ائتلاف “جبهه متحد چپ” و “پودمس” بعد از بیست سال توانست شهرداری مادرید را از تسلط نیروهای راست خارج کند و اکنون پایتخت اسپانیا را اداره میکند. لطفاً از دستاوردهایتان برای ما بگویید.
در اولین گام به سیاست ریاضت اقتصادی در شهرداری پایان دادیم. شهرداری در تماس روزانه با میلیونها شهروند است، مردم برای نیازهای فوری و حتی اولیهشان بما مراجعه میکنند. وظیفه ما بود و هست که به این نیازها جواب عاجل دهیم. دومین گام ما شاید کمتر دیده شود ولی نتایج مثبت آن را در آینده خواهیم دید، مانند تأسیس و ساختمان کتابخانههای عمومی و مراکزی برای سالمندان. مسئولین قبلی شهرداری بیش از ده سال بود که این مخارج را مسدود کرده بودند ولی ما راهاندازی دوباره آنها را از وظایف اولیه خود قراردادیم. در مرحله بعد دمکراتیک کردن رابطه شهرداری با مردم بود، مسئولین گذشته بسیار دور از مردم در شهرداری مدیریت میکردند، ما این حصار را برداشتیم به مردم نزدیک شدیم و بسیاری از تصمیمها در ارتباط با شهرشان را با مشورت و رای خود آنها به انجام میرسانیم. در این حالت ما بجای مقامات حرفهای به فعالین شهرداری تبدیلشده آیم، لذا بیشتر در چشم هستیم و شاید هم به همین خاطر بیشتر انتقاد شویم. در مرحله بعد شکستن رابطه و همزیستی قدرت سیاسی در شهرداری و نهادهای بزرگ مالی و شرکتهای چندملیتی بود. این رابطه به خصوصیسازی بسیاری از خدماتی که توسط شهرداری ارائه میشد انجامیده بود، روند بازگرداندن این شرکتها به شهرداری را آغاز کردهایم.
اگرچه ائتلاف “جبهه متحد چپ” با پودموس از طرف هواداران و اعضاء جبهه متحد چپ مثبت ارزیابی میشود ولی درعینحال به آن انتقاد میکنند که این احتمال وجود دارد که “جبهه متحد چپ” کمکم در پودموس حلشده و از بین برود، به خاطر اینکه اکنون با این ائتلاف هیچگونه بروز اجتماعی و تبلیغی با نام خودش ندارد
هدف هر نیروی سیاسی دستیابی به اهدافش است. اگر ما هدفمان آن بود که نام ” جبهه متد چپ ” را مطرح کنیم و یا اینکه بیشتر مورد دید باشیم در این صورت با نام خودمان در انتخابات شرکت میکردیم و قطعاً بیشتر در انظار بودیم و شاید تعداد بیشتری نماینده در پارلمان به دست میاوردیم، ولی این هدف ما نبود، هدف ما از حضور در پارلمان تغیر جامعهمان است، ما میخواستیم به هژمونی سیستم دوحزبی در میهنمان که رنج و فقر بیشتر میهنمان را باعث شده است خاتمه دهیم، برای دستیابی به این مهم راهی بهجز ائتلاف با دیگر نیروهای چپ نبود. من میتوانم درک کنم اتخاذ این استراتژی برای تعدادی از هواداران ما ایجاد ابهام میکند ولی باید به آنها توضیح دهیم که ما میتوانستیم به باورهای خودمان قانع باشیم و در اتاقهای دربسته با خودمان شروع به مناظره کنیم. این یک راه بود، راه دیگر اما، خطر کردن بود، به معنای آنکه پنجرهها را بازکنیم و با بیرونیها صحبت کنیم، ما یقین داشتیم پایان دادن به سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی که مردممان از آنها رنج میبرند تنها در سایه اتحاد با سایر نیروهای مترقی که تعدادشان هم زیاد است امکانپذیر است. ما آگاه بودیم که این راه بسیار پرخطر است ولی این نتیجه سیاستگذاری بپا خواسته از دوران بحرانی است که در آن زندگی میکنیم.
