ( افشار، صفحه ی ۱۳۸). بنابراین نهادهای قدرت اکنون با حضور زن به عنوان موجودی مستقل روبه رو شده اند که توان مقابله در برابرساختارهای قدرت را یافته و با تمام وجودش سعی در عمومی کردن هرچه وسیع تر مطالباتش دارد. زنان به خصوص دردهه های اخیر از پستوی خانه ها به میدان اصلی مبارزه آمده اند . حضور تحسین برانگیز اجتماعی و گذار رنج خیز اما موفقیت آمیز آنها از وادی سنت به پهنه مدرنیته طبعاَ بنیادهای حکومتی را درمواجهه با فعالیت های زنان قرار می دهد چرا که برای پاسداران نظم مستقر، نگه داشتن زن در حاشیه به عنوان نیروی منفعل و تسلیم پذیر هدف اصلی است .
چالش دیگر به منظور خانه نشین کردن نیروهای مدنی و اجتماعی زنان، پیشرفت و دگرگونی های نوینی است که در عمق یعنی در ساختارهای جامعه اتفاق افتاده است با این حال هنوز جامعه ی سنتی و حافظان نظم موجود، سرسختی نشان می دهند و تمایل به بازگرداندن زن ایرانی به جایگاه سنتی داشته وهیچ گونه پیشرفت در جامعه و درمتن آن را برنمی تابند . طبق گفته ی فاطمه مرنیسی :” شعار بازگشت به گذشته یا بازگشت به سنت که مردان خواستار آنند راهی است که همه چیز را به نظم و شرایط اولیه ی خود بازمی گرداند نظمی که دیگر هیچ کس را راضی نمی کند به ویژه زنان که هرگزآن را نپذیرفتند. بازگشت به اندرونی از زنانی که جایگاه خود را ترک کرده اند ( جایگاهی که برای آنها تعیین شده بود ) دعوت می کند تا شرایط جدید خود را ترک گفته و به جایگاه حاشیه ای و درجه ی دوم سابق خودبازگردند ( مرنیسی صفحه ی ۷۹)
مشکل اما به همین جا ختم نمی شود، زیرا تقویت سنت و قوانین و مناسبات نابرابر به نفع مردان ــ که با به حاشیه راندن زنان کنشگر صورت می گیرد ــ به طور ناخودآگاه، جامعه را نیز به نوعی رخوت و گسست و سردرگمی دچار می کند و فعالیت های مدنی در سطح جامعه با مشکل مواجه می شوند . کاسندرابالچین نیز در همین رابطه می نویسد :” در بسیاری ازجوامع، بنیادگرایان مذهبی، با در مضیقه قراردادن سایر نیروهای سیاسی، بویژه سازمانهای زنان و نهادهای حقوق بشری برای تسخیر فضای سیاسی، برنامهریزی میکنند”. از سوی دیگراین نوع کنترل فعالیت های زنان و حقوق آنها نیز به گسترش نوعی خشونت علیه زنان و فعالیت های صلح طلبانه ی آنها دامن می زند ” در گفتمان بنیادگرایان، زنان نماد هویت جمعی و در نقش بازتولیدکنندگان آن تلقی می شوند. تفسیر این موضوع در نظر بنیادگرایان مذهبی به صورت افکار دائمی ¬آنها در کنترل بدن زنان، استقلال آنان و تحمیل نقش جنسیتی کاملن معین به زنان است. فعالین حقوق زنان، اَعمال بنیادگرایان را به صورتِ تحدید حق تولید مثل، تحت نظر گرفتن “اخلاقیات” در آنها، و تعیین هنجارهای سفت و سخت جنسیتی برای زنان، توصیف می کنند. ” ( کاساندار بالچین ترجمه ی فرانک فرید)
درشرایطی که زنان کشورمان طی پانزده سال اخیر با کوششی جانکاه و پُرهزینه، و تشکیل ائتلاف های متعدد و زمان مند، نیمی از راه طاقت فرسا را برای احقاق حقوق برابر پیموده اند متاسفانه پس از انتخابات فشار برآنها بیشتر شده است تاهسته های اصلی و سازماندهندگان فکری و عملی جنبش، به حداقل فعالیت های خود برسند. اتهامات سنگین، دادن احکام حبس های طولانی، و همین طور ایجاد تفرقه و بدبینی در میان فعالان جنبش ــ که با برنامه ای حساب شده و هدفمند ــ صورت می گیرد نمونه هایی از این فشارهاست تا بدین ترتیب دوباره جنبش زنان را منزوی کرده وبه سوی فعالیت های حاشیه ای و به اصطلاح «بی دردسر» مجبور سازند؛. فعالیت هایی که به قول خودشان: « نه سیخ بسوزد-نه کباب!»
