بدون شک کنگره دوازدهم سازمان فدائیان خلق ایران ( اکثریت ) یکی از گامهای تاریخی این سازمان در راستای تحقق آمال دموکراتیک و ا نسا نی آن به ثبت خواهد رسید. تدارکات گسترده در زمینه تنظیم اولیه اسناد، تدارکات برگزاری هر چه فراگیر تر آن و تلاش در زمینه همراهی و همگامی تمامی رهروان راه سوسیال دموکراسی و چپ در زمینه همفکری در تنظیم نهایی اسناد، به نحو بیسابقه ای در خیلی زمینه ها با موفقیت شایانی به پایان رسید. سوال اینجاست که آیا این کنگره توانست به رسالت تاریخی خویش در این مقطع حساس تاریخی پاسخگو باشد؟
در مقد مه لازم است تا به چند نکته اولیه اشاره شده باشد. یکی اینکه برای رسیدن به هر هدف یا آرمانی، یکسری ضرورتها و وظا یف پیش روی کنشگران قرار میگیرد که باید در محدوده زمانی مشخص، محدود و ویژه به آنها پاسخ مناسب داده و آنها را به اجرا در بیاورند. در غیر اینصورت، با شخم زمین و پاشیدن تخم در یخبندان زمستان، نمیتوان انتظار داشت که در بهار محصول درو خواهد شد. لذا اهداف، برنامه ها و ارزشها یی که ما تعقیب میکنیم، استراتژی و تاکتیکهای محوری که جهت رسیدن به آن اهداف در پیش خواهیم گرفت، ارزیا بی آمادگیها و روانشناسی سیاسی اجتماعی مردمی در زمیته اشتراک آنها در چالشها و تحولهای گذر تاریخی اجتماعی و بالاخره در آخر ، ترکیب و ساختار نهاد یا نهادهای سیاسی پیشاهنگ آلترناتیو جایگزین پس از عبور از جمهوری اسلامی ایران، از فاکتورها یی میباشد که باید چگونگی پاسخگویی کنگره به آنها مورد کنکاش لازم قرار بگیرد.
سوالها از این قرارند که آیا این کنگره به نیاز و ضرورتهای زمانی که جنبش بر عهده آن گذشته بود توانست پاسخ دهد ؟ آیا کنگره توانست نقش پیشاهنگ آرمانی – برنامه ای جنبش سوسیال دموکراتیک در تدوین و ارائه استراتژی، پلاتفورم و تاکتیکهای محوری تحول عبور از جمهوری اسلامی ایران را ارائه بدهد؟ به برداشت شخصی من متاسفانه در پاسخگویی به این مسئولیتهای تاریخی، عدم موفقیتها بمراتب بیشتر از گامهای موفقیت آمیز می باشند.
در زمینه ا تخاذ شعار استراتژیک سیاسی، کنگره از تمکین به “اصلاحات در قانون اساسی” و “انتخابات آزاد” در چهارچوب جمهوری اسلامی ایران صحبت میکند. کنگره عوض اینکه بخشهای مربوطه اسناد تصویب شده خود را بعنوان منشور تحول، برنامه آلترناتیو جایگزین ارائه دهد و شعار عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران را استر ا تژی مرحله ای خود قرار میداد، از اصلاحات در قانون اساسی و انتخابا ت آزاد در چهارچوب این نظام صحبت میکند. کنگره چندین ماه بعد از اینکه مردم در خیابانها شعارهای “مرگ بر دیکتاتور” و “مرگ بر خامنه ای” سر دادند، به اکراه به دادن شعار “دیکتاتور باید برود” می رسد، جای سوال باقی میماند که ایا این مردم کوچه و خیابان هستند که در تعیین شعارهای روز و حتی استراتژیک پیشگام میباشند، یا سازمانهای سیاسی سوسیال دموکرات آنها؟
اسناد کنگره همچنین مطرح میکنند که جنبش مردمی اخیر هم سبز است و هم رنگارنگ. این تعریفی است که از قیام مردمی در حال تداوم ارائه میشود. این تعریف با این می ماند که به زور یک روپوش سبزی بر تن ما کرده باشند و بخواهند در گوش ما مرتب بخوانند که این یک جامه زیبای رنگارنگ میباشد. اگر این جنبش مردمی رنگارنگ است، دیگر نمیتواند فقط سبز رنگ باشد. آنهایی که ا صرار در سبزینه گی این جنبش دارند، باید اول ویژه گیهای این سبزینه گی را برای همه تشریح کنند.