آیا فکر میکنید در شرایط نوین سیاسی – اجتماعی آیا لازم است که احزاب بهطور عام و احزاب چپ بهطور خاص ساختارهای تازهای را برای سازماندهی خود ایجاد کنند؟
صد در صد، و تأکید میکنم انجام این کار بسیار ضروری است. در اسپانیا بهطور مشخص مبارزه احزاب چپ در ارتباط تنگاتنگ بوده است با مبارزات طبقه کارگر. مثلاً در مادرید که دارای یک کمربند گسترده صنعتی است، احزاب چپ همیشه در این مناطق دارای حضور گستردهای بودهاند. با عبور زمان میزان تراکم کارگران در این مناطق کمتر شده است و نتیجتاً تأثیرگذاری این مناطق درروند رویدادهای سیاسی کمتر شده است و در عوض ثقل معضلات اجتماعی و سیاسی به بخش دیگری از بافت شهروندان منتقل شده است، که صدمات عمیقی از اعمال سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی خوردهاند ولی در بافت گروهای صنعتی نمیگنجند، این اقشار در شرایط کنونی اکثریت جامعه را تشکیل میدهند، ارتباطشان با کارخانهها بسیار محدود است و اشتعال آنها در هرکجا با قراردادهایی موقت انجام میشود. این بخش از جامعه موقعیت قبلی اقتصادی و اجتماعی را از دست داده است و نتیجتاً موقعیت مستحکمی به لحاظ اقتصادی ندارد. وظیفه نیروهای مترقی و چپ است که برای آنها برنامه داشته باشند و بتوانند آنها را سازماندهی کنند. این وضعیت بسیار روشنی است که اعمال سیاستهای نئولیبرالیسم ترکیب طبقاتی گذشته را به هم زده و شرایط تازهای را ایجاد کرده است. طبیعتاً انعکاس این گسست طبقاتی و تغییرات آن در ساختار تشکیلاتی احزاب باید دیده شود. ما فکر میکنیم که میتوان این تغییرات را به وجود آورد بدون آنکه از پرنسیپهای خود دور شد. پرنسیپهای که با منافع طبقه کارگر ارتباط دارد. چپ اگر نتواند این بخش از ناراضیان جامعه را جوابگو باشد محکوم به شکست است. هویت نیروهای مترقی با جوابگویی لحظهبهلحظه به مشکلات اقشار و طبقات آسیبپذیر جامعه تعریف میشود. لازم به تأکید میبینم که اعمال سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی بافت طبقاتی جوامع را دگرگون کرده است. نگاهی به تاریخ سیاسی طبقه کارگر بیانگر تطبیق دائمی این جنبش با شرایط متغیر شرایط اقتصادی- اجتماعی جوامع مختلف بوده است. برآمد نازیسم در دهههای ۲۰ و ۳۰ قرن گذشته در آلمان ایجاد یک جبهه مردمی را الزامی میکرد و همچنین در کشور خودمان، اسپانیا ائتلاف وسیع نیروهای مترقی علیه فاشیسم بما اجازه داد تا به جمهوری نوپایمان ثبات بیشتری بدهیم و درعینحال بتوانیم در مقابل تهاجم نظامی آنها مقاومت کنیم. همه آنچه بیان شد تأکید بر آن است که ساختارهای تشکیلاتی نیروهای چپ موافق با شرایط لحظه میتوانند تغییر کنند برخلاف آنچه همیشه که گفته میشود کمونیستها دارای تشکیلات جامد و غیرقابل تغییریاند.
آیا میتوانیم به این نتیجه برسیم که احزاب چپ باید نماینده بخش وسیعتری از جامعه باشند نه بمانند آنچه تاکنون بیان میکردند؟
جواب: البته وجود احزاب مختلف چپ در هر جامعهای امری انکارناپذیر است، هرکدام از این احزاب برنامه و تشکیلات خودشان را دارند ولی ما اعتقادداریم حول یک برنامه سیاسی همه این احزاب میتوانند توافق کنند و وارد انتخابات شوند برای کسب رأیی که در پارلمان تأثیرگذار باشد. در شرایطی که مردم از فقر و از شرایط مالی روزمرهشان در رنج هستند نمیتوانیم با یک برنامه کاملاً ایدئولوژیک به سراغشان برویم و از آنها بخواهیم که به ما رأی بدهند، این کار محکوم به شکست است. این به معنای آن است که تشکیلات ما با مردم ارتباط ندارد و از مشکلاتشان بیاطلاع. همه ما باید قادر باشیم برنامهای را به مردم ارائه کنیم که برایشان جذاب باشد، البته این مغایرتی ندارد که سایر احزاب چپ برنامههای خودشان را داشته باشند. ائتلاف بزرگی از نیروهای چپ مانند ” جبهه مردمی ” و آنگاه ارتباط آن با سایر نیروهایی که در خارج آن قرارگرفته بودند تجربه با ارزشی است که ما در دوران حکومت فرانکو آنها از سر گذراندیم. رژیم دیکتاتوری اجازه فعالیت به احزاب نمیداد و ما از طریق فعالیتهای ورزشی و یا فرهنگی با مردم تماس داشتیم و آنها را سازماندهی میکردیم. ما حتی در محیطهای مذهبی فعالیتهای خودمان را داشتیم و مردم از طریق کلیساها پیامهای ما را میشنیدند. ما میخواستیم با مردم از هر طریق ممکن ارتباط داشته باشیم. این کار وظیفه ما بود و ما بدان عمل میکردیم.