به نظر می رسد که در شرایط خطیر کنونی ماندن و پایداری در مسیر احقاق حق و فعال نمودن هسته ی اصلی فعالیت های فکری و عملی برای همکاری وسیع تر فعالان جنبش زنان و تشکیل همگرایی های زمان مند با دیگر جنبش های دموکراتیک، از الزامات دوره ی کنونی است . سرپا نگه داشتن فعالیت ها (چه جمعی و چه فردی) و در دست نگه داشتن امور اصلی توسط فعالان جنبش، و نیز توجه به نهادها و کانونهایی که می توانند این امور (به ویژه امید به تغییر) را در شرایط حاضر درونی تر کنند واقعاَ ضروری است . شاید بهترین راه، کشف و شناسایی عوامل و روندهایی است که تمایل به منفعل کردن این هسته ها دارند.
مسئله مهم بعدی در واقع تلاش صادقانه و به دور از سکتاریسم برای بازسازی و تغییر روش هایی است که همه به تجربه می دانیم که دیگر ناکارآمد شده اند. این ناکارآمدی نه به خاطر سرشت و جوهر این روش ها است بلکه شرایط سیاسی بعد از انتخابات و حضور جنبش فراگیرتری تحت عنوان جنبش سبز، آن را باعث شده اند. ناکارآمد شدن روش های قبلی مبارزه که طبیعتاَ با تغییر شرایط سیاسی و امنیتی در کشور اتفاق افتاده، نه تازگی دارد و نه مختص به ایران است. در همه جوامع، کنشگران جنبش های اجتماعی با تغییر معادلات قدرت و سیاست های امنیتی دولت ها، به طور اتوماتیک و آگاهانه روش های پیشین خود را بهسازی و « به روز» می کنند.
و اما راه هایی که معمولا بکار گرفته می شوند تا هسته های فعال و سازمانده زنان را محدود کنند به طور خلاصه به شرح زیر می باشند.
۱- حبس های طولانی و مقاومت در به حاشیه راندن
زنان زندانی به عنوان یکی از مهم ترین هسته های اصلی فعالیت های برابری خواهانه و آزادی طلبانه ی زنان کشورمان هستند که با هدف «به حاشیه راندن زنان از پهنه ی اجتماع»، بازداشت شده اند . مسئله زنان زندانی و فعالان زن تنها به همین مسئله ختم نمی شود، بلکه برخوردها و شرایط سخت زندانها نیز در حال حاضر فعالان زن را با چالش های متفاوتی روبه رو کرده است . اکنون سوال اینجاست که آیا نگه داشتن و تحمل حبس های طولانی در سرنوشت فعالین زن تأثیر منفی می گذارد ؟ و آیا سکوت و تسلیم شدن در برابر این نوع احکام حبس و حتا اعدام، به منزله ی در حاشیه نگه داشتن فعالان زن است؟
اصولا در زندان نگه داشتن زنان فعال در عرصه های مختلف (حقوق بشری، دانشجویی و مدنی) آیا تنها با یک هدف انجام گرفته است؟ بالطبع پاسخ به این سوال به نحوه ی واکنش فعالان زن به این موضوع بستگی دارد . در چنین شرایطی و با وجود شرایط سخت زندان ها ، فعالان زن اکنون خود را باید در معرض کمترین برخوردهای خشونت آمیز قرار دهند واز بازنمایی فعالیت های خود به صورت افراد وهسته های پراکنده جلوگیری کنند. دراین مرحله جنبش زنان باید خود را با جنبش هایی که اکنون در جامعه در جریان هستند پیوند دهد و از