طنابها
نمادِ عاشقان آویخته –
از تیرکها
می دانستم
– عشق را به دار آویختند –
شلیک گلوله ها
نمادی از باران خون
در میدانها
آری می دانستم
– آزادی را به خون کشیدند –
و صدای تک تیر
نمادِ حزینِ تیرِ خلاص
دستی رو به آسمان
و دستی تا فَرق آغشته
از نگاه دژخیم
خون می بارد
…
آه… خاوران!
در خاک تو توفانها
فرو نشستند
در قلب خونین ات
امواج توفنده دریاها
آرام گرفتند
و تندرها…
آنسان باز ماندند
که جهان در طلوعش
باز ایستاد
که نور از آخرین عاشقِ گلگون
برگرفت
خاوران
در خاک گرم تو
غرور کوه
صخره های رفیع نیلگون
و چشمانی که هنوز بازند
رودها به دریا
می ر سند
تا یادِ باغهای گلِ سرخ
در گورهای بی نشان
تا همیشه ابد باقی ماند
و سالی از پسِ سال های ظلمت
در این پهندشتِ خاک
هنوز لاله های امید
بی دریغ –
می رویند و…
هر سال شکوفه می بندند
و این گونه است
از پسین سالیانِ
کبودِ وحشت و اندوه
عکس هایتان قاب شده
در قلب ها یی که عاشقانه
می تپد
…
ما
در مرز استحالهِ نور و امید
می دانیم
ایستاده اید در سپیده دمان
که معبر خورشید را
بشارت می دهید
و جسدها یمان را به خاک
آتش و…
باد
خواهیم سپرد
تا مشتی خاکستر
با زمین دل سوخته همنفس بماند
اما… آرزوهایمان را
در مزارهای بی نشان
در خاوران
باز خواهیم یافت.