آیا سوسیالدمکراسی در اروپا دچار بحران هویت است. آیا این بحران به حزب سوسیالیست اسپانیا هم رسیده است؟
جواب: این یک واقعیت است که سوسیالدمکراسی در اروپا دچار بحران هویت است و این ارتباط دارد با شرایط عینی جوامع اروپایی. سوسیالدمکراسی پایههای اجتماعی خود را از دست داده است، ولی اضافه بر آن دچار یک بحران اخلاقی عمیق نیز است. در همهجا اتخاذ سیاستهای نئولیبرالی که موجب فقر اقشار وسیع مردم شده است، با همکاری وهمیاری سوسیالدمکراسی امکانپذیر شده است. اعمال سیاست ریاضتهای اقتصادی، محدود کردن آزادیها سیاسی و ایجاد مراکز دربسته شبیه زندان برای مهاجرین و پناهندگان همه وهمه با موافقت و همکاری سوسیالیستها و نیروهای راست بهپیش رفتهاند. مردم آنها را قضاوت میکنند، آنها در شرایطی نیستند که خود را بهعنوان آلترناتیو نیروهای راست معرفی کنند. حزب سوسیالیست اسپانیا هم دقیقاً دچار مشکلات فوق است.
نیروهای چپ خواهان تغییراتی در قانون اساسی اسپانیا هستند. میتوانید توضیح دهید کدام بخش از این قوانین موردنظر است؟
در دو بخش بسیار مهم، اجتماعی و موضوع خلقها.
قانون اساسی باید تضمین کند برخورداری همه آحاد ملت را از حقوق اولیه و طبیعیشان. ما نمیتوانم شاهد باشیم که دولت پرداخت قروض بانکها و آن بخش از بخش خصوصی را که ورشکسته شدهاند به عهده بگیرد ولی در همان حال اقشاری از مردم سقفی نداشته باشند و یا برای آموزش فرزندانشان دچار مشکل باشند و یا برای پرداخت هزینه درمانشان با دشواری مواجه شوند. ما بر آن هستیم که قانون اساسی باید برخورداری از داشتن مسکن، آموزش و درمان را و همه حقوق اولیه را تضمین کند. قانون اساسی فعلی جوابگوی این امر نیست.
موضوع دوم: از گذشتههای دورکشور ما نتوانسته است مشکل ملیتهای مختلفی که در آن زندگی میکنند را حل کند. در دوران گذار به دمکراسی و تدوین قانون اساسی جدید این مشکل بهصورت سطحی و تصنعی حل شد. در اولین گام ما باید بپذیریم که کشوری هستیم متشکل از ملیتهای متفاوت، این یک واقعیت عینی است و باید در قانون اساسی منعکس شود و هم پای آن حدود اختیارات و حقوق هرکدام مشخص شود، اگر این امر پیش برود طبیعتاً ساختار لازمه چنین کشوری را به وجود میآوریم. در این حالت قانون اساسی با تبعیض به ملیتهای موجود در اسپانیا نگاه نمیکند، محتوایی مترقی خواهد داشت و از تقدیس ناسیونالیسم اسپانیایی دور خواهد شد، هویت ملی فعلی اسپانیا بر اساس تاریخی ساختگی و پر نخوت بناشده است که هیچ ربطی به واقعیتهای تاریخی و اجتماعیمان ندارد. ما باید هویت واقعی خود را که همانا کثیرالملله بودن آن است بپذیرم و از تکیه همیشگی به تاریخی که افتخاراتش فتح آمریکای لاتین و پادشاهان کاتولیک است ( ایزابل کاتولیک و همسرش فرناندو) دوریکنیم. باید پروسه تغییر قانون اساسی را با این محتوای تازه شروع کنیم. بر اساس همبستگی ملتهایی که آن را سامان دادهاند و در چار چوب اتحادیه اروپا.