تمرکز بر فعالیتهایی که از جنبش کنونی و فعال جامعه به دور هستند بپرهیزد ،این بدین معنی نیست که جنبش زنان در جنبش های حاضر در جامعه حل می شود بلکه در کنار آنها به طرح مطالبات خود می پردازد . راه مقابله با بنیادگرایی های مذهبی تندرو که اکنون بیش از پیش سایه شان بر مرکز تعاملات سیاسی و اجتماعی زنان افتاده است گسترش آگاهی و ارائه برنامه هایی است که در مقابل این بنیاد گرایی های سنتی بایستد . فعالان زنان با تمام قوا و با اتحاد گروههای مختلف باید بر نجات زندانیان زن سیاسی اصرار ورزند و از خواسته های خود در قبال آنها کوتاه نیایند. پیگیری وضعیت زندانیان به صوت پیگیر و اصرار برجلوگیری از سرکوب بیشتربه واسطه ی احکام سنگینی همچون اعدام و حبس های طولانی ضروری است. همراهی و همگرایی فعالان زن در کنار هم و طرح مطالبات در فضای کنونی همراه با جریانهای مدنی چیزی نیست که بتوان در حال حاضر از آن چشم پوشید در غیر این صورت یا جریان زنان منزوی شده و از مرکز تعاملات سیاسی به حاشیه می رود و یا به علت همراه نشدن با فضای کنونی جامعه از مرکز رفتارهای سیاسی طرد شده که بازهم در نهایت منجر به از دست دادن موقعیت جنبش زنان به صورت هسته اصلی در مطالبات مردمی در خواهد آمد. از سوی دیگر رکود و سستی و سکتاریسم و تفردطلبی در ایجاد برنامه های آتی و مسالمت آمیز ــ که می تواند بسیار تاثیر گذار هم باشد ــ به نوبه ی خود عاملی برای راندن فعالیت های زنان به حاشیه را تشکیل می دهد. این جا است که جنبش زنان نیاز به راه حل هایی دارد که خود را از فضای انزوا بیرون کشیده و با چالش های جدید مبارزه کند (نه آن که این چالش ها را نادیده بگیرند). همچنین تلاش آنهایی را که می خواهند جنبش زنان به موضوعات حاشیه سرگرم شود و در نتیجه، هرچه بیشتر منزوی گردد را ناکام بگذارند .
زنان زندانی نیز به نوبه ی خود فضای جدیدی را در ادامه مبارزات خود آفریده اند ؛ بسیاری همچون هنگامه شهیدی و شیوا نظر آهاری، آذر منصوری، مهدیه گلرو ، یا شبنم مدد زاده حتی از طرح مطالبات خود در زندان هم کوتاه نیامده و نگذاشته اند که اخبار آنان در حاشیه ی امور قرار گیرد. با این حال فشار بر زنان زندانی به بسط و گسترش خشونت در عرصه عمومی جامعه نیز دامن میزند . بدین ترتیب که از حضور آنان در دیگر زمینه های اجتماعی جلوگیری شده و تمایل به بازگرداندن آنها به فعالیت های خانگی به وجود می آید با این حال زنان زندانی با وجود همه ی خشونت های وارده در تلاشند تا از هسته های اصلی مبارزه دور نشوند و همگرایی خود را با آنها که در بند نیستند به طرق مختلف حفظ کرده و نشان دهند بازداشت زنان نباید موجب دلسردی و یاس شده بلکه باید انگیزه برای ادامه ی مبارزه با تمسک به روش های نوینی باشد که کمترین صدمه و ضرر را در شرایط حساس کنونی دارند.
