کاری راکه شاه وحامیان امپریالیست او نتوانستند انجام دهند آیت الله خمینی پس ارقبول قعطنامه ۵۹۸ به فجیع ترین شکل خاتمه داد. قتل عام زندانیان سیاسی را فقط ازمنظر دیدگاه بنیادگرایانه آیت الله خمینی آنطورکه مورخ فرزانه یرواند آبرامیان به نگارش درآورده بر اساس رآی دادگاههای دو , سه دقیقه ای,بدون وکیل ودرمجاورت سلولهای مرگ نباید انگاشت.آیت الله خمینی, بدون شک ضددگراندیش ترین روحانی دوران خود بود.دوختن عبای اعتقادبه اسلام وتنهاآن هم اسلام خمینی , چیزی ازجرم ضدبشری اوکم نخواهدکرد.جلاد,بدون اندیشه عملی را مرتکب نمی شودوآیت الله خمینی حاضربود بیش ازاین هم دست به کشتاربزند تا آنچه در مخیله اومی گذردرابه حیطه عمل دربیاورد.این شانس رامردم ایران داشتند که بیش ازاین درقید حیات نماند ودارفانی راوداع گفت. اوبانگرشی که به انسان داشت، اگرزندهمی ماند، درادامه چه بسا فجایع دیگرکه مرتکب نمی شد. کشتار دهه ۶۰ و قتل عام زندانیان سیاسی تابستان ۶۷ نشان دهنده اندیشه به کارگرفته شده دراین عرصه راعیان می کند.
تمام رهبران و اعضاء حزب توده ایران، که از دسترس رژیم کودتای محمدرضا شاه، جان بدر بردند ومدت طولانی درمهاجرت اجباری تن وجان فرسودند با موئی سپید به میهن بازگشتند، از دم تیغ آیت الله خمینی در امان نماندند. گروه افسران حزب توده، که مدت ۲۵ سال درزندان محمدرضاشاه، جوانی را جای گذاشتند درشرا یطی به دم تیر و طناب سپرده شدند که دوران پیری خود راسپری می کردند.
بسیاری زندانیان سازمان مجاهدین خلق، بازمانده از زندان رژیم محمدرضا شاه و گرفتار در حکومت اسلامی که در سرنگونی رژیم کودتا شرکت داشتند و سهیم در برپائی انقلاب مردم
بودند، آیت الله خمینی با انتقام گیری از مجاهدین، همه آنها را به دم تیغ سپرد.
زندانیان طیف های مختلف سازمان فدائیان خلق، و دیگر زندانیان مبارز ودگراندیش مانند راه کارگر و سازمان رهائی طبقه کارگرـ پیکار، کهاز زندان های شاه جان بدربرده بودند و نقش خودرا دربه ثمر رساندن انقلاب به ثبت رسانده بودند، دراین زمان گرفتار گردیده به دست خمینی و به فرمان او کشته شدند.
این نوع تصفیه حساب سیاسی را خمینی با چه جریانی داشت؟
این اعمال ضد بشری او درپیوند بامنافع کدام نیرو بود؟ آیا ایت الله خمینی بااین اقداماتش عملا قتل دگراندیشان را پاداشی بر حفظ حکومت ولائی خود دریافت نکرد؟
آیت الله خمینی به چه کسانی اطمینان داد که درایران نظامی دمکراتیک ومردمی روی کار نخواهد آمد؟در حوزه فکری ایت الله خمینی و حامیان او مردم چه نقشی دارند؟
مردم فقط وفقط ابزاری برای اجرای منویاتشان هستند. همان طور که درزمان جنگ انجام دادند. هشت سال جز تکه تکه کردن جوانان مردم و پس از آن در مدت کوتاهی با سازماندهی نوعی دیگر از قدرت، مردم رااز حوزه اندیشه وعمل خود دور کردند.
ایت الله خمینی درزمان خود اندیشه ای را دربین مردم رسوخ داد که بر نیروی برآمده از آن، تمام کارهایش را بدون هراس پیش برد. او تائید از هواداران خود را همواره بهمراه داشت.
کشتار سال ۶۷ از آن نمونه است. آیت الله خمینی درشرایطی که به اوضاع کاملا مسلط بود کشتاررابرنامه ریزی کرد. هیچ کس توان مخالفت نداشت. وجدان آگاه و بیداربه خواب رفته بودآنانی که آگاه و شاهد آن روزها بودند، خودرا به نشنیدن وندیدن زدند. چراکه خوی آیت الله خمینی را می شناختند واعتراض رابرابربا مرگ خود می پنداشتند. فقط یک تن توانست فریاد هزاران جان باخته شود , آیت الله منتظری؛ وتاریخ نام اورا به نیکی ثبت کرد. آنچنان در محو نام و حضورش در پس از اعتراض به اعدامها، در سرتاسر میهن عمل نمودند که انگار پیرمرد اصلا در قید حیات نبود. این همه قدرت خمینی ازکجاناشی می شد؟ جز اینکه هواداران اندیشه معدوم کردن مخالفین هم درارتکاب قتل ها مشارکت داشته و سهیم بودند.