بپردازیم به خاورمیانه و بهطور مشخص سوریه و پناهجویانی که بهواسطه جنگ و بیخانمانی بهطرف اروپا و دیگر مناطق دنیا روانه هستند. چه فکر میکنید؟
در ارتباط با این فاجعه قبل از هر چیز باید از دولتهایمان بخواهیم تا پناهندگان را بپذیرند، هم به خاطر دلایل انسانی و هم دلایل سیاسی. اما آنچه در ارتباط با این بحران در معرض دید همگان قرار گرفت عوامفریبی دولتهای اروپایی بود، به خاطر مشکلات عدیدهای که در مقابل پناهجویان برای رسیدن به اروپا و یا پذیرش آنها ایجاد کردند. در مجموعه دنیا تقریباً ۶۰ میلیون پناهنده وجود دارند، از این مقدار ۹۰ درصد را کشورهای همسایه در نقاط درگیر جنگ و خشونت پذیرا شدهاند. مانند لبنان. میزان پناهندگانی که این کشور پذیرفته است قابل قیاس با آلمان، فرانسه و یا اسپانیا نیست.من همیشه در این رابطه تأکید داشتهام که پناهجویان علاوه بر حق پذیرفته شدن، همچنین حق بازگشت به سرزمینهای مادریشان را نیز باید داشته باشند. و همچنین همیشه و همیشه باید مشخص شود دلایلی را که باعث شدهاند تا از سرزمینشان رانده شوند کدام است. حالا با این نگاه و ریشهیابی علل مهاجرتها از خاورمیانه به این نتیجه میرسیم که آمریکا به خاطر سیاستهای تهاجمیاش و اروپا به خاطر دنباله رویش از او، زمینههای پیشبرد یک سیاست مستقل و صلحآمیز را در خاورمیانه از بین بردند. دلایل حمله به عراق و یا سایر کشورهایی که مورد هجوم در این مناطق قرار گرفتند بردن دمکراسی و صلح برایشان بود. ولی آنچه را بردند جنگ بود و تباهی و خشونت بیشتر. وقتی از پناهندگان صحبت میشود باید از مجموعه این موضوعات صحبت شود، پناهندگان، علل پناهندگیشان و مشخص کردن مسئولیت کشورهای غربی که این مصائب را باعث شدهاند. ما وظیفهداریم تا شرایطی فراهم کنیم که پناهندگان اگر بخواهند بتوانند به سرزمینشان بازگردند، فلسطینیان این حق را دارند که به فلسطین بازگردند، ما نمیتوانیم محو ملیتها و یا قومیتها را بپذیریم. پناهندگان ایرانی و سوری باید بتوانند با برپایی حکومتهای دمکراتیک در کشورهایشان، به میهنشان باز گردند.
صحبت از بازگشت فلسطینیان به سرزمینشان کردید، با توجه به اینکه اسرائیل هرروز مناطق بیشتری از فلسطین را به اشغال درمیآورد، آیا واقعاً فکر میکنید این امر امکانپذیر است؟
جواب: درست است، این یک واقعیت است که اسرائیل همچنان برخلاف همه قوانین بینالمللی سرزمینهای فلسطینیان را اشغال میکند و آنها را قانونی میکند. این بازگشت به عقب است، ولی من بدبین نیستم، خلقها مبارزه میکنند، باید با دیدگاهی جهانی شده به این روند نگاه کرد، ما فکر میکنیم ساختمان دنیایی دیگر ممکن است. همهچیز جهانی شده است، مبارزه را نیز باید جهانی کرد. رمز موفقیت آن است که ببینیم تا چه حد میتوانیم مقاومت کنیم، خلق فلسطین به همچنین، همه خلقها متحدا باید مقاومت کنیم در این دنیای تکقطبی شده. در هم تنیدن جنبشهای ترقیخواه هم پای دولتهای مترقی در آمریکای لاتین، آفریقا، اروپا، قطعاً راهحل مناسبی برای ملت فلسطین به دست خواهد آمد.
آیا میتوانید بگوئید که شهرداری مادرید که توسط نیروهای مترقی مدیریت میشود برای پناهندگان چه کرده است؟
در گام اول این مشکل را در برابر دید همگان قراردادیم. همانگونه که قبلاً گفتم میزان پناهجویانی که به اروپا آمدهاند حداقل است ولی اتحادیه اروپا با عوامفریبی خود را قربانی هجوم پناهجویان نشان داد. شهرداری مادرید یک گام به جلو گذاشت و اعلام کرد که مادرید یک شهر باز است و به پناهجویان خوشآمد میگوید.