سبز فقط و فقط تمکین به رهبری آقایان میرحسین موسوی، یا آقای کروبی، و احتمالا با زمینه چینی برای انتخابات آینده زیر چتر رهبری آقای خاتمی و امثالهم تعریف شده و در عمل هدا یت میشود. بدون استثنا همه آنهایی که این جنبش مردمی را با ا صرار “سبز” می نامند، بصورتی استراتژیک به رهبری اصلاح طلبان حکومتی تمکین کرده اند. سبز خواهان حفظ تمامیت نظام جمهوری اسلامی ایران میباشد، نه عبور از آن. با طرح این مساله ضمن اشاره به اینکه سبز خواهان اسلامی کردن جامعه ایرانی با همه ویژگیهای آن میباشد، باید یاد آور شد که سبز، یعنی حفظ ولایت فقیه ، قانون اساسی و حفظ و دست نخورده نگهداشتن شبکه های مافیایی قدرت اقتصادی اسلامی در کشور. اصرار در پوشاندن جامه سبز بر این قیام مردمی . و این به این مفهوم است که بخواهیم ارد کی را رنگ کرده و به جای غاز تحویل مردم بدهیم. سبز، همان سبز حسینی است. خودمان را فریب ندهیم، سکولار نیست. آنهایی که چنین اندیشه هایی را ترویج میکنند در خوش بینانه ترین تعریف از رنگ سبز، خود همراهان و دنباله روان حرکتهای مردمی هستند، نه پیشروان و پیشگامان آن.
روح و راستای استراتژی جاری بر اسناد سیاسی باید بر پایه نیازهای آرما نی نسل میلیونی جوانا نی فورمولبندی شده باشد که میخواهند تاریخ آینده خویش را بنویسند و در دنیای مدرن امروزی، شصت و هفتاد سال دیگر عمر خود در آن کشور زندگی کنند. جوانا نی که به خیانانها می آیند و فرسنگها پیشا پیش رهبران خویش شعار ها و آمال خویش را بر زبان جاری می کنند. این اندیشه باید یکبار تکلیف خویش را در این زمینه که آیا جمهوری اسلامی ایران برای گذر به سکولار دموکراسی اصلاح پذیر است، یا نه؟ آیا از نظر روانشناسی اجتماعی سیاسی مردمی و آمادگی فکری، جنبش مردمی از چنین فازی عبور نکرده است که دیگر نه به اصلاحات حکومتی، بلکه به فاز و مرحله عبور از حکومت جمهوری اسلامی ایران وارد گردیده باشد؟
درهیچ جای این اسناد بصورت برجسته، اشاره ای به چند ملیتی بودن کشور ا یران و ساختار جمهوری فدرال بعنوان جایگزین نظام موجود، نشده است. مصوبات این کنگره در همە جا یک چشم به اصلاحگرایان حکومتی داشته وچشم دیگرش متوجه تمکین و کوتاه آمدن در مقابل اندیشه های “پان ایرانیستی ” بوده است. در کل ا ین اسناد من فقط یکجا متوجه شدم که مطرح گردیده است که “ما خواهان جمهوری سکولار دموکراتیک” می باشیم. من که چندین بار این اسناد را مرور کردم، هیچ جای آن نشانه ای از کلمه “فدرالیسم” نیافتم. آنجایی هم که به درستی در رابطه با رفع تبعیض ملی مطرح میشود، ” از میان برداشتن هر گونه نابرابری ملی – قومی از جمله شروط ضرور گذر به دموکراسی و توسعه است، تامین یکپارچگی کشور و همبستگی بین مردم در گرو تامین و تضمین برابر حقوقی همه مولفه های ملی قومی تشکیل دهنده آن است”، نحوه طرح خود چندین سوال پیش می آورد.
اسناد کنگره در پاسخگویی به این ضرورت چه راهکارهایی را پیش روی گذاشته اند؟ آیا وقتی خود شما بصورتی غیر مستقیم مطرح میکنید، اگر تبعیضها برعلیه ملیتها برداشته نشود، خطر از هم پاشیدگی کشور وجود دارد، این خطر از جانب اندیشه و عملکردهای نژادپرستانه ای که علیه ملیتها اعمال تبعیض نژادی میکنند می باشد. یا از طرف مردم ملیتهایی که در کوچه و خیابان از حقوق ملی دموکراتیک خویش حمایت میکنند؟ آیا اصرار سازمانهایی دموکراتیک و سرتاسری مثل “فدائیان خلق ایران – اکثریت” در عدم بدست گیری ابتکار عمل و شرکت فعال در بدست گیری رهبری دفاع از حقوق ملیتها و تمکین آنها به اندیشه های پان ایرانیستی چه بازتابهایی خواهد داشت. روز ۲۲ ماه می بموازات اطاق پالتاکی سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت، اطاق دیگری از طرف فدرال دموکراتهای آذربایجان باز شده بود. اگر به شاخصهای آماری اهمیت داده باشیم، علت اینکه تعداد شرکت کنندگان در اطاق فدرال دموکراتهای آذربایجان، که اکثرا قبلا از نسل فدائیان بوده اند، بیشتر از اطاق فدائیان خلق ایران (اکثریت ) بود در کجاست؟ وقتی ما به این حقوق طبیعی و انسانی رهبری دفاع از حقوق د موکراتیک ملیتهای تحت تبعیض نپردازیم، مردم این ملیتها، خصوصا فعالین سیاسی اجتماعی آنها جهت احقاق همان حقوق، به جاهای دیگر پناه برده و نهادهای دیگری را شکل داده و از آن طریق ا ین آرمانها را پیش خواهند برد.