امروز ۲۲ سال ازآن تاریخ می گذرد. هنوز هیچ کس از بازماندگان و خانواده های قربانیان آن سالها پاسخی دریافت نکرده اند. هنوز برای سازمانده آن قتل ها، گواهی های گوناگون صادر می کنند و سعی درتبرئه آیتالله خمینی دارند. شاهدان زنده اند، خانواده های به قتل رسیده ها وآمران و مجریان قتل عام. امروز فضائی درمیهن تولد یافته و کشتار دهه ۶۰ و قتل عام تابستان ۶۷ سوال ملی جامعه گردیده است.
مهندس موسوی، نخست وزیر زمان جنگ و کشتار ۶۷، اینک خود صدای میلیونها معترض گشته است و در مصاف باحاکمیت، ازتریبون خاص خود گفتگو می کند. خانواده های زندانیان به قتل رسیده می پرسند وآقای موسوی ملزم به گشودن دریچه ای برای بازگوئی آن فجایع
می باشد. دشواری وضعیتی که میهن امروز به آن دچار گشته بر هیچ کس پوشیده نیست.
از یک طرف حاکمیتی بی رحم بر سریر قدرت است از سوئی دیگر مردمی پابه میدان اعتراض گذارده اند که سر لوحه حرکتشان عدم خشونت وطرح خواسته های مدنی، که ابتدائی ترین آن، احترام به حقوق شهروندی است. حکومت قاعده بازی را خود تعیین می کند ولی دربحبوحه به بار نشستن، قاعده را بهم می زند وباشنیع ترین رفتار، هویت خودرا به نمایش می گذارد. این نوع اعمال از نظر مردم پنهان نبوده و به آن آگاه هستند. حکومت اسلامی رامردم
می شناسند. قدرت مردم ما در تحمل دشواری ها است. همه این معضلات از درون ما تولد یافته و با ما رشد کرده اند. آیت الله خمینی تحمیل ذهن عقب نگه داشته شده ایرانی با هویت اسلامی است. حزب الله او، زندان و بازجوی او، دادگاه ها و بی قانونی او، همگی درعین بی فرهنگی، فرهنگ حاکم بر جامعه گشته اند. برای درمان درد های مان در درون خود باید به جستجوی آن بپردازیم بدون شک بافضائی که اکنون ایجاد شده است، جنبش مدنی در شفاف ساختن پیرامون خود که به زخمی دیرین آغشته است قادر می باشد. آقای موسوی با نیروی حامی خود، توان گشودن باب گفتگو وباز کردن راز های سربه مهر رادارد. او شیوه باز تولید خشونت را بهتر ازهر مطلع سیاسی واقف است. در مسیری قرار گرفته که منتهی به افشای نیمه پنهان حکومت اسلامی می باشد. حیات او به همین افشاگری ها وابسته است. در این مسیر است که حلقه وفاداری به اخلاق دمکراتیک را رشد و گسترش می دهد و هواداران آگاه وسیع تری را جذب جنبش می نماید. دربر خورد با فرهنگ حذف در دوره استالین، روی مسئله مهمی انگشت گذاشته است. تاریخ را نمی توان متوقف و دوباره شروع کرد. بارجنایات زمان آیت الله خمینی روی شانه همه دولتمردان حکومت اسلامی سنگینی می کند. امروز آنها می توانند خاوران ها را شخم بزنند و زمین هایش را به فروش بگذارند. با نسلی که از این فاجعه ملی از حاکمیت پرسش دارند چه خواهند کرد؟ امروزاز خاوران ها گام های استواری به سمت حاکمیت در حال پیمودن است. با یاد از جان های شیفته ای که بی گناه و در بند برای احقاق حقوق به سرقت رفته مردم توسط حکومت اسلامی قتل عام شدند دراعتلای جنبش مدنی به کوشیم. آن درخت سیبی که در نوفل نوشاتو آیت الله خمینی زیر آن لم داده بود و فرامین کائنات رابه مردم امرو نهی می کرد محصولش سیب گندیده ای به نام جمهوری اسلامی شد. دیریازود آن سیب زیر گام های جنبش مدنی خواهد افتاد. تغییر را باور کنیم .