در هفته ای که پلیس شهر استکهلم، بنا به گزارش رادیو بین المللی سوئد، از نیروهای پلیس شهرهای دیگر از جمله یوتبوری و مالمو برای فرونشاندن اعتراضات و آشوب های خیابانی عمدتا مهاجرین و پناهندگان تقاضای نیروهای کمکی کرده بود، حدود شصت و پنج فعال ایرانی بعد از کنفرانس های استکهلم ١، بروکسل و پراگ در سالن ساختمان جنبی پارلمان سوئد جمع شدند تا به گفته میزبان اصلی این گردهمایی یعنی آقای کارل فردریک مالم عضو حزب محافظه کار و دست راستی لیبرال مردم سوئد (Folkpartiet liberalern) خود را برای احراز قدرت در ایران منسجم و آماده کنند. آقای فردریک مالم که حزبش در ائتلاف دولت سوئد حضور دارد شدیدا مدافع تشدید تحریم ها بر علیه ایران و بر روی میز بودن “گزینه های مختلف” می باشد. وی در سخنرانی افتتاحیه خود گفت: “وقتی درباره کنفرانسها و سمینارها صحبت میکنیم، مردم میگویند که یک کنفرانس دیگر، یک سمینار دیگر و از این کنفرانس ها چیزی در نمیآید. اما وقتی روز تغییر فرا میرسد، نیروهای دموکراسی خواه باید برای آن آماده باشند. نشست فعلی، یک کنفرانس و سمینار مانند بقیه نیست. کنفرانس مهمی است برای پل زدن میان نیروهای مختلف دموکرات. برای این است که این نیروها را برای “تغییری” که در طی چند سال آینده احتمالا رخ خواهد داد آماده کند” ( این ترجمه دقیق سخنان فردریک مالم که به انگلیسی صحبت می کرد می باشد و بازگردان مترجم رسمی جلسه که در برخی از سایت ها منتشر شده است، ترجمه دقیق بیانات ایشان نیست). وی در ضمن از شهریار آهی بعنوان برگزار کننده این کنفرانس تشکر کرد.
حقیقت این است که برگزار کنندگان این کنفرانس از جمله شهریار آهی مدتهای مدیدی است که با شخصیتهای سیاسی سوئد از جمله فردریک مالم جهت تبئین اهداف پروژه “اتحاد برای دمکراسی در ایران” گفتگو و مذاکره داشته اند. طبیعتا آقای مالم نمی تواند بدون آگاهی از اهداف دست اندرکاران این پروژه، هدف این مجموعه کنفرانس ها را “آماده کردن بخشی از اپوزیسیون” برای روزی که تغییر فرا می رسد، توصیف کند. از منظر بسیاری از ایرانیان، این یعنی پروژه “کرزای پروری” و یا “چلبی سازی” به زبان دیپلماتیک و عرف سیاسی. بر خلاف ادعاهای قبلی برگزار کنندگان، بندهای ٣ و ۶ سند راهبردی (بخش درک ما از انتخابات آزاد و منصفانه) پیشنهاد تشکیل یک مرکز و یا شورای (بخوان رهبری) تحت عنوان “شورای پیشبرد” و زیرهسته های پشتیبانی در نقاط مختلف جهان را ارائه می دهد. این در حالی است که دست اندرکاران این پروژه در ابتدای کار یعنی بلافاصله بعد از نشست مخفی و غیرعلنی خود در مرکز اولاف پالمه شدیدا به مخالفان و منتقدان خود حمله کردند و مدعی شدند هدف از نشست استکهلم فقط گفتمان بین نحله های مختلف سیاسی می باشد و ایجاد “رهبری” و یا آلترناتیو سیاسی را در دستور کار خود ندارند. هدف بیان شده اولیه “بحث و گفتمان” بعدا به “فرایند گفتمان انتخابات آزاد” تبدیل شد. و اینک صحبت از “انتخابات آزاد” بمثابه ارائه طریق به آمریکا بنا به گفته آقای جواد خادم؛ و “پروژه فشار” بر استبداد و نه نفی کامل آن بنا به گفته آقای شهریار آهی می شود (فایل صوتی ـ دقیقه ١۴). علیرغم پشنهاد واضح برای تشکیل یک مرکز و یا شورا در سند راهبردی، شهریار آهی در مصاحبه دو روز پیش خود تاکید می کند که ما به دنبال تشکیل یک “مرکز” و یا “کانون” محوری نیستیم. بیانیه پایانی نشست امروز نیز تاکید بر “انتخابات آزاد” و وادار کردن نظام به عقب نشینی و واگذاری قدرت به منتخبان مردم می کند.
