این خیل دادخواه را چه گناهی است؟
آه از ستیزه ای که بر ایشان
این کژروان روا می دارند!
آیا گناهشان جز ازاین است،
که بیگناهی پاکان سربه دار،
این راهیان راه حق و عدالت را،
در کنج خانه ها،
یا در پیاده روها،
فریاد می کنند؟
آن روز در خیابان،
این گزمگان جور و تباهی،
آن رهروان راه نیکروزی مردم را،
با سرب داغ اسلحه ی خویش،
برخاک دوختند،
بی آنکه اسلحه ای در دست،
یا جز حقوقشان،
از دیرباز رفته زیاد ستمگران،
سخنی برلب،
داشته باشند.
امروز نیز،
این دادخواهان را،
تنها به جرم خواستن خون پاک آن،
روزآوران جان به کف ارتش امید،
در بند می کشند.
این فوج دادخواه،
این مادران، پدران، خویشان،
آراد زیستن،
کرامت انسان را،
در هر کنار- گوشه ی میهن،
با هر کلام و گام،
در یاد می کنند.
آهنگ باز ایستادنشان نیست،
دراین ره دراز،
وین پیچهای دشوار،
آنان سرودشان را،
با خواست عدالت و آزادی،
فریاد می کنند.
این مادران، پدران، خویشان،
وان رهروان راه رهایی،
درهر کران میهن،
بنیاد قهر و جور وستم را،
با هر سرودشان،
برباد می کنند.
این است جرمشان،
از قهر گزمگان،
در منتهایِ شب نه راه گریزاست، همرهان،
بیدارباشمان باید،
تا بردمد سحر.