۲ – فشار و محدودیت های پوششی
از سوی دیگر فشار بر زنان تنها به زندانی کردن آنان ختم نمی شود. خبر حضور مجدد گشت های به اصطلاح ارشاد و برخوردهای خشن با زنان به بهانه ی مسئله ی حجاب، نمونه ای دیگر از وارد کردن فشار و تحقیر بر زنان است . گرچه این گشت ها ظاهراَ برای اهداف فرهنگی در جامعه به راه می افتند اما حضور رعب انگیز آنها در جامعه و نوع برخورد تحقیرآمیزشان با زنان، تنها به اشاعه خشونت و گسترش ترس و سرگیجه در جامعه ــ به خصوص در میان زنان جوان ــ منجر می شود . مهم ترین عامل برای برگزاری این چنین گشت هایی، هرچه سنتی تر کردن زنان و نگه داشتن آنها در فضای خانگی و ایجاد موانع بیشتر برای حضور آزاد آنها در اجتماع است. آیا به راستی تذکر دادن به زنان و ایجاد ترس در جامعه به بهتر کردن فضای فرهنگی کمک کرده است؟ آیا در ارتقای شخصیت زن ایرانی در شرایط کنونی جامعه مؤثر بوده است ؟ سلب این نوع آزادی و تحمیل رفتار خشن توسط نیروی انتظامی نهایتا منجر به پدید آمدن نوعی رفتار حاشیه ای می شود . نهادهای قدرت مردسالار در تلاشند تا با این نوع رفتارهای خشونت آمیز نسبت به زنان، آنها انگیزه و تمایل کمتری برای حضور مستمر در اجتماع را پیدا کنند و داوطلبانه به پستوی خانه ها بازگردند. زیرا رفتار خشن و سرکوبگرانه به طور ناخودآگاه بر رفتارهای اجتماعی و حضور مستقل زنان تاثیر خواهد گذاشت . از سوی دیگر اعمال محدودیت برنوع رفتار و پوشش اجتماعی زنان نیز با همین هدف مشترک پیگیری می شود که درنتیجه ی اعمال نفوذ قُلدرمنشانه ی جامعه ی مردسالار صورت می گیرد. به طوری که می بینیم این نوع سختگیری ها عموما از جانب افراد در مراسم مذهبی نیز تبلیغ می شود که بر سختگیری ها نسبت به پوشش زنان، صحه می گذارند.
۳ – سیاست های دولتی و قوانین مربوطه
در اولین اقدام پس از انتخابات اخیر، دولت لایحه خانواده را در کمیسیونهای مربوطه به تصویب رساند. از سوی دیگر ساعت کاری اداری زنان را کاهش داد. وضع این گونه از قوانین تنها هدفش تمایل به خانه نشین کردن زنان و جلوگیری از حضور فعالیت های مستقل آنها در اجتماع است. با وضع این مقررات و وجود چنین قوانینی به زنان یادآوری می شود که وظیفه ی اول آنان نه در صحنه ی اجتماع بودن و در فعالیت های سیاسی و اجتماعی کشورشان حضورداشتن بلکه خانه نشینی و پناه بردن به شرایط حاشیه ای و انزوا است.
تاثیر این نوع سیاست ها گرچه ممکن است به صورت آنی خود را نشان ندهد اما به تدریج و به مرور زمان را ه را برای بازگشت زنان به روابط سنتی و پذیرش نقش های دیکته شده به آنها، هموار می کند. از سوی دیگر نه تنها این سیاست ها بلکه برنامه های تهیه شده از شبکه های مختلف اجتماعی و رسانه ای، به این روند حاشیه ای کردن فعالیت های زنان ــ به عنوان اعضایی منفعل از یک جامعه ــ دامن می زند. برای نمونه، تصاویر کلیشه ای سخته شده که عموما از صدا وسیما پخش می شوند در بسترسازی برای نقش های سنتی و کلیشه ای، عمل می کنند.
همه ی این برنامه ها به ویژه پس از انتخابات و پس از حضور پرشور و اعتراضی زنان، گسترده شده تا تمام نیروها و قوای مدافعان نظم موجود برای کنارزدن قدرت زنان از عرصه اجتماعی و سیاسی، فعال بمانند و بر اثر مقاومت زنان، احیاناَ با ریزش نیرو و تمرد از دستور مافوق، مواجه نشوند. د اکثر این برنامه ها در تحلیل نهایی به منظور نگه داشتن زنان در بطن سنت و عدم شکوفایی آنها در سطوح مختلف و برابر با مردان، است. اکنون همه می دانیم که نقش زنان در جنبش های اعتراضی مسالمت آمیز با انگیزه های بیشتری صورت گرفته است و همین خود بهترین دلیل برای به حاشیه راندن آنها از طریق برنامه های تعریف شده است. همچنین استفاده از تریبون های عمومی برای ارائه تصاویر و خواست های غلط، نوع دیگری از این سیاست ها است. بسیاری از ساختارهای قدرت از تریبونهایی چون نماز جمعه و با اشارات مستقیم و غیرمستقیم به زنان، سعی دارند که آنان را به جایگاه سنتی شان ــ خانه و مطبخ ــ بازگردانده و الگوهایی را به جامعه تحمیل کنند که با فعالیت و حضور کنونی زنان در جامعه تناقص دارد. برخی از بنیادهای مذهبی هم که در رأس قدرت هستند با یاری رساندن به پخش و ارائه ی این الگوها از فرصت حذف زنان در صحنه های اجتماعی استفاده می کنند و در به حاشیه راندن زنان از مرکز فعالیت های اجتماعی، تمامی تلاش خود را به کار می گیرند.
