قدیمها که ما برای کوهنوردی خصوصاُ برنامه های چندین روزه می رفتیم، برای مسیر عمومی حرکت و رسیدن به مقصد کروکی مسیر را در دست داشتیم. در این مسیربرای پیشگامان راه آزادی و عدالت اجتماعی چقدر مقصد روشن و واضح می باشد؟ تا چه اندازه کروکی مسیر بوضوح ترسیم گردیده است؟ سوالاتی که در مقابل جنبش مردمی برای عبور از الیگارشی سیاسی ولایی نظامی، به یک نظامی سیاسی مدرن و بر مبنای حقوق بشر قرار دارند، چه ها می باشند؟ ساختار سیاسی نهاد فراگیری که نقش هدایت کننده و پیشگام آرمانهای سکولار دموکراسی و عدالت اجتماعی برای عبور از نظام پوسیده موجود را دارد چه می باشد؟ کدام سرفصلهایی مواد اصلی منشوری را تشکیل خواهند داد که این اتحاد عمل ادامه دار سیاسی اجتماعی بر محور آن ها شکل بگیرد؟ چنین ساختار سیاسی بر اساس چه نظامنامه ای و چرخش مدیریتی اداره شده و تیم مدیریّت مرکزی آن بر کدامین پایه های ادواری خواهد چرخید؟
اگر مقصد مرحله ای رسیدن به آرمانهای مردمی را در نظامی جمهوری فدرال دموکراتیک ارزیابی بکنیم، جوهره بخشهای مختلف این نظام بر محورهای “دموکراسی” و “آرمانهای جهانشمول حقوق بشر” شکل خواهد گرفت. حتی میشود به قوت گفت که آرمان “عدالت اجتماعی” در جامعه قرن بیست و یک، از طریق بسط و تعمیق “آزادی، دموکراسی و آرمانهای حقوق بشر” قابل تحقّق میباشد. بنا بر این، جوهره محوری این آرمانها بر بستر گسترش و تعمیق “آزادی و نهادینه کردن نظامی بر مبنای رعایت کامل حقوق بشر” میسر خواهد شد.
تشکیل ساختار نهاد پیشگام و راهبر سیاسی جهت عبور از نظام پوسیده کهن و رسیدن به نظام فدرال دموکراتیک، ارتباط جدایی ناپذیری با آرمانهای فورمولبندی شده و مشخّص آزادیخواهی دارد تا که بتواند بری از هر نوع تبعیض بوده و فراگیرترین آرمانهای دموکراتیک را در بطن خود جای داده باشد. این آرمانهای آزادیخواهانه فورمولبندی شده، آیه های قران نیستند که از آسمان آمده باشند. سر فصلهای منشور آزادی و برابری را میشود در قطعنامه های تظاهرات مشترک اکثر سازمانهای سیاسی و یا حتی تشکیلاتهای دموکراتیک مردمی بصورت فورمولبندی شده مشاهده کرد. آیا کار سختی است اگر یک منشور ده، دوازده ماده ای بعنوان جوهره راهکار مشترک راه رسیدن به جمهوری فدرال دموکراسی از طرف چند سازمان سیاسی بعنوان حلقه مرکزی چنین اتحّاد عمل ساختاری تعیین گردیده و از همه سازمانهای دیگر سیاسی دموکراتیک جهت اتحاّد عمل ساختاری دعوت به عمل آید؟ هر سازمان سیاسی با حفظ استقلال سیاسی، ساختای خود، فقط بر محور سر فصلهای چنین منشوری به اتحاد عمل (نه اتحا کامل و یا حل شدن در همدیگر) متعهد گردد. ساختار تشکیلاتی چنین نهادی میتواند مضموناُ شکل”کنگره ملی دموکراتیک ایران” ، “کنگره آزادی و برابری ملی ایران” ، و یا “کنگره آزادی ملی ایران” و اسامی مشابه دیگری را داشته باشد.
سازمانهای سیاسی و اشخاص منفرد بر اساس باور بر تمامی بندهای چنین منشوری می توانند در آن عضو شده و درا راه پیشبرد آن آرمانها آستینهای خود را بالا بزنند. فراگیر تر و عمیق تر بودن دامنه های آزادی و حقوق بشر در چنین منشوری این امکان را فراهم میکند که بخشهای وسیعتری از گروههای اجتماعی آمال و آرزوهای خود را در درون آن بیابند. از طرف دیگر این مساله این امکان را فراهم میکند که به مرور زمان نهادهای بیشتری بدان بپیوندند. چنین بستره ای مانع از سکتاریسم و سیاست حذف غیر خودی شده و زمینه را بر اساس پذیرش غیر خودی و احترام به هویت وجودی غیر فراهم می کند. جوهره “منشور آزادی و برابری” بر بستر در چهارچوبه باورهای عمومی خود و در بند بند سرفصلهای این منشور، مدرنیته، حقوق بشر ،سکولاریسم، آزادی و دموکراسی، برابری و عدالت اجتماعی را نمایندگی خواهد کرد.
