منبع : به نقل از صفحه فیسبوک نویسنده
(سایه؛ شاعر آفاق و رویاها، راوی روایتهای کلان*)
از آخرین بازماندگان شاعران بلافصل الهامگرفته از سنت شعر نیمایی بود، ولو که دیرزمانی در آن سنت نماند و دلباخته غزل شد و آن را مامنی آشناتر و مانوستر برای بیان روایتها و یافتهها و آمالهای خویش دید. با رفتن سایه حالا تقریبا همه شاعران بلافصل پس از نیما که به این یا آن میزان روی شانههای او ایستادند از میان ما رفتهاند، از شاهرودی و زهری و شاملو تا کسرایی و اخوان و فروغ و نادرپور و مشیری و … غزل هم در ایران، که در دهههای اخیر سایه در قلهاش نشسته بود و حسین منزوی و سیمین بهبهانی و محمدعلی بهمنی و قیصر امین پور … کم و بیش او را همراهی میکردند حالا شاید دیگر فاقد چهره شاخصی بشود.
سایه ورای بازتاب و ترجمانی که تحولات معاصر ایران در شعرهایش دارد، خود شعرش نیز نمادی است از حرکت از سرریز شور و هیجان و ستیز به آهستگی و پیوستگی و نستوهای در پیگیری آرمان و آمالها، ولو که این آرمانها در وجه عمده به نوعی رمانتیسم سیاسی و اجتماعی را بازتاب میدهند.
شجریان از “تفنگم را بده تا ره بجویم” دوران انقلاب به «تفنگت را زمین بگذار» سالهای انتهایی رسید. سایه هم از نجوایی که در پس کودتای ۲۸مرداد با گالیا دارد، با زودرس دیدن تحقق آرمانها او را فرامیخواند که برای میدان دادن به عشق تا آن روز منتظر بماند. تصوری رویایی هم از فردای زودرس دارد: میخوانم و میستایمت پرشور، ای پرده دلفریب رویارنگ/ میبوسمت این سپیده گلگون، ای فردا ای امید بینیرنگ./… میدانمت، ای سپیده ی نزدیک؛ ای چشمه ی تابناکِ جانافروز/ کز این شبِ شومبخت بدفرجام، برمیآیی شکفته و پیروز…
این دلباختگی و این نگاه تبآلود و زودیاب به فردای رویایی البته منحصر به سایه نیست، بلکه شاخصه بخشی از همنسلان چپگرای او هم است. امیرحسین آریانپور، جامعهشناس نامدار ایران، بیش از آن که شاعر باشد محقق بود، ولی او هم به یکی از معروفترین شعرهایش شناخته میشود: روز ما فرداست، فردا روشن است، شام تیره صبح را آبستن است/… آفتاب زندگی تابنده باد، چشم ما بر طلعت آینده باد.
اسماعیل شاهرودی شاعر با “آینده” تخلص میکرد و شعر “به فردا” ی ایرج زهری دههها ورد زبان بخشی از فعالان سیاسی و اجتماعی ایران بود.
“بزمگاهی” که به حبس و خون آلوده شد
سایه حتی یکی دو سالی قبل از انقلاب هم همچنان دلباخته “سپیده صبح” است و به خود نوید میدهد که آن را به عمر خویش خواهد دید: گذشت عمر و به دل عشوه میخریم هنوز/ که هست در پی شام سیاه صبح سپید. و در این امید نسبتا شتابناکی که برای رسیدن به آمال خود دارد اجازه میدهد که خون و تیغ هم به شعرش راه یابد: خونی که ریخت از دل ما سایه حیف نیست/ گر زین میان آب خورد تیغ همنبرد.