نا گفته نماند که اتهام برهم زدن یکپارچگی کشوری بیشتر به آن جریانهای فکری می چسبد که به رفع ستم ملی توجهی ندارند و به جبهه تبعیض کنندگان تعلق دارند، نه جریانهای فکری هویت خواه ملی. اندیشه هایی که به جنبشهای ملی توصیه میکند که آنها هم بیایند و این جا مه سبز را بر تن خویش کنند، از جنبشهای ملی انتظار دارد که مثل آنها فقط نقش سیاهی لشکر اصلاح طلبان حکومتی را ایفا کنند.عدم بدست گیری ابتکار عمل رهبری قاطع دفاع از حقوق هویت طلبانه ملیتها از طرف سازمانهای سوسیال دموکراتیک سرتاسری بیشر و بیشتر موجب گسست پیوندهای این جنبش با جنبش سرتاسری مردمی میگردد.
یکی دیگر از ضروتهایی که بر دوش کنگره دوازدهم گذارده شده بود، برداشتن گامهای استوار در زمینه وحدت اردوهای مختلف جنبش سوسیال دموکراسی بود. جوابگویی اجرائی به این نیاز تاریخی یکی از ضرورتهایی میباشد که بدون تحقق یافتن آن موفقیت تحول عبور از از نظام جمهوری اسلامی ایران به یک نظام سکولار، مدرن و دموکراتیک در این مقطع تاریخی امری ناممکن میباشد. با وجود اینکه حرکت در این راستا همچنان به قوت خود دوام دارد، عدم تحقق تصمیم به وحدت در کنگره خود نشانگر آن میباشد که پاسخگویی لازم به این ضرورت تاریخی همچنان به صورت روندی جاری به آینده موکول گردیده است. آنهایی که خواهان وحدت سازمانی بودند، به دلیل اینکه عده ای دیگر خواهان اتحاد عمل و همکار عملی بودند، نه وحدت سازمانی، به برنامه حد اقل تمکین کردند.
برای شخص من دلایل، وسواسهای به این شدت و حدت در زمینه عدم اقدام به امر وحدت از طرف انهایی که هنوز از ادغام سازمانی امتناع میکنند قابل درک نیست. مگر در سازمانهای اجتماعی وسیاسی دیگر ، اختلاف نظر، سلیقه و شخصی وجود ندارد. نسل سوسیال دموکراتهای چپی که همه متعلق به دوران خیزشهای دهه پنجاه و شصت میباشند، همه یک حیات سیاسی مشابه هم را در مقابله با یک رژیم دیکتاتوری سپری کرده اند، تا چه مدت دیگر میخواهند با همدیگر تمرین همکاری، اتحاد عمل و موضعگیریهای مشترک کرده باشند تا به این مهم اقدام بکنند؟ مگر آنها حیاتی بودن این امر را متوجه نیستند؟
بگذارید پس از اینهمه برخوردهای نقادانه با یک ذکر مثبتی نوشته خود را خاتمه داده باشم. جهت تحقق آرمانهای تحول مدرن و دموکراتیک سکولار، یکی از ضرورتها و نیازهای پایه ای تاریخی این مقطع حساس، تدوین منشور و برنامه تحول و عبور از جمهوری اسلامی ایران می باشد. جنبش سوسیال دموکراسی در عین حالیکه در راه غنا بخشیدن به کاستی های اسناد این کنگره کوشا خواهند بود، باید آنها را بمثابه منشور تحول به احتزاز در آورده و بعنوان پلاتفورم و اندیشه های مستقل سوسیال دموکراسی در سطح جنبش ارائه دهند و یکبار و برای همیشه از استخراج فورمولهای چنین منشوری از درون گفته ها و نوشته های اصلاح گران حکومتی امتناع کرده و پلاتفورم مستقل جنبش سوسیال دموکراتیک را راهنمای فعالیت های آ تی خود قرار دهند