نتیجه و راه برون رفت از وضعیت بغرنج کنونی
در شرایط فعلی با وجود تمایل و پافشاری دولت برای به حاشیه راندن جنس زن و تشویق نیمی از جامعه به فعالیت های پایین تر اجتماعی، و نیز در بند نگه داشتن بسیاری از فعالان زن به بهانه های مختلف، و نظایر این سیاست ها و رفتارهای زن ستیزانه سبب شده که نقش کنشگران زن بیش از پیش ضروری و مهم تر گردد. در چنین شرایط حساسی است که نیاز به هم اندیشی با هدف «ایجاد همگرایی» و همکاری نزدیک تر گروه های مختلف جنبش زنان احساس می شود. این همگرایی ها می تواند حول محورهای مختلف از جمله شیوه ها ی مبارزه مسالمت آمیز برای مهار رفتار های خشونت آمیز و سرکوب های حکومتی، با پرداخت کمترین هزینه، و از سوی دیگر پایه ریزی رفتارهای سیاسی و اجتماعی تازه و خلاقی باشد که در معرض برخوردهای خشن از سوی هیئت حاکمه قرار نگیرد و از سوی دیگر اهداف جنبش زنان را در بطن اجتماع پیش ببرد. جنبش زنان اکنون می تواند همینطور که خواسته های خود را بیشتر از گذشته و با اهدافی چون مداومت بر مبارزات مسالمت آمیز ادامه می دهد به عنوان بخشی از جنبش حاضر در صحنه اجتماع تبدیل شود. برنامه ریزی و خلق راههایی که به خصوص در برابر بنیادگراییهای مذهبی بتواند بایستد و نگذارد که بنیادگرایان ، جنبش زنان را از متن فعالیت های اجتماعی سیاسی حذف کنند.
نباید فراموش کرد که هنوز بسیاری از فعالان زن در ایران زندگی می کنند، بنابراین باید راههایی را در نظر گرفت که با کمترین هزینه، بهترین نتیجه به دست آید. بیرون گود نشستن و نوشتن و ارائه برنامه های رادیکال حول حقوق زنان بدون توجه به شرایط کنونی زنان در ایران و بدون توجه به جنبش عمومی و سبز مردم که امروز حرف اول را می زند نهایتا یا با سرکوب وسیع مواجه شده و یا اینکه پتانسیل های فعال جنبش زنان را متوقف کرده و در نتیجه ممکن است که فعالان این جنبش از چرخه فعال حیات اجتماعی به صورت نامحسوس خارج شوند. نباید توقع داشت که در این شرایط به صورت موجه و منطقی گام برنداشت و منتظر نتیجه فوری مورد نظرمان باشیم. آگاه کردن اقشار مختلف زنان و آشنا کردن زنان با تاکتیک های بنیادگرایان برای حذف زنان از پهنه ی اجتماع نیز از دیگر راههای برون رفتن از حاشیه و انزوا است. گسترش گفتمان و عمل حول محورهای مبارزات آرام و بدون خشونت، طرح گسترده تر مطالبات زنان در جنبش سبز که در حال حاضر در بطن اجتماع فعال است و گره زدن فعالیت ها ی زنان به این جنبش عمومی و مدنی مردم ، پیگیری مداوم وضعیت زنان زندانی همچون دیگر زندانیان سیاسی و تلاش برای جلوگیری از حل شدن در رفتارهای حاشیه ای و نظایر این اقدامات می تواند نمونه ای از این راه حل ها باشد. فعالان زن در این شرایط نباید اجازه دهند که فعالیت های ثمربخش چند دهه، بر اثر فشارهای وارده از هم متلاشی شود و هسته های فعال و درونی جامعه مدنی جای خودش را به نیروهای حاشیه ای و حل شده، وا نهد.