و گرچه حزب مطلوب سایه، یعنی حزب توده ایران، نسبت به جنبش چریکی شهرآشوب معطوف به رسیدن سریع و پرشتاب به آمالها در دهه منتهی به پایان رژیم شاه نگاهی نقدآمیز و نفیآمیز داشت، او ولی ابایی نکرد که از منظر آرمانهای انسانی و اجتماعیاش به ستایش آنها بنشیند، این گونه بود که خبر ماجرای سیاهکل که پیچید او سرود: “ای جنگل، ای داد!، از آشیانت بوی خون میآورد باد، بر بال سرخ کشکرت پیغام شومیست، آنچه چه آمد بر سر آن سرو آزاد؟”
انقلاب که شد، سایه مسرور و مست بود و رویایش را بیش از هر زمان دیگر در دسترس میدید. حافظ را به مدد گرفت و سرود: بانگ خروس از سرای دوست برآمد، خیز و صفا کن که مژده سحر آمد/ چشم تو روشن، باغ تو آباد، همت حافظ به همراه تو، که دست به کاری زدی و غصه سرآمد…
محمدرضا لطفی هم موسیقی خمودوار سنتی را در بحبوبه انقلاب به یک موسیقی حماسی برکشید تا شور و هیجان سایه که در شعرش خطاب به مردم انقلابکرده سرریز شده را در آن بریزد و با حنجره شجریان در گوشه گوشه ایران طنینانداز کند: زمانه قرعه نو میزند به نام شما، خوشا شما که جهان میرود به کام شما/ … به شعر سایه در آن بزمگاه آزادی، طرب کنید که پرنوش باد جام شما…. ایران ای سرای امید…
آن “بزمگاه و آن سرای امید” اما دولت مستعجل بود. تجربه سنگین و تلخ انقلاب که شکوفههای امید سایه هم در آن به شاخههای خشک و یخزده بدل شدند سبب شد که او پیچیدگی دستیابی به رویاها را با گوشت و پوست و از عمق جان حس میکند. این گونه بود که نه به وارسی آرمانها که به آهستگی و پیوستگی و نستوهای در پیگیری آنها میرسد، و پای هنر زمان و گامهای آن را به میان میکشد و به شکیبایی میخواند: «گر مرد رهی دم مزن از دیر و دوری/ دانی که رسیدن هنر گام زمان است» یا «زمان بیکرانه را/ تو با شمار گام عمر ما مسنج/ به پای او دمیست این درنگ درد و رنج.»
شعر سایه در همه برشهای آن و در مفهوم عامش، حتی آنجا که غزل یک سره عاشقانه میسراید با سیاست و آرمانهای انسانی درگیر است. او ولی هر جا که فاصله را با سیاست جاری کم کرد، در او ج نماند و شعرش به این یا آن میزان به حضیض افتاد، از جمله در یکی دو سال بعد از انقلاب، ولو که پایش به چاله زیادهرویهایی که زندهیاد سیاوش کسرایی در آن افتاد نلغزید . او این تیزی شم را هم داشت که همان اسفند سال ۱۳۵۷، با بروز برخی از علائم سرکوب و انسداد، شعری سرود که نگران چشماندازهای انقلاب بود: آزادی آیا با زنجیر میآیی؟
http://shereno.com/31/125/3564.html
قرینهای برای روایت شاملو از آن ایام که “دهانت را میبویند”.
شاملو ولی بدبین میماند و بدبینتر میشود، سایه ولی حالا که رهبران حزب هم به ایران برگشتهاند و مشی متعادل و آزادیخواهانه اسکندریها مقهور محوریشدن “مبارزه ضدامپریالیستی و عدالتجویانه” میشود و امید و نویدهای سیاسی غلیظ (و کاذب؟) به رگ و جان هواداران حزب تزریق میشود کم و بیش آن تردید اسفند ۱۳۵۷ را به کناری مینهد و دل به “امیدهای” منتشر از سوی حزب میبازد، سه سالی و بیشتر، تا بازداشتهای گسترده زمستان ۱۳۶۱ و آن اعترافات و صحنهها و … و حبسی پر رنج و شکنج که یک سالی بر خود او هم روا داشته میشود.
گالیا، نمونهای که تکرار نشد
شعر سایه، به خصوص هر چه که از جوانی و دوران سرایش گالیا فاصله میگیرد، شعری است راوی روایتهای کلان انسان و آرزوهایش در ابعادی کلی و عام. سایه بعد از گالیا دیگر با انسان مشخصی نجوا نمیکند و به رغم سوگیری عام اجتماعیاش گروه و طبقه اجتماعی معینی هم در شعر او حی و حاضر نیست. مسائل مبتلابه و معین و بعضا مزمن و سابقهمند انسانی، از تبعیضهای جنسی و قومی تا معضلات زیستبومی و …هم کمتر به شعر او راه مییابند.با زمین هم که نجوا میکند تمجید از استقامت و پایداری او در بلایاست و فراخوان به آموختن از این پایداری: ای بس که سیل کف به لب آورده عبوس، جوشیده سهمناک بر این خاک سهمگین، زان گونه مرگبار که پنداشتی، دریغ، دیگر زمین همیشه تهی مانده از حیات، اما زمین همیشه همان گونه سخت پشت، بیرون کشیده تن، از زیر هر بلا، … بگذار چون زمین، من بگذرانم این شب طوفان گرفته را، آنگه به نوش خند گهربار آفتاب، پیش تو گسترم همه گنج نهفته را.”