لزوماُ چنین نهاد سیاسی ساختاری با چنین منشوری، نظامنامه چرخش و گردش کار درونی خود را خواهد داشت. شاید تنظیم نظامنامه داخلی اولیه نسبت به قسمتهای دیگر دستور کار چنین نهادی، کار چندان دشواری نباشد. طبیعتاُ چنین نهادی بصورت یک ارگانیسم زنده ای، رشد کرده و بالغ شده و در عرصه های پیچیدگی ساختاری و عمق بخشیدن به مضمون و محتوای کاری خود به مرور زمان انسجام بسیط تری خواهد یافت. باید فاکتور زمان را برای رشد و بالغ شدن چنین نهادی در نظر گرفته و چنین فرصتی را به آن داد تا به مرور زمان گسترده تر، مستحکمتر و منسجمتر گردد. در دنیای امروز، یکی از واقعّیتهای چالشهای سیاسی این است که باید اپوزیسون سکولار دموکراتیک بتواند کادرهای ورزیده و کاریزماتیک خود را از درون پرورش داده و بتواند در میدان چالشهای سیاسی برجسته کرده و مستقلاُ عرض اندام بکند. اپوزیسیون سکولار دموکراتیک باید مستقلاُ نمایندگان کاریزماتیک و ورزیده خود را در عرصه چالشهای سیاسی داخلی و بین المللی عرضه کرده و دائماُ برجسته نماید. این مساله مانع از آن میشود که قدرتهای بین المللی با تصمیم یک شبه خود و با اتکا به امکانات فراوان و قدرت وسیع رسانه های بین المللی خود رهبران گمارده خود را که توی دبّه های ترشی خوابانده اند، بر بالای منبر بنشانند. این کار برجسته ترین، مدرن اندیش ترین، با سابقه ترین، قابل اعتماد ترین و شایسته ترین رهبران را به مردم می شناساند. از زبان این پیشگامان، منسبترین راهکارها را در پیشکاه راهروان راه آزادی و عدالت قرار می دهد.
این روش عمل و کارکرد، تجربه موفقّیت آمیز خود را در زمان مرحوم پیشه وری و جنبش ملی مردمی آذربایجان نشان داد. بیانیه و یا منشور ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ که توسط تعداد انگشت شماری از رهبران سیاسی آذربایجان تهّیه شده بود و به تمامی شهرستانها و مردم آذربایجان ابلاغ گردیده بود، نه تنها با استقبال فراوان روشنفکران سیاسی آذربایجان مواجه گردید، بلکه در مدت اندکی به شکل گیری فرقه دموکرات آذربایجان انجامید. درست است که در تاریخ قرینه سازی نباید کرد، ولی حد اقل بعنوان یک تجربه عملی موفّق میتوان از آن این درس را گرفت که این کار عملی می باشد.
تجربه های بین المللی موفق دیگر مانند “کنگره ملی آفریقای جنوبی” فراوان هستند که در آنها سازمانهای سیاسی مختلف بصورت موفقّیت آمیز بر محور منشوری عمومی بخاطر اتحّاد عمل دست روی دست همدیگر گذاشته و اتحاّد قدرتمند آلترناتیو دیگری را عرضه کرده اند. چنین آلترناتیوی نه در مقابل جنبش سبز، بلکه بر عکس بعنوان ساختار فراگیرتری که بتواند ساختار سیاسی رهبری جنبش سبز را در درون خود جا داده و آنرا همگام با تمامی جنبش سکولار دموکراسی در راستای عمومی آزادی؛ مدرنیته و سکولاریسم یاری رساند شکل می گیرد. برعکس این مساله سراب و خیالی بیش نیست. امیدوار کردن مردم به این باور که رهبری فعلی جنبش سبز قادر خواهد بود در پروسه دراز مدّت و فرسایشی خود به آزادی، مدرنیته ، سکولاریسم و پایبندی کامل به حقوق بشر فراروید، یک خیال و سرابی بیش نیست که نهایت آن یک شکست و سرخوردگی دیگری را به دنبال خواهد داشت.