چرا فعالان زن به رغم افکار و عقاید مختلف اما بیش از گذشته نیازمند همراهی و همدلی و همگرایی با یکدیگر هستند. دلیل اش کاملا روشن است زیرا درشرایطی که راه فعالیت های سیاسی و اجتماعی بسته است نیاز به تشکیل جبهه های مختلف زنان و احیای حقوق و دفاع از زندانیان سیاسی زن، بیش از هر زمان دیگری، احساس می شود. استقامت و ماندن در مرکز فعالیت های اجتماعی بی خشونت، در کنار مبارزه برای آزادی زنان زندانی می تواند در رأس همه ی فعالیت های کنونی قرار گیرد. در چنین صورتی است که استراتژی های طولانی مدت و بی خشونت هرچند ممکن است سریعا تاثیر گذار نباشد اما در بلندمدت از رشد سرکوب ها جلوگیری می کند و فعالان زن را از قرار گرفتن در بن بست نجات می دهد. در این میان به نظر می رسد که آنچه که مهم است مقاومت در برابر به حاشیه رانده شدن فعالیت های زنان از هسته ی مرکزی مبارزات مدنی و از سطح جامعه است. در شرایط کنونی فعالان زن با حداقل ابزار باید حضور مستقل خود را حفظ کرده در عین حال با جنبش های مردمی و دموکراتیک نیز پیوند خود را نگه دارند تا به صورت نیروهای استحاله شده در نظم موجود اجتماعی تبدیل نشوند. خوشبختانه مقاومت زندانیان زن و پیغام های امیدوار کننده آنان از درون زندان نشانه ی صبر و استقامت و پایداری (تداوم مبارزات مدنی) در کشور ما است. پس می توان گفت که اکنون جنبش زنان نیاز دارد تا مسائل کلیدی و راهگشا را پیش روی خود قرار دهد و باید از مواجهه ی مستقیم با عناصر خشونت ساز برای جلوگیری از سرکوب بیشتر بپرهیزد. همچنین جنبش زنان اکنون نیاز به همگرایی و همسویی با جریان هایی را دارد که بتوانند درعین درخواست مطالبات، حرکت خود را به آرامی در بطن اجتماع گسترش و تعمیم دهد . دامن زدن به سکتاریسم و خودمحوربینی و طرد گرایشات متفاوت، آن هم در این تنگنای سیاسی و شرایط پُرفشار (که به حداکثر نیرو احتیاج داریم)، قطعاَ به پراکندگی و ایجاد انشعاب های پیاپی و ریزش هرچه بیشتر نیروهایمان دامن می زند و ثمره اش جز حل شدن استقلال جنبش و مطالبات مستقل زنان در میادین مختلف اجتماعی، نیست. ما اکنون نیاز به همرنگی و تعاون و تشکیل ائتلافهایی داریم که جدا از سلایق گوناگون عقیدتی و سیاسی، بتواند از به حاشیه رانده شدن جنبش زنان واقعاَ جلوگیری کند و راه را برای تقویت امید و تحقق خواسته های دموکراتیک ـ چه در سطح عمومی و چه در سطح مطالبات خاص زنان ـ فراهم آورد.
منابع فارسی :
احمدی خراسانی، نوشین. ده روزی که ایران را لرزاند، و چالش های تازه جنبش زنان. ۱۵ تیر۱۳۸۸ . مدرسه ی فمنیستی .
کاساندرا، بالچین. بنیادگرایی و خشونت علیه زنان . ترجمه فرانک فرید . مدرسه ی فمینیستی
مرنیسی ، فاطمه . زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش . مترجم ملیحه مغازه ای .نشرنی ۱۳۸۰ .
منابع انگلیسی :
Afshar, Haleh. Women and the Politics in the third world. Routledge , London. 1996.