شهریار آهی دیروز (شنبه) در افتتاح کنفرانس استکهلم ٢ مدعی شد که “امروز شاهد این هستیم که سوئدیها دلشان برای این می سوزد که در “ایران” و جاهای دیگر این “آزادی” و ارزشها وجود ندارد. مردم ایران شایسته همین آزادی و برابری سوئد هستند.” وی سوئد را نمونه نادری از دموکراسی در جهان خواند. البته نگارنده برای سیستم دمکراتیک سوئد احترام قائلم، و تعبیر بد نشود. اما در هفته ای که فرزندان پناهندگان و مهاجران بهمراه هزاران جوان غیربومی که در سوئد به دنیا آمده اند، دست به شورش و قیام علیه “تبعیض” و “نابرابری” زده اند، شاید برای ادای مطلب متوسل به ادبیات متفاوتی می شدم؛ اگرچه بنده با شورش و خشونت غیرقانونی معترضین کاملا مخالفم. بخشهای دیگر سخنان شهریار آهی که در گذشته ای نه چندان دور برای مدت طولانی مشاور رسمی رضا پهلوی بود و با پشتکار، ظرافت و هوشمندی خاص خود موفق به ایجاد ارتباطات با بخش وسیعی از اپوزیسیون، شخصیتها و نهادهای مختلف گردید، در خور تجزیه و تحلیل می باشند. وی نزدیکترین یار زندگی سیاسی خود را کامبیز روستا از پدران چپ ایران معرفی کرد. بنده نیز در جنبش رفراندوم با مرحوم روستا و آهی فعالیت و همکاری نزدیک داشتم، اما با حذر از سوق دادن این نوشتار موجز بسوی مقوله شخصیتها، ناگفته ها را می گذارم و می گذرم.
گزارشهای متعدد در مورد تبعیض و نابرابری در سوئد را می توانید در سایت بخش فارسی رادیو بینالمللی این کشور بخوانید. علاوه بر شورشهای ضد تبعیض و نابرابری، تظاهرات، اعتراضات و اعتصاب غذای پناهندگان در سوئد امری عادی و روزمره شده است. شهریار آهی که خود در سوئد زندگی می کند نمی تواند از شورش و اعتراض و اعتصابات و تظاهرات (از جمله اخراج پناهجویان ایرانی) بیخبر باشد. نگارنده برای اکثریت شرکت کنندگان فرهیخته و محترم که از کشورهای دیگر خوشبختانه با تقبل هزینه توسط حامیان مالی نامعلوم و نامشخص در این سلسله کنفرانسهای زنجیره ای حضور بهم رسانده اند، احترم قائلم. اما بین دنیای این میهمانان خوشبخت در پارلمان سوئد و شوربختی و دنیای تلخ و تجربه روزمره قربانیان تبعیض، اعتصاب کنندگان و پناهجویان ( از جمله تعداد بیشماری از هموطنان) تفاوت از زمین تا آسمان است. وانگهی علیرغم خالی بودن نیمی از صندلیهای خالی سالن، فقط سه نفر “خودی” از جمع صدهزار نفری ایرانیان مقیم سوئد به کنفرانس دعوت شده بودند. در سوئد فعالان سیاسی مدنی و حقوق بشری بیشماری هستند، که متاسفانه جزو حلقه “اتحاد برای دمکراسی در ایران” محسوب نمی شوند. این عینیت انکارناپذیر با ادعای آقای شهریار آهی که در مصاحبه دو روز پیش خود با سایت ایران گلوبال می گوید “ما به دنبال اتحاد پلورالیستی و تکثرگرا علیه دشمن مشترک (استبداد) هستیم” همخوانی ندارد. وی تاکید می کند که اعتقاد به چند کانونی اپوزیسیون دارد و در همین راستا تلاش می کند و پروژه های مختلف چند کانونی و یا بعبارتی “پراکندگی” را به فال نیک می گیرد. در کنفرانس های قبلی قرار بر این بود که هر شرکت کننده یک دوست و یا همکار خود را برای نشست بعدی معرفی کند تا این مجموعه همانند شرکتهای هرمی رشد پیدا کند. در کنفرانس پراگ بیش از صد نفر شرکت کردند، اگرچه تا به امروز توافق و اشتراک نظر حتی بر روی یک بیانیه پایانی کوتاه و کلی وجود نداشته است. اکنون این گونه بنظر می رسد که استکهلم ٢ بجای تکثرگرایی و رشد تصاعدی، سیر نزولی داشته است. بعد از چهار کنفرانس و با توجه به این که ظاهرا هدف فقط گفتمان برای انتخابات آزاد است و خصوصا که هزینه سفر و هتل و مخارج شرکت کنندگان توسط برگزارکنندگان تضمین می شود، این سیر نزولی مشارکت غیر قابل توجیه و بهت آور است.