در گام دوم بودجه مهمی را برای پذیرایی و پذیرش پناهندگان اختصاص داد. خیلی خوب میبود که میتوانستیم روی کمک دولت برای کمک به پناهندگان حساب بکنیم ولی اینچنین نبود. لذا شهرداری پیشقدم شد و تعدادی از مدارس و ساختمانهایی را که در اختیار داشت برای اسکان پناهندگان اختصاص داد. در این روند هیچگاه از دولت کمکی دریافت نکردیم، بلکه برعکس دولت تلاشهای ما را ندیده گرفت و اقدامی برای تسهیل امور پناهندگان انجام نداد. شهرداری فکر میکند پناهندگان شهروندان مادرید هستند و امیدواریم بتوانیم به نحو احسن از آنها پذیرایی کنیم. و در همان حال سعی کردیم خط همکاری با کشورها و شهرهایی که این پناهجویان از آنها آمده بودند را برقرار کنیم. البته این همکاری با کشورهایی است که شهروندانشان به خاطر فقر و بیخانمانی سرزمینشان را ترک کردهاند.
بسیار جالب است که میبینیم یک کمونیست، یک فعال چپ در قدرت حضور دارد، در حکومت یکی از مهمترین شهرهای اروپا. اکنون از درون قدرت اوضاع را چگونه میبینید؟
برای من بسیار آموزنده بوده است. همهچیز کاملاً متفاوت است، در واقعیتها زندگی کردن است. یک موضوع آن است که از بیرون موعظه میکنیم، و موضوع دیگر آن است که در حکومت میخواهیم سیاست گزاری کنیم. خیلی مهم است و در همان حال دشوار که در قدرت قرار بگیریم ولی روحیه نقاد و خواست تحول را از دست ندهیم. هدف نهایی همیشه باید تغییر در اعماق باشد. البته ما میدانیم که خطر میکنیم. همینجایی را که اکنون در آنجا داریم مصاحبه را انجام میدهیم ملاحظه کنید. همهچیز زیبا، راحت و بزرگ است. گویی برای آن درستشده است که احساس توانمندی به کسی که در اینجا نشسته است را بدهد و او را از زندگی و مبارزه روزمره مردم دور کند، این مبارزه بزرگ ماست که لحظهای فراموش نکنیم هدف غائی خود را، تحول در اعماق و دور نشدن از مردم.
ما میدانیم که فرصت یگانهای برای ما در اسپانیا پیشآمده است و نتیجتاً برای اروپا. پروژهای که ما از شهرداری شروع کردیم در پیوند نزدیک با مبارزات اجتماعی مردم که بهنوبه خود از بحران اقتصادی نتیجه شده بود شکل گرفت. جوامعی که بعد از جنگ دوم جهانی با رفاه اجتماعی تعریف میشدند دیگر وجود ندارند، چرایی آنها باید در اعمال اقتصادی نئولیبرال جستجو کرد. این امر شرایط عینی را آماده میکند تا برای تغییرات در اعماق مبارزه کنیم ولی نه با شیوههای معمول بلکه باید شیوهها و تجربیات نوینی را بکار بگیریم. آمریکای لاتین این کار به انجام رسانید با همه نقاط ضعف و قوتش. اکنون ما در اروپا باید در این راه پای بگذاریم، راهی که تجربهاش نکردهایم، قطعاً با مشکلات زیادی همراه است و در هر گامش آموختن را ایجاب میکند. این امر لازمه ساختن دنیایی بهتر است. ما اکنون در شهرداری مادرید، والنسیا، زاراکوزا، بارسلونا تجربیات تازهای را از سر میگذرانیم. البته فرق است میان آنکه در حکومت باشی و یا دارای قدرت باشی. وقتیکه به حکومت میرسی متوجه میشوی در چنبره خیلی از بندها دستوپایت بسته است، دشواریهای سیاسی و یا مهمتر از آن فرهنگی، لحظاتی میرسند که فکر میکنی غیرممکن است هرگونه حرکت به جلو ولی این وظیفه ماست، حکومت کردن، مقاومت کردن، بررسی لحظهبهلحظه شرایط و آنگاه راهحل پیدا کردن. همه اینها بخشی از مبارزه ما هستند. احساس خستگی ما بیش از زمانی است که در اپوزیسیون بودیم ولی فرصتی تاریخی است و باید از آن حداکثر بهرهبرداری را داشته باشیم.