در یک کلام، سایه پیوسته پیگیر آرمان غایی و کلی خویش است، حتی زمانی که با زمین سخن میگوید، شاید بسان شاعر مورد علاقهاش، حافظ، که کمتر از حیطه فلسفی و عرفانی عمومی خود خارج میشود و به متعینات و دور و بر خویش کمتر نقب میزند. و شاید هم به همین علت شعر سایه این گونه مخاطب عام پیدا میکند، ولو که غیبتهای یادشده را نقیصه شعر او بپنداریم.
القصه، آن کس که شعر سایه را همچون همراهی انیس در فراز و نشیبهای اجتماعی و سیاسی ایران و دغدغههای ملی و آرمانی و نیز در تب و تابهای عاطفی و عشقی خود تجربه نکرده باشد، دستکم در موسیقی ایرانی از شعر او شاید سیراب شده و بهره گرفته باشد و حتی از این رهگذر به ساحتهای یادشده نقب زده باشد.
شخصا سایه را دو سه سال قبل از انقلاب در موسیقی با گلهای ۳۷ با صدای شجریان شناختم: «فتنه چشم تو چندان ره بیداد گرفت/ که شکیب دل من دامن فریاد گرفت». بعدش گلهای ۱۰۷ بود و آن شعر ناب مثنویاش که استقبالی هم از شعر حافظ دارد: من همان جامم که گفت آن غمگسار/ با دل خونین لب خندان بیار/ من خمش کردم خروش چنگ را، گر چه صد زخم است این دلتنگ را/ من همان عشقم که در فرهاد بود، او نمی دانست و خود را می ستود…
بعدش هم سایهسار شب (در این سرای بیکسی کسی به در نمیزند) بود و آلبوم به یاد عارف و تو ای پری کجایی تا “نامدگان و رفتگان، از دو کرانه زمان، سوی تو میدوند هان، ای تو همیشه در میان…” که شجریان در شبهای نیشابور خواند و …
سرودهای انقلاب هم، از جمله معروفترینش، یعنی سپیده (ایران ای سرای امید) هم که اغلب نام سایه بر آنها حک شده است. و خود گفته است که سال ۱۳۶۲ که به زندان همان انقلاب افتاد، با شنیدن صدای این سرود از بلندگو گریست. همبند جوان از او میپرسد که چرا گریه میکنی، و سایه شرح دل میدهد که شعری که با چه آرزوها سروده شده حالا خود در چه شرایطی به شنیدن آن نشسته است.
با ز امشب از خیال تو غوغاست در دلم
باری در این ۴۰ سال هم شعر سایه همچنان یک پای موسیقی سنتی و ملی ایران بوده است. از ای عاشقان شجریان روی آهنگ کیهان کلهر یا اجرایی که با آهنگی از لطفی و صدای زویا ثابت ثبت تاریخی موسیقی شده
https://www.aparat.com/v/2ExXQ/%D8%AA%D8%B5%D9%86%DB%8C%D9%81_%D8%A7%DB%…
تا راز نگاه (نشود فاش کسی آنچه میان من و توست) شکیلا
http://dl.sarimusic.net/1396/04/01/Old/Shakila/Shakila%20-%20Zabane%20Ne…
تا آینه در آینه بیژن بیژنی
http://www.irmp3.ir/download/s/eyJjdCI6InlnNk1PdGcyOEdOSW9IcWNyRTNBMEE9P…
تا غریبانه (بگردید، بگردید، در این خانه بگردید) با صدای همایون شجریان
https://dlw.webahang.ir/music/Track/Homayoun-Shajarian.Gharibaneh(۱۲۸).mp3
و تا دو اجرای شنیدنی که با آهنگسازی مهیار علیزاده و صدای علیرضا قربانی رقم خورده است.
یکی، اجرا بر شعر معروف ارغوان ارغوان
https://dls.music-fa.com/tagdl/downloads/Alireza%20Ghorbani%20-%20Arghav…(۱۲۸).mp3
یکی، بیقرار ( بازآی دلبرا)
https://dlw.webahang.ir/music/Track/alireza.ghorbani.bigharar(۱۲۸).mp3
و تا پیش درآمد زیبای آلبوم سرو روان (باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم) با آهنگی از علی قمصری و صدای قربانی
http://www.irmp3.ir/play/33688
*بخشی از این متن مربوط به متنی است که به مناسبت ۹۰ سالگی سایه نوشته بودم.