بعقیده من از منظر فشار ما هرگز قادر نخواهیم بود میزان فشاری را که از درون و برون بر رژیم سوریه تحمیل شده است علیه جمهوری اسلامی مهیا کنیم. جمهوری اسلامی تحت هیچ شرایطی (حتی به قیمت جان صدهزار نفر و نابودی سوریه) حاضر به مخاطره انداختن رژیم همپیمان خود از طریق برگزاری انتخابات آزاد تحت نظارت نهادهای بین المللی و حضور مخالفان مسلح نیست. حال چگونه می توان با توهم پراکنی خوشبینانه و ترویج آرمانگرایی غیر عملی و به دور از واقعیت متصور شد که مسئولین جمهوری اسلامی در مورد رژیم خویش تسلیم چنین فشاری هایی شده و وادار به عقب نشینی و واگذاری قدرت به منتخبان مردم خواهد شد؟ بیانیه نهایی استکهلم ٢ تمرکز بر راهبرد انتخابات آزاد را بعنوان فرایند برتر برای گذار به دموکراسی پیشنهاد می کند، بدون ان که به عملی بودن چنین فرایندی از منظر تاکتیکی اشاراتی داشته باشد. در بیانیه پایانی هیچ گونه اشاره ای در مخالفت با افزایش تحریمها و بخصوص مخالفت با حمله نظامی به کشور نشده است، که ممکن است قابل تامل باشد.
نگارنده که در طی دو سال اخیر یکی از شارعان و طرفداران مقوله انتخابات آزاد بوده است، اکنون بعد از رد صلاحیتهای گسترده و کودتای انتصاباتی اخیر شورای نگهبان، و تجربه سوریه و تلاشهای مختلف و بعضا نامفهوم در بین اپوزیسیون برای مصادره به مطلوب گزاره انتخابات آزاد، اعتقاد به بازنگری جدی در استراتژی “گفتمان انتخابات آزاد” را دارم. زیرا همان گونه که عبدالله مهتدی دبیر کل حزب کومله در سخنرانی خود در کنفرانس استکهلم ٢ گفت “برای تغییر ما بایستی به دنبال تحول سیاسی از طریق جنبشهای مدنی و اجتماعی باشیم. این جنبشها الزاما همگی بر اساس و محور انتخابات آزاد شکل نخواهند گرفت”. وانگهی کارزار انتخابات آزاد می تواند بعنوان اهرم یا پروژه فشار توسط بخشهایی از باورمندان به نظام جمهوری اسلامی برای “سهم خواهی” یا “زور کشی” سیاسی درون نظام مورد استفاده قرار گیرد و جامعه جهانی نیز از آن استقبال کند. خصوصا که در بند دو سند راهبردی (بخش درک ما از انتخابات آزاد و منصفانه) از همراهی بخشهایی از نظام با اپوزیسیون برای برگزاری انتخابات آزاد صحبت می شود . بند ۵ سند راهبردی که قرار است امروز تصویب شود (اما عجبا که در بیانیه پایانی امروز هیچ گونه اشاره ای به آن نشده است) سخن از ایجاد فشار برای تحقق انتخابات آزاد می گوید. خصوصا این که تئوریسینهای “اتحاد برای دمکراسی در ایران” از جمله محسن سازگارا عضو برجسته شورای سیاستگزاری این اتحاد علنا از مدل فروپاشی شوروی از طریق گزار درونی نظام در مقابل “برندازی انقلابگونه” حمایت می کند. متاسفانه آغاز این حرکت بصورت غیرشفاف (بخصوص در زمینه مالی)، پنهان کاری محفل گرایانه و “کارآموزی” در پشت درهای بسته در روزهای شنبه و یکشنبه، چهارم و پنجم فوریه سال گذشته در مرکز اولاف پالمه استکهلم رقم خورد، و معماران مخفی کار خشت اول را کج بنا نهادند. در نتیجه دیوار همچنان کج ادامه دارد. من دلسوزانه در مقالات و گفتگوهای مختلف نقد کرده بودم سالی که نکوست از بهارش پیداست. یا بقول مازندرانی ها شامی که کدوست از نهارش پیداست.