جنبش سوسیال دموکراسی متاثر از سرخوردگیهای شکستها و سرکوبهای سه دهه اخیر در وحله اول، هنوز در عمل نشان نداده است که می خواهد آلترناتیو مستّقل کاریزماتیک رهبری خود را به میدان آورده و برجسته نماید. هنوز رهبری جنبش سوسیال دموکراسی پشت سر رهبرای دیگر جریانهای فکری سیاسی دموکراتیک و یا نیمه دموکراتیک صف کشیده و عوض برجسته کردن مواضع خود، به برجسته تر کردن رهبران دیگر جریانهای سیاسی دموکراتیک و یا نیمه دموکراتیک اقدام می کنند. یکی از بارهای منفی چنین تاکتیکی این می باشد که در مردم این ذهنیّت اشتباه را تداعی می کند که رفیقان نیمه راه دموکراسی قادرند جنبش را تا مقصد مدرنیته، دموکراسی و استقرار آرمانهای حقوق بشر برسانند. با آگاهی به این اشتباه اساسی تاکتیکی، جنبش سوسیال دموکراسی باید کادرهای رهبری کاریزماتیک خود را به میدان آورده و نقش هدایت کننده خود را در تدوین منشور آزادی و برابری ملّی و سازماندهی ساختاری “کنگره ملّی دموکراتیک ایران” ایفا نماید.
امروز شاید از هر زمان دیگری شرایط برای ایفای جدی و فعال چنین عملکردی فراهم بوده و اقدام کردن در چنین راستایی یک عملکردی حیاتی تلّقی میشود. بنشینیم و منتظر باشیم که یک روزی شخصّیتهایی اجتماعیی مثل “خانم شیرین عبادی” یا “دکتر عبدالکریم سروش”، “مهندس میر حسین موسوی” و “خانم زهرا رهنورد” به آن سطح از رشد باورهای سکولار دموکراتیک و پایبندی کامل به حقوق بشر استوار بوده باشند تا بتوانند جامعه را در مسیر مدرنیته متناسب با قرن بیست و یکم هدایت بکنند، توهین و تحقیری نسبت به کّلیت جامعه روشنفکران سکولار دموکراتیک تلّقی می شود. آیا کلّیت جامعه روشنفکران سیاسی اجتماعی سکولار دموکراتیک جامعه ایران این قابلّیت را ندارند که ساختاری را سازمان بدهند که شخصیّتهای نیمه دموکرات یا نیمه سکولار در اندرون آن امکان ارتقاء پیدا بکنند؟ میدانیم که باز هم بر عکس این قضیه ممکن نیست. یعنی ساختار عمومی جبهه ای که شخصیّتهای نیمه دموکرات غیر سکولار راه اندازی بکنند، از چنان سطح و درجه ارزشهای بالایی برخوردار نخواهند بود که هم خود را ارتقاء بدهند و هم این امکان دموکراتیک را فراهم بکنند تا سازمانهای سکولار دموکراتیک بصورت کاملاُ آزاد در آنها اشتراک فعالانه داشته باشند. در شریط فعلی آنها جهت ارتقاء مضمونی باورها و کردار خود از جنبش روشنفکری زنان و جوانان چنین تاثیر معین و محدود را می گیرند که در مقیاس خود مثبت و لازم میباشد، ولی به هیچ وجه کافی نخواهد بود.
سازمانهایی مثل “سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت”،”اتحّد فدائیان خلق ایران”، “حزب دموکرات کردستان ایران”،”اتحاد سوسیالیستها”، “جمهوریخواهان لائیک” و سازمانهای دموکراتیک مشابه دیگر می توانند منشور اولیّه چنین برنامه حدّاقلی را برای عبور از نظام پوسیده فعلی به نظام جمهوری فدرال دموکراتیک تنظیم و در سطح جنبش ارائه دهند. آنها می توانند از تمامی سازمانها و شخصیتهای سیاسی دیگر جهت اشتراک در سازمانیابی ساختاری بشکل “کنگره ملی دموکراتیک ایران” بر محور چنین منشوری دعوت به عمل آورند. “کنگره ملی دموکراتیک مردم ایران” نه تنها حامی و پشتیبان جنبش سرتاسری مردمی اخیر شامل رهبری فعلی جنبش سبز می تواند باشد، بلکه می تواند در مقیاس سیاسی روانی جنبش، این رهبری را در اندرون خود منزل داده باشد تا زمانیکه عملاُ این رهبری این امکان را بیابند تا به صف متحّد سازمانهای سیاسی عضو “کنگره ملی مردم ایران” بپیوندند. چنین ساختاری باید توسط رهبری مستقّل کاریزماتیک روشتفکران سکولار دموکراتیک هدایت گردد. جنبش سوسیال دموکراسی در این مورد بیشتر و مسئولانه تر بار بیشتری را باید بر دوش کشیده و بصورت مستقّل رهبران خود را برجسته کرده و در عرصه کارزار و چالشهای سیاسی قرن بیست و یک بر اساس شاخصهای سیاسی این قرن نمایندگان کاریزماتیک خود را در صحنه بالنده نماید.