کجا اشک است این، خون است
که ازدلهای این زحمتکشان،
بی بهره هم از مزد کار خویش،
به چشم این دلاور مردمان رسته ی زحمت،
و ازآن پس به قربانگاه همراهانِ در خون خفته شان بر خاک می ریزد؟
شما ای پیروان عدل و داد آسمانی، عدلتان این است؟
بسا مردان رنج و کار
که درهرگوشه ی این خاک،
برای لقمه نانی این چنین آغشته درخون،
روزو شب در ژرفنایِ دورِ معدنها،
درون خاکِ پر سیم و زر و گوهر،
به کند و کاو درگیرند،
بدون آنکه گردی بر رخ گلگون،
غمی بر آن دلان بی خبر از دردتان،
در این جهانِ درد بنشیند؟
کحایید ای نگهبانان رنج و درد و هم بیداد؟
کجایید ای به دام آوردگان خلق زحمتکش؟
که آوای “منم من، حامی این مردم درمانده، فرزندان رنج و کار!”،
یکدم از زبانهاتان نگردد دور،
کجا بودید آن دم،
کین سپاهی مردمان ارتش زحمت،
به خاک سرد غلتیدند،
همانان کو ز مزد کارشان ماندند،
واز انبوهش آن، نک شمایان ثروت افزودید.
خدا را بس کنید این قیل و قال دادخواهیِّ تبار کار و زحمت را!
که من دانم کنون راهی جز این در پیشِ روتان نیست
شما را جز خروش توده های کار و زحمت هیچ درمان نیست