آیا فکر میکنید که میتوانید بر مشکلاتی که به آنها اشاره کردید فائق آیید، در درون سیستم سرمایهداری کار کردن و تغییرات بنیادی در آن ایجاد کردن، آیا امکانپذیر است؟
من خوشبین هستم. البته راهی مستقیم نیست، نمونهاش را در حکومت یونان دیدیم. سیریزا انتظارات زیادی را ایجاد کرد ولی درنهایت اتحادیه اروپا او را بهزانو درآورد. پروژه تغییر دارای بالا و پایینهای بسیاری خواهد بود، ولی از یک سری قوانین عینی پیروی میکند و اراده ما در شکلدهی آن کمتر نقش دارد. در شرایطی زندگی میکنیم که جوامع اروپایی دوران اضمحلال خود را میگذرانند، برای اولین بار فرزندان شرایطی دشوارتر از پدرانشان خواهند داشت، برای جوانان آینده روشنی نوید داده نمیشود. در چنین شرایطی فرصتی برای نیروهای تغییر به وجود آمده است. احتمالاً تجربیاتی را که از سر خواهیم گذراند همهشان مثبت نخواهند بود، به خاطر عوامل مختلفی که دخالت خواهند کرد، نظیر اختلافات داخلی و یا عوامل خارجی. من فکر میکنم در میانمدت راهی در اروپا بازخواهد شد برای ایجاد آلترناتیو تحول و موازی با آن برای همه دنیا، توازن نیروهای تغییر در سطح جهانی آنچنان خواهد بود که اجازه دهند مشکلات بزرگی مانند فلسطین، آفریقا راهحلهای خودشان را پیدا کنند.
سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در پروسه با بخشی از نیروهای ترقیخواه ایران است. آیا در این رابطه پیامی برای فعالین فدایی دارید؟
در سالی که گذشت و همین سالی که در آن هستیم از پناهجویان و پناهندگان زیاد صحبت میشود. من در صحبتهایی که در این رابطه دارم، اصرارم بر این است که روشن کنم همبستگی با این پناهجویان از جنبههای انسانی آن وظیفه ماست و این پناهجویان شایسته بیشترین حد پذیرایی از جانب ما هستند. ولی با نگاهی به شرایط اقتصادی و اجتماعی کشورهایی که این پناهجویان به آنها تعلق دارند، درمییابیم که این میلیونها انسان دقیقاً به خاطر همان مشکلاتی مجبور شدهاند از سرزمینهایشان مهاجرت کنند که ما در اینجا با آنها دستبهگریبان هستیم و برای از میان برداشتنشان مبارزه میکنیم. به خاطر نگاهی اینچنین به مشکل پناهندگان رابطه مقدم ما و آنها نه همبستگی بلکه داشتن مبارزه مشترک با ریشههای مشترک است. از این نظرگاه مبارزه شما در ایران مبارزه ماست البته قطعاً با محتوایی متفاوت. ما مبارزات خلقهای سوریه، سودان و ایران از آن خود میدانیم و بر این باور هستیم که بخشی از هویت ما هستند. مبارزاتی مشترک، با ریشههای مشترک و اهداف مشترک برای ساختن دنیایی بهتر. به خاطر همه اینها ما علاقه داریم رابطه ممتد داشته باشیم با مبارزان سیاسی سایر کشورها. ما آرزو داریم در مبارزاتتان روی ما حساب کنید. این مبارزه برای پیروزی احتیاج دارد که بازوبهبازو باشیم. این همان تجلی انترناسیونالیسم زحمتکشان همه کشورهاست. دوست دارم یادآوری کنم کارگران مهاجر اسپانیایی و ایتالیایی جنبشهای کارگری آمریکای لاتین را ایجاد کردند و کارگرهای پناهنده از آلمان، جنبشهای کارگری بلژیک و فرانسه و انگلستان را نیرومندتر کردند.. برای همه شما آرزوی پیروزی دارم.
————————–
*ماریسیو والینته علاوه بر عضو یت در هیئت سیاسی حزب کمونیست اسپانیا، عضورکمیته فدرال جبهه متحد چپ در پارلمان شهر مادرید نیز است.
**این مصاحبه توسط حمید حسینی تهیه و ترجمه شده است.